Jump to ratings and reviews
Rate this book

Corruption

Rate this book
Casablanca and Tangier provide the backdrops for Corruption , and erotic tale of morality about Mourad, the last honest man in Morocco. After a lifetime of resistance, Mourad finally gives in to the demands of his materialistic wife and accepts "commissions" for his just one envelope stuffed with cash, then another. Ben Jelloun's compelling novel evokes the dangers of succumbing to the daily temptations of modern life, as Mourad lives the consequences of betraying his existence.

144 pages, Paperback

First published January 1, 1994

8 people are currently reading
353 people want to read

About the author

Tahar Ben Jelloun

244 books2,235 followers
Tahar Ben Jelloun (Arabic: الطاهر بن جلون) is a Moroccan writer. The entirety of his work is written in French, although his first language is Arabic. He became known for his 1985 novel L’Enfant de Sable (The Sand Child). Today he lives in Paris and continues to write. He has been short-listed for the Nobel Prize in Literature.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
44 (11%)
4 stars
133 (33%)
3 stars
160 (40%)
2 stars
44 (11%)
1 star
15 (3%)
Displaying 1 - 30 of 62 reviews
Profile Image for sAmAnE.
1,367 reviews153 followers
August 17, 2024
نمیدونم چرا با توجه به کتاب‌هایی که قبلا از طاهربن جلون خونده بودم توقع بیشتری از این کتاب داشتم که متاسفانه چندان نظرم رو جلب نکرد.... داستان در مورد مردی هست که در یک اداره با پاکدستی کار می‌کند، وجدان کاری بالایی دارد و زندگی معمولی خود را همراه همسر و فرزندانش می‌گذراند ولی ناگهان فشارهای همسرش و برخی عوامل دیگر باعث می‌شوند که او به فساد در محیط کارش روی بیاورد، آن‌ها ساکن کازابلانکا هستند. جلون هم که یک نویسنده‌ی مراکشی هست.
Profile Image for Javad Azadi.
193 reviews85 followers
February 28, 2024
پیش از هرچیزی، این امتیاز و نقد دلی و شخصیه!

طاهر بن جلون قبل از این هم توانایی‌هاشو بهم نشون داده بود. جلون روایاتی بسیار قابل تأمل از دنیایی رو برای ما بازگو می‌کنه که خیلی شبیه دنیای ما ایرانی‌هاس؛ مراکشِ گذشته شباهات بسیاری با ما داره و معضلات مشترکی موجب رنج و زجر ماها میشه. توی تأدیب داستانی میخونیم از مفهوم وحشتناکی به نام سربازی و حس سربازها. توی مرگ نور از اسارت و زندانی شدنی هولناک میخونیم که من نمونه‌ای انقدر سیاه از این درون‌مایه ندیده بودم. و توی عسل و حنضل جلون نشون میده که نه فقط از دریچه دیدگاه و دغدغه‌های مردان، بلکه از زندگی و دیدگاه زنان و دختران هم میتونه چیزی بنویسه که از تلخی و سیاهی، موجب لرزش ستون فقرات‌تون بشه.

اما مرد خسته جدای همه توانایی‌ها و قدرت نویسنده، برای من از زیبایی خاصی برخوردار بود. مرد خسته رو هم، به مانند تأدیب، در مناسب‌ترین ( و شاید بشه گفت در نامیمون‌ترین) زمان ممکن خوندم. تأدیب رو وقتی از سربازی رنج میکشیدم و مرد خسته رو وقتی در خسته‌ترین استیج‌های زندگیم هستم. مرد خسته برای من خیلی شخصیه. بارها و بارها و بارها توی داستان تونستم با شخصیت اصلی‌اش، مرد خسته‌ای به نام مُراد، ارتباط برقرار کنم و برای حال مشترک‌مون افسوس بخورم. اما مُراد کیه؟

مُراد حاصل برخورد اسفناک‌ِ سیستم حکومتی فاجعه و فعل‌وانفعالات و تفکرات اجتماعی و فردی حتی بدتره. از یه طرف سیستمی به تصویر کشیده میشه که از ریشه تا سطحی‌ترین قسمت‌ها، غرق در فساد و ریا و ادا و رشو و دروغ و... و از طرفی، با دنیایی مواجه‌ایم که مردم غرق در ابتذال فکری‌اند. این مردم بین سنت و دین و مذهب و مدرنیته یه‌پا دوپا میکنن و هرمقدار و هر مدلی که به نفع‌شونه و براشون فایده داره، از این موارد در زندگی‌شون استفاده میکنن. به عبارتی، ادما محصولی چندش از چیزهایی هستن که در ظاهر کاملا در تناقض هستند اما از درون کاملا سازگار و یکپارچه‌اس و اون چیزی نیست جز تمام صفات بد بشری. چندین تیپ شخصیتی این موضوع رو نشون میدن؛ به‌خصوص شخصیتی به نام حاج حمید که خیلی خوشگل یادآور تیپیکال مسئولین خود ماست:)

