Jump to ratings and reviews
Rate this book

اسفار کاتبان

Rate this book
«ابوتراب خسروی» که بی‌شک از یگانه تاثیرگذاران ادبیات معاصر است، رمان «اسفارکاتبان» را طی شش سال نوشته. این اثر واجد بسیاری از تکنیک‌ها و تمهیدات مشترک میان انگاره‌های مدرنیستی و پسامدرنیستی‌ست؛ تکثر راوی و تعدد روایت‌، غلبه‌ی عنصر وجودشناسی بر معرفت‌شناسی، جابجایی‌های زمانی در روایت، شباهت شخصیّت‌ها به یکدیگر، برجستگی متن، درهم‌آمیزی نثر معاصر و کهن و… از جمله تمهیداتی‌ هشتند که خسروی در این رمان به‌کار گرفته است اما شاید هیچ‌کدام از این‌ها اسباب حیرت‌آفرینی موجود در اثر نباشند و دشوار بتوان جوهره‌ی مُوَجِد این حیرت را توضیح داد.
———————————————————————
«همه‌ی هدفی که در طول این سال‌ها داشته‌ام این بوده که از امکانات فرهنگ مکتوب خود استفاده کنم و نوعی رمان با تشخص ایرانی بنویسم؛ رمانی که در آن از زیباشناسی‌ موجود در فرهنگمان استفاده کنم.» این جملات دیدگاه‌های نویسنده‌ی «اسفار کاتبان» است؛ او رمانی به ذخیره‌ی ادبیات ایران افزوده که از نظر فرمی بسیار متفاوت با رمان‌های تاریخ ادبیات معاصر فارسی‌ست. استفاده از روایت‌های جداگانه‌ای که هر کدام موازی یکدیگر جلو می‌روند از دیگر ویژگی‌های اثر است. «اسفارکاتبان» به‌عنوان بهترین رمان سال ۱۳۷۹ برگزیده شد و جایزه ادبی مهرگان به آن تعلق گرفت.

190 pages, Paperback

First published April 1, 2001

39 people are currently reading
1023 people want to read

About the author

ابوتراب خسروی

14 books173 followers
ابوتراب خسروی در سال ۱۳۳۵ در شهر فسا متولد شده‌است. پدر وی نظامی بود و به همین دلیل او در سال‌های جوانی در شهرهای مختلف ایران زندگی کرده بود. در سال‌های ۱۳۴۸ و ۱۳۴۹ در دبیرستانی در اصفهان درس می‌خواند و شاگرد هوشنگ گلشیری نویسنده ایرانی بوده‌است

او لیسانس آموزش ابتدایی دارد. وی سال‌ها در شهر شیراز به کودکان عقب‌مانده ذهنی آموزش می‌داد. در حال حاضر او بازنشسته شده‌است و در شیراز زندگی می‌کند. خسروی متأهل است و سه فرزند دارد

آثار ابوتراب خسروی با مضامینی گاها سوررئال، با تکیه بر ویژگیهای رمان‌های پست مدرن قابلیت کنکاش دارد.او مثل هیچ‌کس نمی‌نویسد و بر ادبیات کهن احاطه دارد

در آثار خسروی زبان ویژه‌یی را که تمایل به باستان گرایی، کهن الگویی و بازگشت به زبان متون مقدس دارد، می‌بینیم. گفت وگوی متن‌های گوناگون و بینامتنیت در آثار خسروی دیده می‌شود. نوشته‌های خسروی بوی رویا و اسطوره می‌دهند و به همین دلیل همه زمانی و همه مکانی اند. زمان در این آثار می‌شکند. آثار خسروی انسان را به درنگ، اندیشیدن و استغراق در واژه‌ها دعوت می‌کند. موضوعاتی مثل هستی، مرگ، عشق و انسان که با استحاله‌های پی در پی در آثار وی وجود دارند از موضوعات اصلی کارهای اوست

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
454 (31%)
4 stars
510 (35%)
3 stars
309 (21%)
2 stars
95 (6%)
1 star
58 (4%)
Displaying 1 - 30 of 173 reviews
Profile Image for فؤاد.
1,127 reviews2,361 followers
December 18, 2020
راجع به کتاب زیاد نوشته اند (و من هم در انتهای این ریویو نوشته ام) ولی چیزی که موقع خواندن زیاد به ذهنم رسید، چیز دیگری است، که ندیدم کسی راجع به آن نوشته باشد.

نقاشی
تازگی ها در صفحات شبکه های اجتماعی دیده ام که نقاش های جوان با تلفیق سنت های قدیمی نگارگری و تکنیک های نقاشی جدید، نقاشی های بی نظیری خلق می کنند. مانند نقاشی زیر از سعید خضایی:



موقع خواندن کتاب، مدام فکر می کردم چرا نباید به جای سوژه های قدیمی مثل یوسف و زلیخا و اکوان دیو، یا سوژه های پراکنده، صحنه های این رمان نقاشی شود؟ رمان پتانسیل بی اندازه ای برای نقاشی دارد: مجلس تقطیع بلقیس به دست خواجۀ کاشف الاسرار و پرت کردن پاره های اندامش به سوی مجلسیان و غریو و فغان ایشان، و سپس دوباره جمع کردن اجزایش مانند ابراهیم، و زنده کردن بلقیس.

یا مجلس گردن زدن آذر دختر احمد بشیری، با مانتو و مقنعه و کتاب های دانشگاه در دست، در میان دو صف شاهزادگان با لباس های زربفت که در انتظار اعدام در دو سو ایستاده اند.

یا مجلس هم آغوشی شاه شجاع و رقاصۀ سیاه چرده و زیبای هندی، در حالی که افعی به دور تن هر دو پیچیده (راستی، ترکیب رقاصۀ هندی و مار کشنده، من را خیلی یاد بوف کور و رقاصۀ هندی و آزمون مار انداخت).

یا مجلس به دو نیم ارّه کردن جسد شدرک قدّیس، به دست شاه بشیر، برای تقسیم کردنش به دو طایفه، تا در زمین خود دفن کنند و باران به احترام آن جسد بر آن ها ببارد.

فکر می کنم چیزی که باعث می شود فضای هنری امروز ایران کمی بیش از این جان بگیرد، ارتباط بین رشته های مختلف هنری است. الان هر رشتۀ هنری یک رشتۀ منقطع است که برای خودش در گوشه ای پیش می رود و فقط نگاهش به گذشتۀ خودش است. چقدر داستان خوب داریم که به فیلم تبدیل نشده، چقدر شعر امروزی خوب داریم که به موسیقی در نیامده، و همین طور، چقدر صحنه های داستانی خوب داریم که نقاشی کشیده نشده. در صفحۀ اینستاگرام یکی از این نقاش ها این را پیشنهاد کردم، ولی حقیقتش خیلی بعید می دانم که وقعی بگذارد.

