محسن حسام مظاهری، جامعهشناس، برای انجام پروژه ای تحقيقی، نوعی دوربين مخفی ادبی به دست گرفته و در تهران و اصفهان و چند شهر ديگر، صدای مردم را در تاكسی ها ضبط كرده است. حرفها طبيعی اند و در عين حال با انتخابها و روايتهای نويسنده به داستانهايی كوتاه تبديل شده اند. در اين اثر، با آدمهايی استثنايی، موقعيتهايی ويژه و نثری طنزآلود رو به رو میشويم. تاكسی سندی زنده از نگاه و رفتار مردم معاصر ماست.
نویسنده و پژوهشگر مطالعات اجتماعی دین، اسلام، تشیع و مناسک شیعی عضو حلقهی شیعهپژوهی سرو
/کتابها/ جشنهای اسلامی شیعی در ایران مجالس مذهبی در ایران معاصر. 5ج تراژدی جهان اسلام. 3ج رسانه شیعه: جامعه شناسی آیینهای سوگواری و هیئتهای مذهبی در ایران فرهنگ سوگ شیعی کرونا و امر دینی مأمور سیگاری خدا بنی هندل: مردم نگاری گفتگوهای تاکسی شخم در مزرعه: نقدی بر روایت رسمی از جنگ اسطوره همت: نشانه شناسی شهید همت خطر سقوط بهمن: سه مقاله درباره خاطرات جنگ پیاده روی اربعین: تأملات جامعه شناختی ساکن خیابان ایران رنگ، رنگ، جنگ کتاب کافی کتاب راشد
/مسئولیتها/ دبیر شورای نشر آرما دبیر مجموعه کتابهای سرو مدیر سابق انتشارات خیمه سردبیر نشریه هابیل
/حوزه های پژوهشی/ مطالعات اجتماعی دین مطالعات اجتماعی تشیع مطالعات اجتماعی جنگ ایران و عراق زندگی روزمره تاریخ اجتماعی ایران و اسلام
اغلب تو تاکسیها بحثهای سیاسی و اجتماعی داغه، بعضیها تو این بحثها شرکت میکنند، بعضیها ترجیح میدند هندزفیری تو گوششون بذارند و... محسن حسام مظاهری، یک جامعهشناس، این بحثهای تاکسی تو شهرهای مختلف رو ضبط کرده و در غالب داستانهای کوتاه تو این کتاب منتشر کرده. کتاب جالبی بود و نثر روانی داشت، میشه دو سه ساعته خوندش و لذت برد! داستان هاش_خصوصا آخری_ میشه گفت انعکاسی از جامعه ماست.
کتاب رو به لطف گروه کتابخوانی و البته به خاطر موضوع جذابش شروع کردم. موضوع کتاب واقعا پرکششه: روایتنوشتهایی از گفتوگوهای داخل تاکسی. من هر وقت که بیرون میرم آدمها رو به چشم داستان متحرک میبینم. هر کسی یک داستانی داره که البته ما ازش خبر نداریم. اگه دهنش رو باز کنه و حرفهایی بزنه، با شما یا با همراهش یا با گوشیش، ممکنه از یه جزء خیلی کوچیک از زندگیش مطلع بشیم و اونموقع است که تخیل به کار میافته و آدم میتونه توی ذهن خودش برای اون فرد و زندگیش، یک داستان توی سرش بسازه. این یکی از تفریحات گاه و بیگاه من موقع بیرون رفتنه.
خب، موضوع کتاب جذاب بود اما انتخاب حکایتها نه. خیلی از حکایتها جذابیتی نداشتند و کاملا مشخص بود که نویسنده ایدئولوژی خاصی برای انتخاب حکایتها نداشته. به همین دلیل کتاب چندان پرکششی نبود. شاید برای اینکه توی گوشیتون داشته باشین و وقتهایی که حوصلهتون سر میره یک داستانش رو بخونین بد نباشه.
