در کل کتابی است خواندنی در مورد زمانه ی میرزاده عشقی و آثار او
البته رویکرد کتاب انتقادی است و نقدهای نویسنده بخش نه چندان کمی از کتاب را به خود اختصاص داده است. خود نویسنده نیز تصریح دارد که پرداختن به میرزاده عشقی به نوعی پرداختن به یک روحیه است، روحیه ی تخریب به جای ساختن؛ احساساتی گری به جای آینده اندیشی و عقلانیت. برای من گاهی انتقادها مزاحم مطلب اصلی بودند. البته باید این مطلب را گفت که انتقادهای نویسنده سست و من درآوردی نیست اما به هر حال زیادی با متن اثر تنیده شده و حتی گاهی نویسنده تفاسیر نامعقول تر را برای حرف عشقی انتخاب کرده
ایراد دیگر کتاب روان نبودن متن آن است؛ من باید مدام بازمیگشتم و بندی را از اول می خواندم تا سیر مطالب یا استدلال برایم جا بیافتد
حاشیه: به نظرم آنارشیست نامیدن عشقی و وارد کردن این وصف در عنوان جای بحث دارد. البته آنارشیسم در اینجا نه به معنای اصطلاحی آن - اینکه کسی مخالف هر حکومتی باشد - بلکه ظاهرا به معنای عمومی آن استفاده شده - اینکه کسی دغدغه اش از هم پاشاندن حکومت باشد بدون فکر کردن به اینکه بعدش چه. اما این معنای عام به نظر من دیگر در حال محو شدن است و آن معنای اصطلاحی و مکتبی است که با این واژه عجین شده
۱۲ بهمن ۱۴۰۳ من فکرم روی زندگینامه بود ولی نبود ولی با این حال شرایط و طرز فکر میرزاده عشقی شاعر و روزنامه نگار رو روایت میکنه در کل خوندنش برای تاریخ دوستان مفید هست
اول 🔹️همانطور که پیشتر وعده داده بودم در این پست به معرفی کتاب «عشقی سیمای نجیب یک آنارشیست» نوشته محمد قائد میپردازم. کتابی که مجموعه جستارهای قائد پیرامونِ شعر و شخصیتِ میرزادهعشقی است.
یک 🔸️این کتاب پیش از این توسط انتشارات طرحنو منتشر شده بود و در حال حاضر انتشارات ماهی آن را به چاپ میرساند. قائد این کتاب را در سال هفتاد و شش منتشر کردو در شش فصل و مقدمه و موخرهای نسبتا مفصل به مسائل پیرامونی زندگی و شعرِ میرزاده عشقی شاعر بلندآوازه معاصر پرداخت، و به این بهانه بسیاری از مسائل سیاسی اجتماعیِ ایران در سالهای پس از انقلاب مشروطه تا سالهای به قدرت رسیدن رضاخان را مورد بررسی قرار داده است.
دو 🔸️قائد یکی از بهترین جستارنویسانِ ادبیات ماست او با نثری جذاب و مختص به خود کتابهای متعددی را نوشته که در میان اهالی ادبیات طرفداران خود را پیدا کرده است، نثرِ جذاب او در این کتاب نیز بیش از هرچیز جلوهگری میکند او سعی دارد ناظری بیطرف باشد و منصفانه آرا و نظرات عشقی را مورد بررسی قرار داده و با بیانی شیوا آن را به مخاطب منتقل کند. او برای آنکه واقعا منصفانه نظر بدهد سعی در مستندنگاری دارد و در طول فصلهایش مدام مخاطبانش را به اسناد تاریخی ارجاع میدهد. و از این رو مطالب مفید و دست اولی در این کتاب به چشم میخورد. خصوصاً اطلاعاتی که او درباره قتل عشقی ارائه میدهد و تحلیلی که در این زمینه دارد بسیار خواندنیست.
سه 🔸️و اما این کتاب یک مشکل نیز دارد و آن هم این است که قائد در بسیاری از جاها بیشتر از حد به توضیح و تفصیل میپردازد و در اینجاهاست که این نثر جذاب ملالآور میشود اگر او با ایجاز بیشتری به بیان مطالب میپرداخت و از بیانِ برخی مطالبِ غیرضرور صرفنظر میکرد با کتاب خواندنیتری روبرو بودیم. ضمن اینکه قائد منتقد ادبی نیست و نظراتش در این باره چندان صائب و دقیق نیست، ایکاش کمتر به تحلیلِ شعر عشقی و همروزگارانش میپرداخت.