Profile Image for Mana Ravanbod.
384 reviews254 followers
July 29, 2021
رمان فارسي اين سالها حال خوشي شايد نداشته باشد اما اسفار كاتبان از آن تك ستاره هاي رمان فارسيست كه دل آدم را گرم ميكند، چرا كه اداي رمان يا نويسنده ديگري نيست، چرا كه زبان و صداي آدمها و تواريخ مختلفي را رعايت ميكند، چرا كه اقليماش و بقيه مختار نيستند، چرا كه وقت و ويرايش خوبي صرف شده، پلات و روايت موفقي دارد به نظرم، رمان شروع خوبي براي سه گانه ابوتراب است كه بهترين سه گانه رمان معاصر است به نظرم
Profile Image for Miss Ravi.
Author 1 book1,167 followers
August 15, 2016
بعدها که بخواهم این کتاب را توی ذهنم مرور کنم به یاد می‌آورم که چطور روایت‌هایی در هم پیچیده داشت و چطور زبان اثر مثل یک سمفونی زیبا ذهن را تکان می‌داد و می‌رقصاند. ابوتراب خسروی جز آن دسته افرادی است (در بین نویسندگان ایرانی) که فرم را جزئی از آفرینش می‌داند و آن‌چه در این کتاب اتفاق می‌افتد بیش‌تر از آن‌که تجلی یک اندیشه باشد، درخشش فرم است. ابوتراب خسروی استاد چینش کلمات است و قدرت و قداست کلمه را می‌فهمد. آن‌قدر خوب می‌فهمد که خواننده را در کلماتش دگرگون می‌کند و از ساحتی به ساحت دیگر می‌برد. من یکی که غبطه می‌خورم به شناخت و درک او از کلمه، از زبان، از فرم. و به آن‌هایی که ارزش فرم را نادیده می‌گیرند هم دهن‌کجی می‌کنم! بله.
Profile Image for Sarah Alirezaee.
78 reviews
June 12, 2015
کتاب به معنی واقعی کلمه فوق‌العاده بود. متاسفانه اون قدر سواد ادبی ندارم که بتونم نقد بر کتاب بنویسم، فقط در حد و اندازه‌ی خودم می‌تونم بگم که چرا این قدر از خوندنش لذت بردم.
داستان سه روایت داشت که چینششون به نظرم بی‌نظیر بود. وقتی از اوج گره‌ی داستان اقلیما و سعید به داستان احمد بشیری از شاه مغفور و بعدها از اواسط کتاب به بعد به داستان زلفا جیمز تغییر روایت پیدا می‌کرد بسیار جذابش کرده بود و باعث یک تعلیق می‌شد که خواننده برای ادامه دادن داستان مشتاق باشد.
هر سه داستان گیرایی داشت و مطمئناً خواننده‌های دیگر هم مثل من به یک اندازه دوست داشتند ادامه‌ی هر داستان رو بدونند.
اما از بین این سه داستان، من داستان احمد بشیری از شاه مغفور و مخصوصاً بخشی که درباره‌ی خواجه‌ کاشف‌‌الاسرار بود بسیار بیشتر دوست داشتم. هم به خاطر فضای تصویری و قصه‌ طور هم به خاطر شکل نثر داستان(که البته داستان شدرک یهود هم با همین شیوه نگارش شده بود) که میل کسانی رو که به درگیر شدن با متون و کلمات کهن علاقه دارند اغنا می‌کرد.
پایان‌بندی داستان هم به جای خودش شاه‌کار بود. پایان‌ب��دی‌ای که تقریباً از اواسط داستان خواننده منتظرش است اما باز هم اتفاق افتادنش غافل‌گیرکننده‌ست و سعیدی که حالا جملاتش هرچه بیشتر به احمد بشیری و شیخ‌ یحیی کندری شبیه می‌شود خواننده رو بهت زده نگه می‌داره از این پایان‌بندی.
آخرین حرف هم این که با توجه به اساطیر، از این که اسم شخصیت زنِ داستان اقلیما بود بسیار لذت بردم.
جای خوش‌حالی داره که افرادی مثل جنابِ ابوترابِ خسرویِ بزرگ‌وار وجود دارند که بتونیم از خوندن یک داستانِ فارسی تا این حد لذت ببریم.
Profile Image for HAMiD.
518 reviews
August 18, 2018
بی گمان خواننده برای خوانش اسفار کاتبان حوصله بایدش، که روایتها در هم تنیده اند و واژگان یکان یکان در پی هم از دل متن بیرون می جهند تا بدانی هر چه هست از احضار واژگان است. که این بازخوانی ها معاد اصغر است و در پی اش معاد اکبر که با خوانش روایتها روح یکایک آنان در برابرِ تو که خواننده ای حَی است و حاضر و این ریویو حاصل عجین شدن با گفتار همین اسفار کاتبان است که اگر حوصله ی همین چند خط را نکردی که بخوانی پس بیهُده در پی خواندن آن کتاب مباش

دوشنبه 3 خرداد 1395
Profile Image for Seyed Hashemi.
218 reviews94 followers
August 16, 2025
ظرفیت‌های یک زبان در فضاسازی؛
یافتن آدم‌های جدید چرا و چگونه؟


0- نظم در نوشتن ضروری است، زیرا بر نویسنده و تفکر او قید می‌زند. تعیین می‌کند که در نظمی مشخص تفکر کند که از آن رهگذر رو به سمت حل مسئله خود داشته باشد.
باید آموخت از متونی که می‌خوانیم. خواندن یک متن صرفا تلاش بر فهمیدن محتوی حرف نیست، بلکه باید فرم‌های نگارش را نیز آموخت. فرم نگارش نیز خنثی نیست و بر تفکر قالب تعیین می‌کند؛ فرم‌های نوشتن متکثر اند به مانند روش‌های تفکر.*
کتاب "روایت و روایتگری در سینما" از باکلند این نظم در نوشتن را باری دیگر به من آموخت، ارجاع مکرر و قاعده‌مند باکلند به فیلم‌ها و شرح وقایع فیلم‌ها به من آموخت که در بحث از آثار ادبی و سینمایی باید به‌نحوی سامان‌مند و واضح اول شرحی از کلیت اثر داد.


1- شرح پلات اسفار کاتبان (حقیقتا چیز خاصی اسپویل نشده است. بعید می‌دانم زیاده حساسان به اسپویل هم اذیت شوند!) :
روایت کتاب به صورت موازی در سه مسیر پیموده می‌شود.
مسیر اول "روایت معاصر" است که رابطه سعید و اقلیما را در بر می‌گیرد. سعید بشیری دانشجوی مسلمان جامعه‌شناسی دانشگاه شیراز در پروژه‌ای دانشگاهی که عنوان آن "نقش قدیسان در ساخت جوامع" است با اقلیما ایوبی دانشجوی یهودی هم‌تیم می‌شود. سعید و اقلیما هر کدام منابعی را از سنتی که از آن برآمده‌اند برای تحقیق استفاده می‌کنند. سعید از مکتوبات احمد بشیری (پدرش) که ماجراهایی تاریخی در دوران آل مظفر در باب شاه منصور مغفور را مکتوب کرده است را به میدان می‌آورد و اقلیما از شِدرَک قدیس می‌گوید که در عهد عتیق و تلمود از او صحبت شده است. دو روایت موازی دیگر به منابع تاریخی‌ای ربط دارد که در این تحقیق مورد استفاده این دو نفر است.