یک مورد خیلی روی اعصاب نحوهی نگارش متون داخل کتاب بود. درسته که نویسنده قصد داشته با استفاده از شکستهنویسی لحن رو برسونه، اما به هر حال شکستهنویسی هم اصولی داره و نمیشه هر چیزی رو به عنوان شکستهنویسی به خواننده قالب کرد. واقعا رسمالخط این کتاب آزاردهندهی چشم و فکر بود.
مأمور سیگاری خدا مجموعهای از گفتوشنودهای توی تاکسیه که به مسائل پراکنده و دغدغههایی میپردازه که برشی از روزمرگیهای جامعهست. به نظرم ایدهی کتاب جالب بود اما نظمی نداشت و احساس نمیکردم زحمتی براش کشیده شده، صرفا ضبط و ثبت. شاید اینطوری نباشه اما برداشت من این بود. اگر بریدهها نظم زمانی، مکانی یا موضوعی داشت شاید انسجام بیشتری داشت. با وجود همهی این موارد، امتیازم بهش میتونست ۳ باشه اما نوع نگارش گفتار عامیانه که احتمالا برای انتقال لحن بود، اینقدر پر از غلط بود که یه امتیاز دیگه ازش کم شد. ---------- یادگاری از کتاب: آدما رو پیشونیشون ننوشته کیان و چی کارهن. حرف که میزنن، مث یه پل ذهناشون تازه به هم وصل میشه. اینه که باید حرف زد با هم.
راننده: بفرما!اينم آزادى! خوش اومدين! يه روز يعنى چند ساعت خوندنش طول كشيده همش، خب كتاب سبكيه و همش گفتگو، گفتگوهاى آدماى تو تاكسى با راننده ها، ماموراى سيگارى خدا. بنده شخصا اهل هم كلام شدن با راننده ها نيستم و اگه شايد خودم تو بيشتر تاكسياى اين قصه بودم هندزفرى در گوش بى خيال حرفها ميشدم ولى خوندنشون وقتى با خيال راحت سوار اتوبوسى و كسى كارى به كارت نداره خالى از لطف نيست، ميشينى قاطى بحثهاى سياسى اجتماعى اقتصادى اكشن روانشناسى عشقى شون ميشى. خوبيش اين بود كه نويسنده تو پيش گفتار گفت كه بهرحال اينها روايت منه و رنگى از من داره كه خب ايرادگيرهاى عزيز دست به كار انتقاد نشن، دوس ندارن نخونن.
کتاب رو در ۳ ساعت خواندم. همیشه دانستن زندگی ادم های مختلف برایم جذابیت خاصی دارد.در نمایشگاه کتاب به این فکر میکردم که چرا کتابی را پیدا نکردم تا به حال که مستندگونه باشد و همان لحظه به این کتاب برخوردم.واقعا نثر جالبی دارد و روح کنجکاو مرا تا حدودی راضی کرد.لهجه ی شیرین اصفهانی راننده ها بهترین ویژگی کتاب است و واقعیت ها بدون هیچ سانسوری.دوست داشتنی ترین جمله ی کتاب به نظرم این است : از روی ظاهر ادم ها نمیشه قضاوتشون کرد .فقط وقتی با هم حرف میزنن میشه شناختشون و با حرف زدنه ک افکار ادم ها به هم پیوند میخوره.