چهار 🔸️باز هم میگویم یکی از مهمترین ویژگیهای این کتاب نگاه منصفانه و به دور از غرضورزیهای رایجیست که نویسنده به موضوع دارد او نه چندان شیفته عشقیست که از او قدیسی بسازد که در زیر چنگال استبداد از پا درآمد و نه بیانصاف است که بر آرای بعضا غیر دقیق و هیجانزده او (که منطقا از طبعی انقلابی و جوان برمیآید) بتازد و قتل او را به حساب تندرویهای خودش بگذارد. قائد منصفانه افکار و آرای عشقی را در بستر تاریخی آن روزگار بررسی میکند و این خود چیز کمی نیست.
آخر 🔹️و در آخر بخش پایانیِ کتابِ "عشقی سیمای نجیب یک آنارشیست": 《 عشقی که از جامعه عصر خویش یک سر و گردن بلندتر و بالاتر بود، ناشاد زیست و ناشاد (و از نظر حرفهای ناموفق) مُرد، اما به تقویت یک طرز فکر کمک کرد. تهور در راه تجربه و صداقت و شجاعت در به زبان آوردن و ایستادن بر سر آرمان خویش. جوهر آرمانش کمتر روشن است. چون به نوعی آنارشیست بود و به واقع نمیتوانست آرمانی روشن و قابل تعریف داشته باشد. عشقی خود را بخش مهم از تاریخ میپنداشت و بسیار جدی میگرفت و نظراتی گاه پر تضاد را سرسختانه دنبال میکرد. در دنیایی که بددلی نسبت به گفتار دیگران و بی اعتقادی به کردار خویش بسیار رایج است، صداقت عشقی می تواند اطمینان بخش باشد. افکار او سراسر آموزنده نبود اما شخصیتش الهام دهنده بود.》
امروز (دوازدهم تیرماه) مصادف با ترور شاعر آزادیخواه و ترقیطلب دوره مشروطه، سیدمحمدرضا کردستانی، مشهور به میرزاده عشقی به دست عوامل سردار سپه یا همان رضاخان است. حالا میخواهیم به این مناسبت سراغ یکی از کتابهایی که درباره او نوشته شده و در بازار کتاب موجود ولی همچون شخصیتش مهجور است، برویم و درباره آن حرف بزنیم. قبل از این که به کتاب بپردازیم اجازه میخواهم کمی درباره یک رویکرد و شاید بهتر باشد بگویم خصلت فرهنگی ما ایرانیها حرف بزنم. خصلتی که آشناست و نمیخواهم خیلی وقت شما را بگیرم. خصلتی که افراد را پس از مرگشان عزیز و محترم میکند، حالی آنکه در روزگار حیاتشان در تنهایی و گوشه انزوا روزگار میگذراندند ولی پس از مرگ افسانهها دربارهشان ساخته میشود. میرزاده عشقی هم از این قاعده مستثنی نیست و روایاتی مانند خواب دیدن و اینها دربارهاش بسیار در افواه بوده است. در حالی که وقتی میرزادهها زنده هستند کسی از چند و چون زندگی آنها پرسش نمیکند ولی همین که به تیر غیب گرفتار میشوند و چشم روی ناملایمات دنیا میبندند عزیز میشوند! اما، محمد قائد در کتاب «عشقی؛ سیمای نجیب یک آنارشیست» تلاش کرده این نقاب را از چهره میرزاده کنار بزند و سیمای او را از گرد و غبار زمان بزداید و تصویری شفاف و مبتنی بر واقعیت از او به مخاطبش نشان دهد. میرزادهای که در تشییع جنازهاش جمعیت بسیاری گرد میآیند و او را تا گورستان بدرقه میکنند، در حالی که در زمان زنده بودنش در منتهای فلاکت زندگی کرد و سخن از حق گفت. ما در این کتاب نه با قدیس روبهرو هستیم نه با شیطان، بلکه با شخصیتی مواجهیم که سفید و سیاههایش او را تبدیل به یک شخصیت خاکستری کرده است، تصمیمهای اشتباه، هیجانات، وطنپرستی، ذوق ادبی و… همه در کنار هم یک شخصیت