مسیر دوم روایت "احمد بشیری (پدر سعید) و شاه مغفور" است.
در این روایت، خواجه کاشف الاسرار آینده شوم شاه منصور مغفور را به گوش وی می‌رساند. آینده‌ای که تیمور در آن شاه را خواهد کشت. در این متن معجزاتی از خواجه کاشف الاسرار، مانند زنده کردن مردگان، بیان می‌شود که نشانی باشد از معجزات عرفا و قدیسان.

مسیر سوم به "شِدرَک قدیس" اختصاص دارد.
در عهد عتیق و تلمود از معجزات شدرک قدیس آمده است که او مردگان را زنده می‌کرده است. در کنار این مورد، جسم شدرک پس از مرگ دو نیم می‌شود زیرا که حضور جسد شدرک باعث نزول باران می‌شده است. قرن‌ها بعد، زلفا جیمز (جد مادری اقلیما) به ایران سفر می‌کند تا نیمۀ گمشدۀ جسد شِدرَک را بیابد، اما توفیق نمی‌یابد.


2- روایتگری:
در این بخش در سامان نحوه روایتگری وقایع می‌پردازم.
روایت قاب (یعنی روایتی که قاب تصویری است که دیگر روایت‌ها در ذیل آن بیان می‌شوند و معنادار اند) روایت رابطهٔ سعید و اقلیما و پژوهش دانشگاهی آن دو است.
یعنی این دو نفر هرکدام منابعی که مناسب می‌دانند را می‌آورند که بخوانند و ما به واسطه خواندن آن دو نفر، آن متن تاریخی را می‌خوانیم. به بیان دیگر، داستان پژوهش دانشگاهی اقلیما و سعید پیش می‌رود و ما منابعی که آن دو می‌خوانند را نیز می‌خوانیم.


3- زبان و فضاسازی ادبی:
پیش درآمدی بر این بخش: استاد شفیعی کدکنی مقاله‌ای مشهور در باب "در ترجمه‌ناپذیری شعر " دارد. با اصل ادعای استاد شفیعی در این مقاله کاری ندارم، اما از آن به عنوان منبع الهام بحث خود استفاده می‌کنم.


3.1- در هر بخشی از روایت سه‌گانهٔ این اثر سه نحو زبانی مختلف را شاهدیم. یعنی سبک زبانی در روایت قاب که به رابطه اقلیما و سعید مروبط است، زبانی ساده و امروزی دارد، روایت قدیس شِدرَک زبانی به مانند متون کهن دینی و مشخصا عهد عتیق دارد و روایت احمد بشیری سبک زبانی پیچیده متون کهن فارسی را داراست.

حال، از امکان‌هایی که زبان فارسی دارد فضاسازی مبتنی بر زبان است. منظور چیست؟ می‌توان با تغییر لحن و سبک نگارش کاری کرد که المان‌های مختلف مربوط به فضاسازی به صورت تشدید شده به خواننده منتقل شود. برای نمونه، وقتی متن قرار است حال و روزی رعب‌آلود و مرموز داشته باشد (مانند آنچه در اسفار کاتبان شاهد آنیم) استفاده از زبان غریب و پر دست‌انداز فارسی که خواننده را در خواندن به مکافات می‌اندازد، می‌تواند بر گنگی و پیچیدگی اثر اضافه کند. البته اگر خواننده ولو اندکی متن کلاسیک فارسی (چه متون مصنوع چه انواع دیگر متون) را خوانده باشد، در فهم روایت‌های تاریخی اسفار کاتبان که متون بیان شده در آن زبان ثقیل دارد به مشکل نمی‌خورد و فهم اتفاق می‌افتد اما این دلیلی بر نفی فاصله افتادن میان خواننده و متن نیست. چه بخواهیم که نخواهیم این سامان از متون برای انسان امروزی که که ما باشیم، نحوی از افسون و ابهام را در خود دارد.
امیدوارم منظورم شفاف باشد. اینجا با استفاده از ایده‌های استاد شفیعی سعی می‌کنم با بیان "ترجمه‌ناپذیری" یا ضرورت نظر به وجه تالیفی در ترجمه، اندکی بیشتر در ماهیت زبانِ اسفار بحث کنم.

3.2- مقاله "در ترجمه‌ناپذیری شعر" مقاله کوتاه اما پربار و تاثیرگذاری از دکتر شفیعی است. این مقاله اول بار در مجله ایران‌شناسی به سال 81 منتشر شده است و بار دیگر در سال 90 در نشریه بخارا بازنشر شده است.
دکتر شفیعی در این مقاله با نظر قرار دادن نظریه جاحظ در امتناع ذاتی ترجمه، و نظریات مدرنِ هینی و فراست سعی می‌کند موضع خود را شفاف کند.
شروع مقاله با نقل قولی از جاحظ در کتاب "الحیوان" آغاز می‌شود. عناصر مهم این نقل قول از جاحظ در ترجمه‌ناپذیری شعر به شرح زیر است:
نظم آن قطع می‌شود (تقطَّع نظمه)

وزنش باطل می‌گردد (بَطَلَ وزنهُ)

زیبایی‌اش از بین می‌رود (ذَهَبَ حُسنُه)

به نثر معمولی تبدیل می‌شود (صارَ کَالکَلامِ المَنثورِ)

حداقل به این دلایل جاحظ از امتناع ذاتی ترجمه شعر می‌گوید.

از نظریه‌پردازان و ادبای مدرن، هینی بیان کرده است:
"Poets belong to the language not to the world"
ترجمه: "شاعران به زبان تعلق دارند نه به جهان"

بیان دیگر از این نقل قول می‌توان این باشد که جهان شعرا و اشعار آنان محدود به زبانی است که در آن سروده اند و خروج از این جهان ممکن نیست الا و تنها اگر که آن شعر تغییر ماهیت دهد.

رابرت فراست نیز در عبارتی بیان داشته است:
" Poetry is what is lost in translation"
ترجمه: شعر همان چیزی است که در ترجمه از بین می‌رود.


در این مقاله دکتر شفیعی از استعاره معماری استفاده می‌کند. شعرهای معمولی به سان هر آلونک ساده‌ای که هر معماری می‌تواند با ترگه‌برداری حداقلی بازپردازی کند و دوباره آن را بسازند هستند، اما ساخت آثار شاخص معماری که همانا چیز مانند اشعار خیام و حافظ اند، کاری تقریبا ناممکن است.

در ادامه دکتر شفیعی با بیان چند عامل و عنصر نشان می‌دهد چرا ترجمه شعر فارسی ناممکن است:
اول، وزن و شعر فارسی در ترجمه امکان انتقال ندارد.
دوم، ظرافت‌های زبانی از حمله جنس‌های تام و ناقص و کنایه‌های در ترجمه از بین می‌روند.
سوم، زمینه‌های فرهنگی در ترجمه گم می‌شوند.
چهارم، فضاهای معنایی و ایماژهای خاصی که در اشعار هست.
مترجم اول متن مبدا را تخریب می‌کند و پس از آن تلاش می‌کند آن متن را بازسازی کند. مترجم باید معمار قابلی باشد که:
" مترجم، بایستی هنرمندی خلاق هم‌تراز شاعر اصلی باشد و از راهکارهای جبرانی برای افت معنا استفاده کند."