ايده ى بسيار جالب و فوق العاده . مطمئنا محسن حسام مظاهرى هنگام نشستن تو تاكسى ها ، علاوه بر پيدا كردن سوژه ها براى اين كتاب ، لذت بسيارى از انجام دادن اين كار برده كه فقط و فقط افرادى كه اين كار يا كارهاى مشابه رو انجام دادن قادر به درك اين لذت هستن . اين كتاب داستان خاصى ندارد كه بخوايم ازش انتظار گيرا بودن رو داشته باشيم . يعنى در واقع بايد قبل از خوندن اين كتاب بدونيم كه ازش حى ميخوايم چون سبكش فرق داره با بقيه كتاب ها نكته اى كه هست ، من هنوز هم نميتونم بعضى حرف ها و اداعاهاى راننده هاى تاكسى رو باور كنم . فوق ليسانس مكانيك در نقش راننده تاكسى ؟ ايا واقعا راننده ى " دنياى سوفى " خوان داريم ؟ قطعا تا فايل هاى صوتى اى كه مظاهرى ضيط كرده رو نشنوم ، نميتونم به اين باور برسم. اواخر كتاب رو به زور تموم كردم و همين كافيست كه كتاب بعدى مظاهرى كه اسمش هست " بنى هندل " رو شروع نكنم . حداقل براى مدتى بلكه وسوسه بشم به خوندن دوباره ى تاكسى نگارى ها. البته اين هيچ چيز از ارزش كتاب كم نميكنه . ايده ى فوق العاده نويسنده ، عيب هاى ديگه اش رو پنهان ميكنه
به نسبت کمحجم بودن کتاب و داستانهای کوتاهش میشد کتابی باشه که یه روزه خوندش. اما انقدر جذابیت و کشش داستانها واسم کم بود که بعد از یک ماه تونستم تمومش کنم! ایده جالبی داشت اما اصلا خوب بهش پرداخته نشده بود.
ایده این کتاب تاکسی گردی و تاکسی نویسی، یک ایده بکر و جذاب جامعه شناختی است که استاد کیارستمی هم در فیلم "ده" با دوربین پی اش را گرفته بود. حین خواندن کتاب مدام خاطرات خود آدم از تجربه های داخل تاکسی مرور می شود، در عین اینکه روایت ها جدی است و کاملا رئال، طنز نهفته در تجربه های این چنینی هم به نظرم بسیار درخشان و موفق از آب درآمده بود، حداقل برای منی که ژانرهای کمیک برایم غالبا خنثی محسوب می شوند. خلاصه که تجربه خنده با صدای بلند، حین خواندن برخی روایت های کتاب برایم بسیار جالب توجه بود.
ته نوشت : جالبترین وجه کار نویسنده کتاب برای من، که از قضا کارشناسی ارشد جامعه شناسی نیز داره، معرفی و پرداخت مفهوم "تاکسی گروه" بود. جاییکه نویسنده با تشریح انواع و اقسام مکالمات احتمالی شکل گرفته درون یک تاکسی در طول یک مسیر مشخص و همچنین سهم هر یک از اعضای درون تاکسی، از راننده تا مسافران در شکل گیری یک تاکسی گروه را بخوبی بررسی کرده و در نهایت توانسته تا با ساخت و پرداخت این المان ، به نوعی گریزی هوشمند بزند به زیر پوست شهر و کم و کیف مناسبات شهروند های یک کلان شهر باهم.
یک ایده بکر و جذاب جامعه شناختی که کیارستمی در فیلم "ده" با دوربین پی ش را گرفته بود، حین خواندن کتاب مدام خاطرات خود آدم از تجربه های داخل تاکسی مرور می شود، در عین اینکه روایت ها جدی است و کاملا رئال، طنز نهفته در تجربه های اینچنینی به نظرم بسیار درخشان و موفق از آب درمیاید، حداقل منی که ژانرهای کمیک برایم غالبا خنثی محسوب میشوند، تجربه خنده با صدای بلند حین خواندن برخی روایت های کتاب بسیار جالب توجه بود.