باورپذیر از او به خواننده نشان میدهد. قائد نه دست به تطهیر زده و نه تخریب! کاری را که در اغلب کتبی که قصد بازخوانی یک چهره و کارنامهاش دارند، شاهدیم، نویسندگان آنها یکجانبه سراغ سوژه خود میروند و مخاطب را از رسیدن به یک تصویر منصفانه و نزدیک به واقعیت محروم میکنند. کتاب «عشقی» تصویر یک روشنفکر واقعی را به خواننده نشان میدهد، روشنفکری که دلش برای مردم میسوزد و نسبت به سیاسیبازیها معترض است. روشنفکری که البته سفری کوتاه به ترکیه عثمانی کرده و نمی از دریای دنیای پیشرفت و توسعه غرب به دماغش خورده و حالا دنبال این است که همان ترقیات در کشور عقب افتاده و فلکزدهاش اجرا شود، او سادهانگارانه تصور میکند که بر فرض با اجرای اپرای موزیکال میتوان به دروازههای تمدن جدید رسید. تمام این چیزها در کنار هم سیمای عشقی را میسازد و قائد به دقت تلاش کرده این جزئیات را کنار هم قرار دهد تا تصویری که در پایان به دست میآید نه بوی شیفتگی بدهد و نه تنفر! از این منظر باید قائد را یک محقق و نویسنده منصف و البته دقیق بهشمار آورد که توانسته در جهت اجرای عدالت درباره سوژه کتابش گام بردارد و به یکسو غش نکند و تصویری همهجانبهنگر از سوژه کتابش به خوانندهاش نشان دهد. البته این به معنای این نیست که کار قائد در قله کمال ایستاده ولی به هر صورت در مقایسه با بسیاری از آثار از این دست این کتاب یک نمونه موفق است. قائد مانند یک جستجوگر هرچیزی به دستش آمده را در جهت پرسشهایی که برای ترسیم سیمای عشقی طرح کرده به کار میبندد تا نتیجه نهایی، پاسخهایی باشد برای رسیدن به یک واقعیت، واقعیتی که شاید خیلی با حقیقت فاصله داشته باشد ولی اگر گذر زمان را نیز لحاظ کنیم این واقعیت، باورنکردنی نیست. میرزاده عشقی که قلم تند و تیزی داشته و هیچکسی از آن مصون نبوده آخر کار نیز بر سر همین تیزی قلم خونش به زمین ریخته شد. او توسط عمال و ایادی دستچندم یاور درگاهی (رئیس نظمیه وقت) که از سوی رضاخان دستور داشته تا صدای میرزاده را ساکت کند، در خانهاش به ضرب گلوله کشته شد. سرنوشت غمانگیزی که نمونههای بسیاری از آن را در تاریخ میتوان نشان داد که در انتظار بسیاری از انسانهای آزاده بوده است. این کتاب در صدد ترسیم سیمای نورانی از میرزاده نبوده، ما با انسانی مواجهیم که در زندگی و نظراتش فراز و فرودهایی داشته و همین سبب میشود، این کتاب در ذهن خواننده کتاب غلوآمیزی به نظر نرسد. هرچند که در بخشهایی به خاطر اصرار مولف بر مستند بودن و البته اثبات نظراتش، روایت کتاب کسلکننده و کُند میشود، ولی در مجموع اثری در خور توجه است، به ویژه برای آنهایی که میخواهند از منظر فرهنگ به تاریخ معاصر نگاه کنند. زاویهای که در نوع خود برای بازخوانی تاریخ جذابیتهایی دارد که میتواند تصویر بهتری از تاریخ به مخاطب ارائه کند.
چرند محض. آقای قائد در این کتاب نه عشقی را شناخته نه نوشته های او را فهمیده و نه از بدیهیات نقد آگاهی دارد. شاید برای تفریح کتاب بدی نباشد. دیدن اینکه چطور یک نفر می کوشد خود را متفاوت بنمایاند اما پوسته ی پف کرده اش با ناآگاهی و کم اطلاعی واضحش می ترکد.