حال این همه تفصیل را چه ربطی است به اسفار کاتبان و زبان اثر و اهمیت آن در فضاسازی؟

3.3- در بخش اول از قسمت سوم (3.1) سعی کردم حداقل از مسئله‌مندیِ نسبت میان زبان و فضاسازی بگویم. یعنی چه بسا سبک‌های زبانی مختلف در اثر بتوانند فضاسازی‌های مختلفی را ممکن کنند. حال مسئله ترجمه‌ناپذیزی چه کمکی به ما می‌کند؟
می‌توان نقدهای بسیاری بر نظریه ترجمه‌ناپذیری مخصوصا اگر در تمامیت آن فهم شود وارد کرد، مانند کم‌برآوردی خلاقیت مترجم یا انزوای فرهنگی مستتر در زیرمتن این نظریه (نک به افسون ترجمه‌ناپذیری: شفیعی کدکنی و ترجمه (نکردن) شعر فارسی از آریا فانی). اما هیچ‌کدام از نقدها نمی‌تواند بر این مورد که نظریه ترجمه‌ناپذیری، ترجمه شعر را پرابلماتایز یا مسئله‌مند می‌کند ان‌قلتی وارد کند.
حال وضعیت نثر چیست؟ شاید ماهیت ترجمه‌ناپذیزی و فلاکت مترجم در آن به حد شعر نباشد، اما نثر مخصوصا که نویسنده از قصد، نیت بر پیچیده کردن آن گرفته باشد نیز به درجاتی دچار مسئلهٔ ترجمه‌ناپذیری می‌شود. یعنی اگر قرار است کلام و باستان‌گراییِ کلام در اسفار کاتبان به فضاسازی اثر کند و مشخصا تاثیر حسی بر خواننده بگذارد، باید تلاش بشود در زبان مقصد نیز سبکی از زبان گزینش شود که این تاثیر حسی را بر خواننده بگذارد.
همین مورد که در ترجمه باید هواخواه چیزی بود که از دست نرود، نشان می‌دهد زبان مسئله‌ای ست بنیادین در اسفار کاتبان و از همین جاست که تم اصلی و بن‌مایه اثر بر ما هویدا می‌شود.


حقیقتا این بخش از متن اسپویل سنگین دارد. آنان که حساسیت دارند ادامه ندهند!
4- ما در زبان زیست می‌کنیم و می‌توان با مکتوب کردن مرده‌ها را زنده کرد. همان‌طور که شِدرَک و خواجه کاشف الاسرار می‌کردند. همان‌طور که احمد بشیری با بازآفرینی روایت تاریخی خواجه کاشف الاسرار صرفا کاتب تاریخ نیست بلکه سعی می‌کند با کتابت تاریخ را حیاتی دوباره بخشد، همانطور که سعید می‌خواهد با روایت کردن و کتابت همان داستانی که حال خواندن آن هستیم، یاد اقلیما را زنده کند و این یاد-زنده-کردن همانا دوباره جان بخشیدن به اقلیما ست. زیرا تا زمانی که در پایان اثر متوجه نبودِ اقلیما می‌شویم، حقیقتا و در کل کتاب، اقلیما را زنده می‌دانیم و پس از مرگ اقلیما ست که حقیقتا تمامیت روایت کتاب برایمان "خاطره‌ای از رفته‌ای" می‌شود. یعنی تا پیش از پایان داستان، اقلیما زنده است و دارد به سعید عشق می‌ورزد و سعید نیز با اقلیمای زنده است که عشق را تجربه می‌کند. اما پس از مرگ، این متن مکتوب است که خانهٔ ادبی زیست اقلیما می‌شود، نه زیست طبیعی که عشق‌ورزی عاشقان در ��ن جریان دارد.


این چنین که این نقل قول معنادار است:

«وقتی واقعه مکتوبی خوانده می‌شود، بذر اشیاء آن واقعه چون گیاه می‌روید تا شکل واقعۀ گزارش‌شده را بسازند» .

این همان «محشر صغرا»ست که جاودانگی را نه در جسم، بلکه در تداوم خوانش متن ممکن می‌کند. (این نقل قول آخر و بحث از محشر صغرا، بر اساس بلاگی که حسین (!؟) در شرح اسفار کاتبان نوشته است)


ته نوشت: ابوتراب خسروی رو فرزاد توی راوی بهم معرفی کرد که بخونم. با تاخیر رفتم سراغش ولی رفتم و از بخت‌آوری‌های زندگی آشنایی با کسانی است که چنین کارهایی با آدم بکنند؛ منظور معرفی آثاری است خوب آن‌چنان که باید!
Profile Image for Arman.
360 reviews351 followers
April 13, 2019
این کتاب اولین مواجهه من با ابوتراب خسروی ست (البته با آثار وی، چرا که حدود سه سال پیش در کارگاه یکروزه اش در اصفهان دیدمش، و چه مرد نازنینی)... و چه مواجهه شیرین و لذت بخشی.

گفته ها را دوستان در ریویوهای خود گفته اند، بنابراین من تنها به چند اظهارنظر حاشیه ای می پردازم:

1. خسروی هم همچون سلف خود، گلشیری نشان داده است که تسلط وافی و کافی بر کلمات داشته و از این ویژگی خود برای برساخت هوشمندانه ی زبانی مختص به شخصیت هایش بهره می گیرد. هر شخصیت بنا به دوره ی زمانی زیستش، زبان و نیز افکار متفاوتی را بروز می دهد.

2. باز هم خسروی، عشقی گلشیری وار به ادبیات کهن نشان می دهد. اما با این تفاوت که وی می کوشد تا از حظی زیباشناختی و فرمی از این آثار فراتر رفته و این متون کهن را چه در مضمون و چه در خط روایی داستان، با فضای داستانی معاصرش گره بزند.
از این منظر، بینامتنیت جاری و البته زنده ی اثر، آن را به قلمروی پست مدرنیسم می کشاند.

3. اما مهم ترین ضعف های اثر:
اگر مثلا شازده احتجاب گلشیری را بخوانیم، متوجه می شویم که راوی برای انتقال از لحظه ی اکنون شازده به افکار و گذشته ی وی، از عناصر تصویری مثلا صدای آونگ ساعت بهره می برد.
اما راویِ "اسفار..." این انتقال بین سه روایت موازی داستان را بی هیچ منطق تصویری یا روایی یا زبانی انجام می دهد و گاها موجب گسیختگی افکار خواننده می شود.
و اما ضعف بعدی این است که به نظرم روایت "لیدی زلفا" و سفر وی به ایران به خوبیِ در دو روایت دیگر تنیده نمی شود ، و انگار شقی ست جداگانه.