ايده كتاب خيلي جذابه. واقعا جامعه اي بود كه هرروز زندگيش مي كنيم جدا از تاكسي نگاري هاي م��تلف كتاب كه خيلي هم روون خونده مي شد اول كتاب بعد از "به جاي مقدمه" يه بخش هست به اسم : "تاكسي نگاري ديگر چه صيغه اي است؟" هنوز برام سواله نويسنده چطور انقدر تميز و مرتب و جامع راهنماي تاكسي سواري نوشته بود. حقيقتا اين بخش رو همه تجربه كرديم اما محاله هر كسي بتونه انقدر كامل با كلمات بنويسه :D
به هرحال من اين كتاب رو بابت ايده ش كه نويسنده زحمت كشيده بود و عملي كرده بود دوست داشتم از نظر من پشت اين نوشته ها نويسنده ريزبيني نشسته كه فكر و سبك ش كپي نيست چيزي كه توي زمان حال ارزشمنده
مأمور سیگاری خدا، تاکسینوشتهای تقریباً مستند محسن حسام مظاهری است. به این دلیل میگویم تقریباً مستند که گاهی تکیهکلامهای مشترک رانندهها و مسافران در روایتهای مختلف آدم را به شک میاندازد (مثل «قربون دستت اینجا پیاده میشم» حتی از سوی دختر جوانی که حرف کم میزد). با آن که نویسنده ادعا میکند که هدفش داستاننویسی نبوده، آن را در قالب داستانک آورده. با این وجود، هر قالبی قواعد خودش را دارد و متأسفانه نویسنده نتوانسته از پس آن بربیاید. آوردن کلماتی مثل «جوانک» به جای آن که در یک یا دو خط توضیح بدهد و یا «از قیافهٔ طرف پیداست...» باعث میشود که برای کسی که زیاد داستان خوانده، این نوشته توی ذوق بزند. هدف من از خواندن این کتاب، مرور فرهنگ زیرپوستی شهر بود (میگویم مرور چون زمان روایتها همان موقعی است که من تهران زندگی میکردم و هر روز به خاطر کار از تاکسی استفاده میکردم). در مجموع کتاب خوبی است ولی بعید میدانم رنگ ماندگاری به خودش بگیرد. شاید بعداً برای مطالعات تاریخی به کار بیاید ولی همان طور که در آغاز گفتم، این کتاب قوام کافی برای این که یک کتاب درجه یک باشد، ندارد.
کتاب شامل بیست و سه داستان کوتاهه که در اصل جمعآوری مشاهدات نویسنده از رفتار راننده تاکسیها هستش. انگار نویسنده جامعهی آماری پایان نامهش رو کتاب کرده📖
یکی از مواردی که در تاکسیها خیلی راجع بهش بحث میشه سیاست هستش ولی خب باتوجه به شرایط تو هفتتا داستانی که من خوندم چیزی درموردش نوشته نشده بود مخصوصاً که تاریخ بعضی از داستانها برای سال ۸۹ بود و یعنی ما اعتراضات سال ۸۸ رو پشتسر گذاشته بودیم📖
در کل بهنظر من بهعنوان یه مقاله یا پایان نامه که در بخش جامعهشناسی دانشگاه بایگانی بشه خوبه📖
کتاب مجموعه داستانهای کوتاهی بود که قصههای تاکسیهای تهران و اصفهان رو روایت میکرد و پروژه تحقیق محسن حسام مظاهری بود زمانی که فوق لیسانس جامعه شناسی داشت..
آدما رو پیشونی شون ننوشته کی ان و چیکاره ان.حرف که میزنن،مث ی پل ذهناشون تازه بهم وصل میشه .اینکه باید حرف زد باهم. کتابو تو چند ساعت خوندم، اما انگار چندین ساعت پای صحبتای افراد مختلف جامعه، با موضوعا مختلف نشستم و باهاشون صحبت کردم و بهشون گوش دادم.
غلطهای املایی و نگارشی زیاد و اعصاب خرد کن بود. بعضی از روایات انگار فقط برای خالی نموندن کتاب نوشته شدن. ظاهرا آقای مظاهری علاقه زیادی به پیاده شدن وسط بحث دارن:)
اون حال و هوای دهه هشتاد شمسی که داشت برای من جذاب بود. داستان «پل» و «صدای خیس سهتار» رو خیلی دوست داشتم.
در کل کاش نویسنده وقت بیشتری صرف و روایات بهتری انتخاب میکردن. به نظرم برای یک بار خواندن خوب بود.