کتاب حاضر اثری است از محمد قائد منتقد و روزنامهنگار برجسته روزگار ما درباره زندگی و زمانه میرزاده عشقی. تقریبا بهترین کتابی است که میتوان برای دریافت چهرهای تقریبا جامع از میرزاده خواند. مهمترین ویژگی کتاب جناب قائد، تلاش او برای عدالت هرچه بیشتر در جهت ارائه تصویری بیطرف از میرزاده عشقیست. هرچند آثار عشقی نسبت با سایر همروزگارانش بسیار کمتر مطالعه شده (مقایسه کنید با بهار و نیما) اما با این حال به خاطر چهره مبارز و تجددخواهی که از او در تاریخ به جا مانده، در حافظه ملی بسیار تمجید و گاه تقدیس میشود. قائد در پیشگفتار کتاب تکلیفش را با مخاطب روشن میکند که این کتاب، قرار نیست به مدح عشقی بپردازد یا کورکورانه در صور خلایق بدمد. تا حد بسیاری نیز در این راه موفق ظاهر شده است. در مسیر ترسیم زندگی و زمانه عشقی، البته گاه میتوان افراط و تفریطهایی از مولف دید. او - هرچند با ترسیم دقیق، مطول و گاه بیش از حد شرایط زمانه عشقی - گاهی بیش از حد بر این نکته تاکید میکند که شاعر و روزنامهنگار موردبحث، عمق بسیاری از مفاهیمی که از آنها دم میزده را به درستی درک نکرده و یا از اساس تصویر درستی از مفهوم مورددفاع نداشته است. اما خود قائد نیز - در اندک صفحاتی از کتاب - پاسخ خود را میدهد که: صدالبته در میان مردم آن زمانه که اولین ایرانیان قرن حاضر بودهاند، همین میزان شناخت و آگاهی نیز چشمگیر بوده است.
اما از این کلیات که بگذریم، درباره خود من این اولین کتابی بود که از جناب قائد خواندم و تحت تاثیر نثر شگفت و منحصر بهفرد ایشان واقع شدم. برای روزنامهنگاران ایشان الگویی است یگانه که هم میتوان از او زبان و اسلوب نوشتن را آموخت و هم اشراف حداکثری به موضوع موردبحث و شیوه پرداخت و روایت را. تنها ایرادی که شاید بتوان به نثر قائد در این کتاب ارزشمند گرفت، پرداختن بسیار به یک موضوع (گاه بیان مکرر و ملالآور یک فرضیه در یک فصل) و ذکر و مقدمه و توضیحات مطول برای ماجرایی است که خواننده ذیل آن آشکارا میخواهد زودتر به اصل مطلب برسد و گاه توضیحات مولف را توضیح واضحات میداند.
پ ن: کتاب چند ضمیمه بسیار خواندنی دارد که گنجاندن آنها در انتهای اثر را بایست لطف بزرگ نگارنده به خواننده دانست. از جمله روایت آشنایی سعید نفیسی با میرزاده عشقی که نخستین بار در مجله سپید و سیاه به چاپ رسید.
اهمیتِ مراجعه به تاریخ و خواندنِ آثارِ تاریخی، در امکانی است که این آثار در اسطورهزدایی و افسونزدایی از برههها و آدمها و آئینها فراهم میسازند. از این منظر کتابِ «عشقی؛ سیمای نجیبِ یک آنارشیست» (چاپِ تازه: نشر ماهی) کتابِ بسیار مهم و کممانندی است. دریغا که کتابِ کممانندی است. چه بسیار کتابهای بهاصطلاح تاریخی که اسطورهزایی میکنند. متن کامل: https://www.instagram.com/p/BIE-w4Nh5dE/
کوششی ادیبانه و حرفه ای برای معرفی یک انقلابی واقعی دوران مشروطه. شخصیتی که هم زمان تبلور هر دو وجه ترقی خواهی و بازگشت به خود ایرانیان در تاریخ مدرن شان است. نویسنده با وسواس یک آکادمیسین به سوا کردن شایعه از واقعه کرده است. عشقی با وجود جوان مرگی آینه تفکر ایرانی یکصد سال بعد از خودش شد.
این کتاب نمیتونم به یک سبک نوشتاری خاصی متعلق بدونم ولی محور اصلی کتاب در مورد آشنایی خواننده با یک شخصیت شاخص به نام عشقی هست. در یک نگاه کلی کتاب اطلاعات خوبی در مورد این شخص و فعالیت هایی که انجام داده ارائه میده، از جمله تلاش برای برگزاری اپرا، تاثیراشعارش برروی شعر نیمایی ، روابط بعد از مشروطه با افرادی مثل بهار و مدرس، روزنامه نگاری و ....