پ نوشت: در مجموع، کتاب " راوی اسفار" حتما اثری یگانه در ادبیات معاصر فارسی ست و جاودانه خواهد ماند؛ از این حیث که توانسته به خوبی و استادانه بین قالب رمان (که قلبی مدرن است) و ادبیات کهن فارسی، ارتباط برقرار کرده و آن ها را در هم تند.
Profile Image for Tintarella.
303 reviews7 followers
November 21, 2020
اگه هنوز اعتقاد دارین که می تونین یه داستان «ایرانی» درست و حسابی بخونین اینو از دست ندین. به شدت زیبا و قدرتمند. با یه فرم تاثیر گذار که کاملا در خدمت چیزی هست که میگه. داستانی در مورد روایتِ یک روایت... و زنجیره ی بی پایان روایت ها. با 3 تا داستان تو در تو که هر کدوم لحنی متفاوت با اون یکی دارند که هر کدوم به خودی خود کامل و پرجذبه هستند. شدیداً دلم می خواد بقیه ی کتاب های ابوتراب خسروی رو بخونم
Profile Image for مجید اسطیری.
Author 8 books550 followers
October 31, 2019
کم پیش می‌اید بلافاصله بعد از خواندن یک رمان به این نتیجه برسم که باید بعدا دوباره بخوانمش اما در مورد این اثر چنین حسی دارم و علتش ایجاز نسبتا مخل اثر است. به نظرم داستان در برخی جهات خوب گسترده شده بود اما در برخی جهات باید بیشتر گسترش می‌یافت تا خلاها را پر کند.


شاید از همین برش‌های کوتاه متوجه شده‌باشید که داستان در سمت اقلیما خوب گسترش یافته اما در سمت خانواده راوی کمتر.

به هر حال به نظرم ابوتراب خسوری تا حدی زیادی موفق شده آن چیزی که ادعا کرده (یعنی خلق یک زیبایی شناسی ایرانی در رمان) را به انجام برساند

در انتها فقط برداشت مضمونی خودم را ذکر میکنم:
نویسنده می‌خواهد بگوید "قداست" به تنهایی نمی‌تواند جامعه را به خوشبختی برساند و باید "عدالت" با آن همراه باشد. این معنا در ماجرای جسد دو نیمه شده شدرک قدیس به خوبی هویداست
Profile Image for Alam.
122 reviews20 followers
December 6, 2024
اسفار کاتبان سه راوی و سه روایت داره که هر کدوم متفاوتن اما به هم بی‌ربط هم نیستن. به نظر شخصی خودم کتاب‌هایی امثال اسفار کاتبان باید با پیش‌زمینه‌ی قبلی خونده بشن چون اگه حدود داستان‌رو بدونیم درک درست‌تری از متن کتاب خواهیم داشت به همین دلیل هم میخوام یه خلاصه کوچیک در ادامه بنویسم که هم اینجا به یاد خودم بمونه هم اگه کس دیگه‌ای با من هم‌نظر بود ازش استفاده کنه اما اگه شما جز اون دسته‌ای هستین که به نظرتون این کار با اسپویل فرقی نداره لطفا ادامه‌ی ریویو رو نخونید.
داستان حول محور سعید بشیری و اقلیما ایوبی میگرده. یکی از روایت‌ها ماجرای آشنایی و ارتباط این دو نفره که از زبان سعید بیان میشه. نثر ساده و روانی داره و نگاه انتقادی خوبی به تعصبات و توهمات مذهبی میندازه. روایت دوم کتابیه که پدرِ سعید ،احمد بشیری، نوشته و سعید به خاطر پروژه‌ی دانشگاهی که باید به صورت مشترک با اقلیما در مورد “نقش قداست در ایجاد بنیان‌های جوامع” انجام بدن به یاد خوندن این کتاب میفته. در واقع یحیی کندری‌ ،نویسنده‌ی کتابِ مصادیق الاثار، شبی به خواب احمد بشیری میاد و بهش میگه روح من در تو حلول کرده، ازت میخوام این کتاب‌رو کامل کنی و ادامه بدی. احمد بشیری هم مصادیق الاثار رو بازنویسی میکنه، دو شخصیت همسرش ،رفعت ماه، و دخترش ،آذر، رو وارد داستان میکنه و اونارو به زمان تیموریان برمیگردونه و رویاها و کابوس‌ها و سرگذشتش‌رو از این طریق تعریف میکنه. نثر این روایت سخته و ممکنه بخش‌هاییش غیر قابل فهم یا حتی خارج از حوصله باشه. روایت سوم سفرنامه‌ی مادر بزرگِ اقلیما ،زلفا جیمز، هست که به دنبال پیدا کردن نیم‌تنه‌ی گم شده‌ی شدرک قدیس به ایران میاد و اون‌رو در فاریاب پیدا میکنه. نثر این قسمت نه به سختیه داستان رفعت‌ماه هست و نه به سادگی داستان سعید و اقلیما اما قابل فهمه.
ایده و سبک نویسنده بسیار منحصر به فرد و خاصه، تسلط آقای خسروی به نثر قدیمی قابل ستایشه و علاقه‌ی ایشون به نمادها و اسطوره‌ها و مسائل مذهبی و تاریخی جالبه. نویسنده وقتی خلاقیت و هنرش‌رو به رخ میکشه که آخر کتاب، اونجا که به این نتیجه رسیدیم داستان زلفا جیمز و احمد بشیری روایت انتخابی سعید و اقلیما حول تحقیق دانشگاهشون هستن، ناگهان این دو روایت‌رو به هم ربط میده و همونجا که نسبت به همبستگی ادیان خوشبین میشیم با پایانی تلخ ما رو با واقعیت‌های دنیا رو‌به‌رو میکنه.
کاملا مشخصه ابوتراب خسروی وقت زیادی‌رو صرف نوشتن این کتاب کرده و تمرکز و دقت زیادی هم داشته. شاید نیاز باشه یه بار دیگه آگاه‌تر و دقیق‌تر این کتاب‌رو بخونم تا خوب زیر و بم‌ش رو بفهمم.
Profile Image for Javad Azadi.
193 reviews85 followers
June 29, 2024
اسفار کاتبان از اون دست رمان‌هاییه که فکر کنم تقریبا هرکس بخونتش بتونه به رمان‌نویسی مدرن ایرانی امیدوار شه. من خودم به شخصه میخواستم چهارتا ستاره رو ثبت کنم اما تکنیک نویسندگی خسروی برام جذابیت متفاوتی داشت. خسروی به خوبی نشون داد که از دل ادبیات کهن ایران و ترکیبِ سورئالش با دو خط زمانیِ حال و گذشته‌ی نزدیک ایرانیا، چه اثر مدرنیستی قشنگی میشه درآورد. اثری با دو سه تا خط روایی که نه خیلی تو دل هم میرن و نه خیلی فاصله میگیرن: عین فاصله تعادلی مولکول‌ها!

برای پایان‌بندی هم این نکته هم مثبت بود و هم منفی. در پایان کتاب، بر خلاف تیپیکال خیلی از چنین دست آثار، در یک نقطه همه چیزا بهم نمیرسن و یا چرخش داستانی‌ عجیبی حول محور خطوط روایی و زمانی کتاب صورت نمیگیره. در عین حال روایات کتاب انگار در انتها تموم نمیشن و به زیست‌شون ادامه میدن. شاید درست همونطور که از اول رمان میخونیم اسفار کاتبان برای جاودان کردن انسان‌ها از طریق نوشتن و کلمات به زیست‌ون ادامه میدن.
اما از طرفی، به نظرم یه چیزی کم داشت و میتونست جذاب‌تر ریسمان ظریف دو سه تا خط روایی رو به هم وصل کنه. البته که همینجوریشم خود روایات و نحوه ارتباطشون جذاب بود.