روایتگر این داستانوارهها جامعهشناس است و موضوعی جالب را دستمایهی کار خود قرار داده است: تاکسینگاری. وی برخی از گفتوگوهای سرنشینان تاکسی را جمعآوری کرده و کوشیده است تااندازهای آنها را در قالب داستان بریزد. دراینخصوص، لحن و بیان شخصیتها و همچنین زبان شستهرفتهی نویسنده با توصیفهای جاندار و تجسمپذیرش، رویهم، کاری موفق از آب درآمده است. البته پس از این کوشش، همچنان نمیتوان این گفتوگوها را داستان دانست؛ اما با کمی تسامح، میشود گفت که اینها بیش از هر چیز، به داستان میمانند تا گونههای دیگر نوشتار. بخشی از برجستگی این اثر نیز به ثبت زبان پررکاکت و رفتارهای مختلف رانندگان تاکسی برمیگردد. بهسخندیگر، مجموعهی نوشتههای این کتاب با ریزهکاریها و جزئیات فراوانش، در ثبت و شناساندن این طبقه از جامعه موفق بوده است. رویدادهای این داستانوارهها فاصلهی زمانی ۱۳۸۷ تا ۱۳۹۰ را دربرمیگیرد و البته اغلبِ آنها به سالهای ۸۷ و ۸۸ مربوط است. مکان اتفاقات، عمدتاً تهران و تعداد انگشتشماری هم اصفهان است. بیشترِ اتفاقات در خیابانهای نامآشنای تهران میگذرد و برای کسی که تجربهای از این شهر داشته باشد، بسیار ملموس و عینی مینماید. راوی توانسته است با نثری خوشخوان و روان، اتفاقات دمدستی و روزمرهای را بهتصویر کشد که همگی شهرنشینان امروز ایران با آن سروکار دارند؛ اتفاقات بهظاهر کماهمیتی که ازرهگذر این پژوهش، برجستگی بخصوصی یافتهاند و روحیات ایرانیان این روزگار را بهخوبی نمایان میکنند. بهطور کلی، در این کتاب، معضلات جامعه با نگاهی بیطرفانه، صرفاً روایت شدهاند و از هیچگونه داوری دراینباره خبری نیست. دراینمیان، از دروغگویی و لافزنی و تهمت و فحاشی و بذلهگوییهای گاهوبیگاه آدمهای درون تاکسی گرفته تا فقر و فحشا و... سخن به میان آمده است. بهباور من، نکتهی تأسفانگیز و تلنگر اصلی این اثر، بیش از هر چیز، این است که گوشهای از خلقوخوی ناپسند ما ایرانیها را آشکار میکند. سرتاسر این روایتها پر است از قضاوتهای نابجا و ناروای آدمهای بیانصاف و بیآگاهی و بیملاحظه؛ آدمهایی که نسنجیده حرف میزنند و هنگام اعتراض دربرابر مشکلات، صورتکی از بیگناهی و بیتقصیری به چهره میزنند و بیمحابا همگان را به بادِ نقد و فحش و دروغ و تهمت میگیرند. در داوریهایی ازایندست، اینان چنان رفتار میکنند که گویی خود، در خارج از این گود ایستادهاند و در رفع یا تشدید نابسامانیها مطلقاً نقشی ندارند. مسلماً تا زمانیکه چنین باشیم، حالوروزمان عوض نخواهد شد.
همه ما از این خاطرهها داریم همه ما میتونیم این داستانها روتعریف کنیم این بهترین فرصته برای نویسنده که داستان خودش رو جوری تعریف کنه که باهاش همذات پنداری کنیم و ارتباط بگیریم ولی متاسفانه دچار ملال میشی از خوندنش. از همه بدتر مقدمه طولانی کتاب بود در مورد حرفهایی که تو تاکسی میزنن انگار قراره کتاب رو بخونی و قراره ازش امتحان بگیرند کلیدواژههای تاکسی را توضیح دهید! تاکسی گروه چیست؟ در تاکسی گروه چه کسی میتواند رای الکترا داشته باشد؟... تو مقدمهاش نوشته جامعه ای که مردمش تو تاکسی حرف نزنن حتما یه مشکلی دارند! ک�� این حرف خیلی بعید به نظر میرسد اونم از طرف یک نویسنده و جامعه شناس
کتاب به شدت از نبود ویراستار رنج میبرد پر از لغاتی مثل زندهگی بود وبرای اینکه لحن رو منتقل کنه محاورهای نوشته بود که به نظرم اصلا خوب در نیومده بود.