ولی جدا از موضوع جذاب این کتاب که به بررسی این شخصیت میپردازه، متاسفانه قالب کتاب برای من یک هرج و مرج کامل بود، نه ایده و چارچوبی برای دسته بندی موضوعات مشاهده میشه نه نظمی برای بیان مطالب به صورتی که من خواننده بسیاری از مواقع دچار این شک میشدم که آیا این کتاب مجموعه ای از مقالات هست و یا نه و این سردرگمی تا انتها با من بود.
خارج از این مشکل در چارچوب بندی کتاب نویسنده به صورت غیرمعقولی به نقد کلمات به جا مانده از عشقی بدون توجه به محتوی کلی موضوعات مورد بحث عشقی می پرداخت به صورتی که فقط کافی بود یک جمله با یک مفهوم متناقض از یک مقاله مشاهده میکرد و چندین خط در نقد و و درست یا اشتباه بودن مطلب به خواننده القا می کرد. در صورتی که فردی مثل من هم میتونست تا حدودی یک دلیل منطقی برای چرایی استفاده از بعضی کلمات و ... در نوشته های عشقی پیدا کنه.
خارج از مشکلاتی که من با این کتاب داشتم ولی خوندنش برای شناخت این فرد کاملا پیشنهاد میکنم. البته ضمائم کتاب هم ارزش زیادی برای مطالعه دارن با این که زیاد هم نیستند.
این نسخهای که توی گودریدز ثبت شده سیصدوخوردهای صفحه داره، اما نسخهای که من خوندم، و چاپ جدید هم هست، 271 صفحهست. کتاب برای منی که همیشه شیفتۀ شخصیت میرزاده عشقی بودم، دقیقا به همون دلیلی که قائد ازش خوشش میاد، پرکشش و جذاب بود. قائد با تحقیقی تمام و کمال رفته سراغ عشقی و زندگی ادبی و سیاسی و اجتماعیش رو حسابی جستوجو میکنه. عقاید سیاسیش رو نقد میکنه، کیفیت ادبی اشعارش رو میسنجه، حتی کیفیت و قیمت روزنامه قرن بیستم رو تقریبا نسخه به نسخه رصد میکنه و در نهایت چرایی و روایتهای گوناگون مرگ این شخصیت رو بیان کرده. قائد جانب انصاف رو به عقیدۀ من، تا حدود بسیاری دربارۀ عشقی رعایت کرده و اگرچه جاهایی انگار تند میره دربارهاش، اما در نهایت دید درستی از عشقی پیش چشم مخاطب ترسیم میکنه که شایستهست. کتاب سوای اینکه زندگی و دغدغههای اندیشهای و مرگ عشقی رو جزء به جزء ثبت کرده، وقایعنگاری دقیقی هم از مشروطه تا به قدرت رسیدن رضاخان تونسته به انجام برسونه، که از هر منبعی موجود بوده استفاده کرده و این قوت کتابه. در نهایت، اندیشه و نوع سنجش محمد قائد از مقولهای مانند عشقی در تاریخ معاصر، اگر بشه گفت مقوله، و میراثی که با نوشتن این کتاب ازش به یادگار گذاشته، منو به تحسین این کتاب واداشت.
این کتاب به شکل کلی به درد هر مخاطبی نمیخورد، به کار مخاطبی میآید که یا شیفتهی عشقی باشد؛ یا مشتاق باشد کتابی با نثرِ قائد بخورد.
گولِ قائدِ قضیه را نخورید، من به خاطر اسم محمد قائد کتاب را خریدم ولی خب چندان به کارم نیامد. قائدِ اینجا آن نثر درخشانِ «دفترچهی خاطرات فراموشی و…» را ندارد، گویا تنها چون شخصا به عشقی علاقه داشته خواسته از کاه کوه بسازد.
کموکیفِ بیان او چیز چندانی نصیب خواننده نمیکند، کمی بیشتر فقط از کل کارهای عشقی.
ضمن اینکه خود قائد بیان واضحی ندارد، هی باید به بندهای گذشته رجوع کرد تا دستِ آخر فهمید که آهان منظورش این است.
محمد قائد میرزاده عشقی را با نگاهی تحلیلی و در قاب تاریخ دیده، به دور از اسطوره سازی قضاوت کرده و به جای خود نقد کردهاست. هرچند در فصل انتهایی اشتیاق خود برای شاعر و اندیشمندی که پر از تناقضات آشکار است( و قائد به خوبی آنها را تحلیل میکند) مخفی نکردهاست.