اما خب پایان بندی کتاب حس‌های متناقضی بهم داد؛ بیش از هرچیزی شاید تأثر نسبت به سرنوشت احمد و اقلیما. ایده های کتاب جذاب و نو بودن و خیلی از قسمت‌هاش برای من جذاب. متاسفانه شاید من خیلی کم سوادم نسبت به زبان کهن ایرانی ولی خب معنی خیلی از کلمات و اصطلاحاتِ بخش کهن کتاب که به تاریخ منصوری و شیخ کشف‌الاسرار میپردازه رو بلند نبودم و هی باید سرچ میکردم. تا یه جابیش خیلی حال میدادا اما به نظرم غلظتش اندکی بیش از حد توان و حوصله‌ام بود.

پ.ن1: این ریویو ادیت شد. باید یکم از ملاحظه‌کاریم کم کنم. امتیاز کتاب از پنج شد چهار. حقیقتا چیزهای بهتری هستن که دلم بیشتر باهاشونه و ارزش پنج رو دارن. هرچند اسفار کتاب تکنیک روایت‌اش و ایده‌های نو اش برام جذاب بود، اما ارتباط قلبی فوق‌العاده‌ای باهاش نگرفتم.
133 reviews76 followers
June 30, 2019
اسفار کاتبان رو سه-چهار روز پیش تموم کردم، اما هنوز نتونستم راجع بهش بنویسم و تلاش ِ فعلیم هم ره به جایی نخواهد برد :دی

مهم‌ترین کتاب ِ ابوتراب خسروی، که به یمن شرکت در کارگاهش شروع به خوندنش کردم، بسیار بسیار از چیزی که انتظار داشتم قوی‌تر بود. مفهوم رمان ِ ایرانی، برای اولین بار این‌قدر شدید توی صورتم خورد، به شکلی که با این‌که فرم و ساختار برام جدید بود، اما تماما احساس می‌کردم در حال ِ خواندن ِ کتابی‌ام، که با فرهنگ و ایران ِ من، رابطه‌ای پررنگ‌تر از همیشه داره‌.

خسروی در کتابش از چند روایت موازی بهره می‌بره که هر کدوم دارای زبان و لحنی خاص هستند و همه‌شون برای منی که منتقد ِ زبان شناسی نیستم، کاملا دارای هویت ِ خاص ِ خودشون بود. در یکی از روایت‌ها از سبک ِ تاریخ بیهقی استفاده کرده بود، یکی‌شون تقریبا نثر معیار بود، در یکی از زبان ِ قاجار استفاده شده بود، و در دیگری کاملا احساس می‌کردی که یک متن ِ فارسی-شده‌ی متون ِ عِبری رو میخونی.

کتاب آسونی نیست، اما اگر واقعا به "ادبیات" به معنای واقعی ِ کلمه علاقه داشته باشین و حاضر باشین از لغت‌نامه‌ی فارسی ِ گوشی‌تون در حال ِ خوندن استفاده کنین، احتمالا به اندازه‌ی من ازش لذت خواهید برد. اسفار کاتبان رُمانی برای گذراندن ِ وقت نبود؛ قصه‌ای نبود که بخونیم و هیجان‌زده بشیم. اسفار ِ کاتبان روایت ِ چند قصه بود، که در عین ِ وابستگی به هم، هیچ ارتباطی هم نداشتند، اما واژگان و کلمات جوری بر صفحه حک شده بودند که لطافت ِ خوندن ِ متن رو صدها برابر کرده بود.

خسروی به زیبایی نقش ِ نویسنده‌ها رو در رسم ِ تاریخ و زندگی، نشون می‌ده و کل ِ کتاب انگار مرثیه‌ایه برای هرآن‌کس که در تاریخ داستانی رو روایت کرده، در هرآن فرمی که خواسته.

بسبار بسیار بسیار لذت بردم از خوندنش استاد ِ گرامی ؛ چه قدر مفتخرم که در کنارش، تونستم از مصاحبت با خودتون هم استفاده کنم.
Profile Image for Shahab Samani.
140 reviews65 followers
August 9, 2019
گیرایی روایت ها، زبان و قلم منحصر به فرد نویسنده و همچنین رئالیسم جادویی دوست داشتنی برای من، باعث شده بودند تا حدود صفحات پنجاه، شصت مبهوت کتاب باشم.
با این حال "جذابیت قصه" کم کم قالب تهی کرد و تنها "فرم" جذابی باقی مانده بود که آن هم به مرور خسته کننده شد. شاید بخشی از ناخرسندی من از کتاب به متصل نشدن نهایی روایت های موازی داستان، مربوط می شد.
هجدهم مرداد ۱۳۹۸
خرم آباد
Profile Image for Ali Ahmadi.
153 reviews77 followers
June 27, 2023
شیراز در اواخر دهه‌ی ۴۰ شمسی. سعید، دانشجوی جامعه‌شناسی، که بر حسب اتفاق باید با دختری یهودی به نام اقلیما بر روی موضوع تحقیقی کار کنند: نقش قداست در ایجاد بنیان‌های جوامع. اما این تنها یکی از خطوط داستانی‌ست که پای راوی‌های دیگر را به کار باز می‌کند. در میان راویان دیگر، یکی پدر درگذشته‌ی سعید که چون تاریخ‌نگاری که مرز خیال و واقعیت را گم کرده، دربار آخرین شاه آل‌ مظفر – شاه منصور – را با صحن خانه‌اش یکی می‌کند و یکی دیگر مادربزرگ اقلیما که در سفرش از انگلیس به ایران به دنبال نیمی از جسد قدیسی می‌گردد که وجودش قرن‌ها برکت و رفاه را برای ساکنین محل دفنش به ارمغان آورده.