نویسنده که کارشناس ارشد جامعه شناسی است، برای انجام پروژه ای تحقیقی، نوعی دوربین مخفی ادبی به دست گرفته و در تهران و اصفهان و چند شهر دیگر، صدای مردم را در تاکسی ها ضبط کرده است. حرف ها طبیعی اند و در عین حال با انتخاب ها و روایت های نویسنده به داستان های کوتاه تبدیل شده اند. در این اثر با انسان هایی استثنایی، موقعیت هایی ویژه و نثری طنزآلود رو به رو می شویم. رفتار و گفتار مردم در تاکسی سندی زنده از وضعیت جامعه ی معاصر ماست.
کتاب با یک مقدمه طولانی از نویسنده در مورد بدیهیات و اصطلاحاتی که خلق کرده و احتمالا هم خیلی خودش باهاش حال کرده، شروع شد. در ادامه هم شاهد روایتهایی از گفتگوهای درون تاکسی بودیم. بعضی از روایتها جالب بود ولی در کل کتاب جالبی نبود. امتیاز من : ۱ از ۵
دیروز پریروز که در تاکسی نشستهبودم و راننده خیلی بد عنق و غرغرو بود، یاد این کتاب افتادم. پنج یا شش سال پیش کتاب را خواندم ولی اسم خلاقانهی کتاب و رنگ زرد جلدش همیشه تو ذهنم هستند.
یک فوقلیسانسهی جامعهشناسی برای پروژهی پایانیش میشینه توی تاکسیها، توی شهرهای مختلف و صداها رو ضبظ میکنه و داستانش رو برای ما مینویسه. وقتی توی تاکسی میشینیم و شاهد یک گفتوگو یا ماجرا میشیم معمولا وقتی به مقصد میرسیم که اون گفتوگو یا ماجرا ناتموم مونده و یا جای پردازش بیشتری داره، کاری که این نویسنده هم کرده همینه. شما عین مکالمات توی تاکسی رو نمیخونید بلکه داستانی از یک کورس سفر با تاکسی میخونید که اساسش مکالمات واقعی رد و بدل شده بین مردم توی تاکسیهاست. ایدهی کار جالبه ولی فقط اول کتاب که نویسنده تحلیل جامعهشناسانهی خودش از انواع مسافرها و رانندهها و غالب بحثهای اجتماعی-سیاسی مطرح شده توی تاکسیها گفت، باحال بود؛ یعنی به عنوان یه مقاله خوبه ولی از نظر من ارزش نداره کل کتاب رو بخونیم. به شخصه فکر میکردم چیزی شبیه تاکسی نوشتههای سروش صحت باشه و برای همین شروع به خوندنش کردم ولی بعد هی این مسئله توی ذهنم پررنگتر شد که صحت یک نویسندهس و خوندن چیزی که اون مینویسه و واقعهای که از یک سفر با تاکسی تعریف میکنه هرچقدر هم غیرواقعی باشه و فقط ایدهی کلیش از یک اتفاقی باشه که واقعا صحت لمسش کرده، باز برام جذابتره چون اون نویسندهی قویتریه و دنبال هدفی میگرده با نوشتن اون داستان اما جناب مظاهری، نویسندهی این کتاب، یک جامعهشناسه که کارش تولید داستان نیست و کارش مشاهدهی رفتارهای جامعه و ایناست و وقتی سعی کرده از توی مشاهداتش یک داستان دربیاره و ناشیانه هدفی رو دنبال کرده، به نظرم لوس شده که خب میشه توی یک کلام گفت ایشون نویسنده نیست و ایرادی بهش نگرفت. پ.ن: نمایشگاه کتاب سال ۹۳ خریدمش ۶۰۰۰ تومن و خب وقتی سال ۹۹ بازش کردم تا بخونمش برام جالب بود:) جلد خوشگلی هم داره و جنسش هم خوبه. باری دیگر به این نتیجه میرسیم که never judge a book by it’s cover و خوب بود اگه دختر دبیرستانی سال ۹۳ هم به این موضوع توجه میکرد. والا!