روایت اسفار کاتبان همانطور که بین افراد مختلف می‌چرخد، در طول زمان نیز جابه‌جا می‌شود و مهم‌تر، نوع زبان متفاوتی را به کار می‌گیرد. دست‌مایه‌های اثر، مرگ و تقدیرند و کلمه. آیا هر بار نگاشتن تاریخ، واقعه‌ را به گونه‌ای دیگر زنده می‌کند؟ کلمه قوی‌تر است یا دست تقدیر و فرشته‌ی مرگ؟
Profile Image for Somayeh.
227 reviews40 followers
February 21, 2015
نوشتن این کتاب شش سال طول کشیده! عجیب نیست که حاصل تحسین برانگیز باشد.
زبان روایت شیخ یحیی کندری/احمد بشیری به ظرافت و دقت تمام مشابه زبان متون کهن فارسیست. به علاوه، داستان وهم آلود و کابوس وار قتل آذر و حضور تجریدی رفعت ماه در بارگاه شاه منصور و بار برداشتن او از کلمه، ذهن را تا مدتها درگیر میکند.
تجربه ی لذت بخشی بود.
دست مریزاد جناب خسروی!
Profile Image for Erfan Balaghi.
50 reviews3 followers
June 4, 2018
اسم کتاب نسبت به محتواش خیلی مناسب هست
داستان اصلی کتاب، داستان یک دانشجوی مسلمان هست که با همکلاسی یهودی خودش وارد یک پروژه ی تحقیقاتی میشند.
دانشجوی مسلمان کتاب تاریخی که پدرش بازنویسی میکرده رو در دست داره و دانشجوی یهودی متونی از کتب عهد عتیق رو بررسی میکنه
در ادامه نامه های دانشجوی یهودی به مادرش بررسی میشه
و از اواسط کتاب داستان سفرنامه ی یک یهودی که به ایران سفر کرده و در حال جستجوی جسد یک قدیس هست هم به میون میاد... در این سفرنامه دوباره نوشته هایی باستانی که آدرس جسد رو راهنمایی میکنه وارد متن میشه
در عین حال که تنوع متون خیلی زیاد بود و سه چهارتا داستان در کنار هم داشت جلو میرفت، ولی عوض شدن داستانها آدمو اذیت نمیکرد و بین این نوشته ها گم نشدم.
تنها نکته ای که داخل این کتاب یه مقدار به نظرم عجیب و تاریک میرسید، متن مصادیق الاثار بود که پدر سعید ،دانشجوی مسلمان، بازنویسیش میکرد. چون پدر سعید خودش رو داخل وقایع تصور میکرده و به صورت زنده تعریف میکنه وقایع رو... یه حالتی انگار داره گزارش میده، در یک زمان هم زندگی شاهانه رو تصویر میکنه و هم مادر سعید رو میبینه که مشغول کارهای امروزی هست... و خواهر بزرگتر سعید به طرز نامشخصی در زمانی که معلوم نیست زمان حال هست یا گذشته از دنیا میره... داستان وقتی عجیب تر میشه که اقلیما و سعید خیلی ساده از کنار این حادثه عبور میکنند...
کتاب اگه یه واژه نامه هم داشت که کلمات نامانوس رو توضیح میداد بهتر بود. هر چند که من برای خوندن کتاب به لغتنامه مراجعه نکردم و فقط لغتها رو یادداشت کردم تا رشته ی داستان از دست نره ولی مشکلی توی فهم داستان پیش نیومد... در نهایت هم 40 تا واژه شد حدودن...
در مجموع امتیاز کتاب رو 4.5 میدم که رو به بالا گرد کنم 5 ستاره میگیره این کتاب
Profile Image for Emad.
164 reviews43 followers
June 14, 2023
خوب، صادقانه بگویم دوستش نداشتم و نمی‌خواستم دو ستاره هم بیشتر به آن بدهم. این یک ستاره را تنها به احترام «کلمه» به این رمان می‌دهم. چون این رمان دربارۀ کلمه است و نویسنده کوشیده کاری برمبنای آن تحویل دهد، هر چند در تحقّق آن به کمال نرسیده باشد. این از باب سلیقۀ شخصی.

دربارۀ ارزش ادبی رمان بنا نداشتم چیزی بگویم. چون به نظرم برای این کار باید یک بار دیگر آن را بخوانم. فقط در لحظۀ آخر یک وصف به ذهنم رسید که به نظرم خوب روی این رمان می‌نشست و گفتم این‌جا بیاورمش تا بماند. و آن این‌که به نظرم اسفار کاتبان یک رمان نامنسجم است.
Profile Image for Shakila Nabakhteh.
35 reviews60 followers
January 10, 2020
هر چی هم که نداشته باشیم، نویسنده‌های خوبی داریم! بیش باد 👏🏼
229 reviews119 followers
June 11, 2019
چه قلم توانمندی داره ابوتراب خسروی.. فقط انتظار داشتم در نهایت داستان‌های موازی کتاب یه جور بهتری به هم بپیوندن.

۲۱ خرداد ۹۸ قبل از امتحان ارتو ۲
Profile Image for Saman.
1,166 reviews1,073 followers
Read
August 7, 2019
از قبر بيرون مي‌آيم. رفعت‌ماه بر سكوي سنگي كنار حوض نشسته است و دست‌هايش را ستون پيشاني كرده. با بيل خاك بر عمق گور مي‌ريزم تا پر شود، حتي بيشتر از آن كه فقط پر شود. بر خاك نمناك مي‌ايستم تا خاك فرو كشد. دوباره خاك مي‌ريزم تا با سطح باغچه هم سطح شود. روي قبر را پشته ماهي نمي‌كنم تا آذر پنهان باشد. و آب مي‌ريزم تا هر چه كه بايد فرو كشد و مي‌گويم، انا لله و انا اليه راجعون. همچنان كه مي‌نويسم همچنان كه بر خاك او در گور مي‌گويم، بر گور مكتوب او هم در اينجا مي‌نويسم: انا لله و انا اليه راجعون

*****

خواجه رو به مجلسيان مي‌گويد: « شما پاره‌هاي تن معشوق ما را مسح مي‌كنيد و گرماي او را لمس مي‌نماييد. اينك دست‌هاي شما به خون معشوق ما آلوده است. به دست‌هايتان بنگريد، اجزاي تن معشوق ما در دست‌هاي خون آلود شماست. اينك ما به شما مي‌گوييم كه اين گوشت و خون گرمي كه در دست‌هاي شماست، صورتي ديگر از خاك است كه بر گونه‌هاي شما مي‌تابد. تن آن زن از جنس ستاره و ماه است و همه‌ي اين آيات حضرت حق است كه قادر است، حضرت حق كه ما به نام همو، معشوق خود بلقيس را مي‌خوانيم كه مثل غبار از دست‌هاي شما برمي‌خيزد و هماني خواهد شد كه بود معشوق خاكي ما نشسته بر اين تخت مرصع

اسفاركاتبان/ ابوتراب‌ خسروي/ نشر قصّه‌ و مؤسسه‌ی انتشارات آگاه/ چاپ اوّل/ زمستان1379
Profile Image for Ali Frz.
150 reviews43 followers
March 19, 2018
از فُرم که حرف می زنیم، از چه حرف می زنیم
Profile Image for Mohammad Ramezanzadeh.
41 reviews7 followers
December 31, 2016
تسلط ابوتراب خسروى بر فارسى معاصر و فارسى كهن تحسين برانگيزه.
در هم آميزى زمانى و مكانى روايتها و مجموع شدن روايتها در كلمات راوى داستان، بسيار ظريف و هنرمندانه است.
تصويرسازى از فرهنگ اجتماعى يهود دقيق و اموزنده س.
داستان پردازى در نقاطى دچار ضعف ميشه ولى رمانى كه نگارشش ٦ سال طول كشيده و وسواس نويسنده در جاى جاى متن مشهوده، برازنده عنوان شاهكار ادبى است.
Profile Image for Fattane.
48 reviews
January 22, 2013
یکی از بهترین کتاب هایی بود که خوندم البته 2 بار، از طرفداران پرو پا قرص ادبیات سورئال و پست مدرن هستم و به همین دلیل خیلی ازش لذت بردم
Profile Image for Mohsen.
183 reviews108 followers
May 31, 2020
“این نصیحت را به آیندگان داریم که ایهاالناس دنیا نیک می‌ماند به سایه‌ی ابر و خواب دیدن که نه سایه بر جای قرار گیرد و نه بیداری را از خواب هیچ به دست باشد.”
Profile Image for Ehsan.
234 reviews80 followers
April 18, 2020
تا هجاهای تنش را در این متن بسیط کرد تا سفْر دیگری.
Profile Image for Fereshteh.
260 reviews24 followers
August 6, 2018
یک داستان دوستی لطیف و ساده بین دو انسان که ورای تمام تفکرات بودنشان با هم خلاف همه چیز است یک یهودی که باید از مرزهای خونی اش محافظت کند حتی اگر نبیره زلفا جیمز باشد/یک نویسنده با آگاهی تمام از تک تک جملاتی که استفاده کرده و ارتباط به شدت وی بین تمام عناصر داستان از نطر موضوعی ، تاریخی ، اجتماعی ، دینی و ......که هر لحظه تو را وادار به دست به دامان شدن دهخدا میکند /در نهایت پیشنهاد میکنم بخوانید اسفار کاتبان را با دیدی به وسعت عشق ، تاریخ ، دین، فلسفه.
تاریخ15 مرداد 97
Profile Image for Ahoo.
41 reviews6 followers
November 1, 2023
به گمانم حداقل یک بار دیگر باید این کتاب را بخوانم تا بتوانم درباره‌اش بنویسم. فعلاً همین را بگویم که اگر می‌خواهید در کتابی غرق بشوید، حتماً این اثر را بخوانید.
Profile Image for Bita.
24 reviews28 followers
July 12, 2016
خوبى پرسه زدن در ادبيات داستانى فارسى اينه كه گاهى اوقات با نويسنده به گوشه هاى ايران سفر ميكنى، با دولت ابادى طعم خاك و چشم اندازهاى خشك خراسان رو تجربه ميكنى، كنار احمد محمود هرم داغ كارون به صورتت ميخوره، سيمين دانشور سُرِت ميده لابلاى عطر بهارنارنج و انعكاس نور مردنگى هاى خانه هاى شيراز... و همينطور اين قصه ادامه داره، ديشب با كتاب "اسفار كاتبان" سفرى داشتم به شيراز و بوشهر و فارياب، اين كتاب اثر ابوتراب خسروى نويسنده اى شيرازى با اصالت فسايى هست كه البته به تجربه ديدم آدمهاى كمى ميشناسنش، جناب ابوتراب خسروى يكى از تواناترين نويسنده هاى دهه ى هشتاد ايرانه، شاگرد و دنباله روى هوشنگ گلشيرى و البته با سبك روايت منحصر به فرد خودش، جا گذاشتن كتاب اصليم در مسافرت فرصتى دست داد تا "اسفار كاتبان" ايشون رو كه يكى از محبوبترين كتابهاى من هست رو دوباره بخونم و بوى بهارنارنج و سرو و دخمه هاى حافظيه كه لابلاى راويت تو در توى راويان قصه پيچيده شده رو با لذت مزه مزه كنم
.
.
خسروى در اين رمان روايت سنتى شرقى (كه يه قصه گو، داستانى رو روايت ميكنه و در دل هر قصه، قصه ى ديگه اى ميجوشه و راوى قصه رو به دست قصه ى گوى جديد ميسپره و از قول اون ادامه ميده ) رو با ادبيات مدرن كنار هم قرار ميده و به نسخه اى متفاوت و مدرن از روايت شرقى ميرسه.
.
جناب خسروى عزيز توى اين كتاب مثل جك چند تا دونه ى لوبياى سحرآميز ميكاره و هر دانه رشد ميكنه و ميشه ساقه ى هر روايتش، و همينطور كه بالا ميره ساقه هاى در هم پيچيان، تنه ى ستبرى رو بوجود مياره.
.
.
ساقه ى اصلى روايت، رابطه ى اقليما ايوبى و سعيد بشيرى دو دانشجوى جامعه شناسى اهل شيرازه كه مشغول به پروژه ى تحقيقاتى روى زندگى قديس يهودى بنام شدرك هستند و همينطور پيدا كردن جايگاه قديسان در روزگار مدرن
داستان در ساقه هاى بعدى با روايت هايى موازى از زندگى شدرك قديس و مادربزرگ اقليما و پدر سعيد، (احمد بشيرى كه مشغول به بازنويسى نسخه ى خطى مقدمه ى مشهور تاريخ منصورى به نام رساله ى مصاديق الاثار كه البته دچار نوعى گم كرده گى خط ميان خيال و واقعيت شده) دنبال ميشه
خسروى در اين داستان فضاى وهم و واقعيت رو (البته با ضريب تشخيص بالا) كنار هم ميذاره و در نهايت شما ميرسيد به بالاى درخت لوبياى سحر آميز، جايزه اى كه منتظر شماست "كلمه" ست .
.

پيشنهاد ميكنم اگه كمى به فرم گرايى و تجربه ى سبك هاى مختلف علاقمنديد يا اينكه شنيدن** داستانهاى شرقى شما رو به وجد مياره اين كتاب رو مطالعه كنيد
**تاكيد ميكنم شنيدن چون نقل سينه به سينه و روايت شفاهى اساس افسانه هاى شرقيه
Profile Image for Razieh mehdizadeh.
369 reviews78 followers
October 19, 2017
می خواستم انچنان مفصل از اسفار کاتبان بنویسم که روزها و سال ها به طول بیانجامد. نمی نویسم. دیوانه ام می کند. شور می اندازد به تک تک اجزای منفرد و منقطع تنم. دوست دارم بنشینم و رونویسی اش بکنم. دوست دارم بروم توی قصه و کنار اقلیما بنشینم و شدرک و نیم تنه ی جداشده اش را ببینم و در حیاطی که او وارث قبر آذر است و رفعت ماه بویش پخش شده در فضای شاه مغفور... بنشینم سال ها و ساعت ها به تماشا و راز و فسانه و افسون...
باشد در دست ها و خط های پیشانی و کاهش جان و عددی که بالا نمی رود که عمیق می شود و فروتر
Profile Image for M&A Ed.
407 reviews62 followers
October 23, 2022
"اسفار کاتبان"روایتی عاشقانه از عشق دختری یهودی و پسری مسلمان است که در جریان تحقیق دانشجویی با یکدیگر آشنا می‌شوند.
شکست زمان، پرش روایت، وجود خرده روایت‌ها و گاه سخت خوان بودن قسمت‌هایی از کتاب و پرداخت کهن الگوی قدیسین از ویژگی‌های این اثر می‌باشد. در کنار این ویژگی‌های، اسفار کاتبان را می‌توان یک رمان چند صدایی در نظر گرفت."ادبیات چند صدایی مفری است برای عبور از استبداد و رسیدن به فهم تفاوت‌ها"
Displaying 1 - 30 of 173 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.