اما تناقض واقعی برای مُراده. تناقض و تعلیقی همیشگی و مهلک. مُرادی که از یه طرف در خانواده‌ای مذهبی و درستکار بزرگ شده و تا مغز استخوون پر شده از شرافت و درستکاریِ کورکورانه و ساده‌لوحانه و از طرفی، در بزرگسالی با دنیایی مواجهه شده که از 0 تا 100 اش نه‌تنها خلاف اصول‌اش زندگی میکنن، بلکه همه تا خرخره مخالف مُراد هستند. همه و همه به مُراد به چشم یک "چوب لای چرخ" نگاه می‌کن؛ مخصوصا زن‌اش. زن مراد یک نمونه عالی از زن‌های جهان سومی تیپیکاله که به چیزی جز موفقیت مالی، حسادت و بقا به بهترین روش به هر قیمتی باور نداره. مُراد نمونه‌ای از ادم‌های طبقه ضعیفه که با بدبختی درس خونده و کار گیر اورده اما چون جزوی از دنیای پول پرست نشده، فقیر و بدبخته. مُراد نمونه‌ای از ساده‌لوحانی هستش که نه تنها با چنین زنی ازدواج کرده، بلکه بچه دار شده و تازه یکی از بچه‌هاش شدیدا مریضه (تداعی‌گر بسیاری از فیلم‌های درام ایرانی)

حالا تمام دنیا به مُراد فشار میاره. تمام بار هستی انگار روی دوش‌های مُراد بی‌نواییه که فقر و بدبختی، از پا انداخته‌اش. اما آیا مُراد تسلیم میشه؟ هرچند موقت؟ بله. اما آیا فایده‌ای داره؟ نمیدونم. وسط داستان میفهمیم که هیچ دوا و درمونی هم برای مُراد جواب نمیده؛ نه رها شدن از زندگی سمی‌اش، نه روی آوردن دوجانبه‌اش به زنان دیگه، نه الحاد و دوری از تفکرات مذهبی‌اش، نه سعی بر همرنگ جماعت شدن و... مُراد انگار بیگانه‌ترین آدم دنیاست؛ هم از خودش و هم از تک‌تک افراد دیگه. مُراد مردیه که خستگی‌اش از یک دنیا فشار و بدبختی نشات میگیره و از زیر بار دنیا هم نمیتونه شونه خالی کنه. خستگی مُراد فرسودگیه، خمودگیه، استیصاله، از فرط سیاه بودن مضحکه و...

درسته یه جاهایی شعاری میشه، درسته پیرنگ داستان شاید بدیع و فوق‌العاده نیست. اما ارتباطی که شخصی مثل من تونست با حال و روز مُراد برقرار کنه، قابل وصف نیست و این ریویوی شتاب‌زده و ناقص و ضعیفم، یک درصد حس شخصی منو به این داستان و اشخاص و سرنوشت‌ها بیان نمیکنه.
Profile Image for Ali Np.
44 reviews12 followers
March 5, 2025
هیچ شناختی از نویسنده‌ی کتاب نداشتم. صبح به کلاس مزخرف دانشگاه نرسیده بودم. به دلایل احمقانه‌ای ظهر از دانشگاه دیر رسیدم خونه. وقتی رسیدم خونه دیدم از ناودون خونه آب وسط کوچه سرازیر میشه و انگار لوله‌ی لعنتیِ منبع آب پشت‌بوم مثل دفعه قبل که خیلی هم ازش نگذشته بود، توی سرمای دیشب یخ زده و دوباره ترکیده بود.
تا ساعت ۸ شب درگیر اومدن و رفتن لوله‌کش بودم. بعد از مدت‌ها بی‌خیال برنامه‌هام و درسام و کارام شدم و زدم بیرون. به کتابفروشی دنج و محبوبم رفتم و با این اوصاف، طبیعیه که کتابی با اسم «مرد خسته» نظرم رو جلب کنه!

کتابِ «طاهر بن جلون» نویسنده‌ی مراکشی که به زبان فرانسه می‌نویسه، راجب فساد در کشورشه. راجب بی‌شمار افرادی که در هر شغلی که دارن، هر روز باید از بین دو راهیِ شرافتِ توأم با فقر و رفاهِ حاصل از کثافت‌کاری، توی یکیش قدم بگذارن.
بعضیا به جنگیدن ادامه میدن و ذره‌ذره تموم میشن. بعضیا هم تسلیم میشن و یه مدل دیگه ذره‌ذره تموم میشن!
راوی کتاب، شخصیت اصلی یعنی مُراده که شما رو با چیزهایی که در اطرافش و در ذهنش می‌گذره همراه می‌کنه. یه مقدار آخرای کتاب این خودگویی‌های مُراد برام خسته‌کننده شد اما پایان کتاب جبرانش کرد.

عجیبه که الان در این مقطع از زندگیم این کتاب رو خوندم. عجیبه که چقدر فضاش شبیه ایران خودمونه. خیلی عصبانی و دلسرد شدم. وقتی کارِ درست رو انجام دادم اما دیدم هیچ اهمیتی براشون نداره. حتی بهم خندیدن. وقتی دیدم سهمیه و پارتی و زبون‌بازی بیشتر از وجدان و درجه‌ی علمی کارت رو راه می‌ندازه. وقتی متوجه شدم کارها روی اصول و عدالت پیش نمیره.
ولی خب خبری از تسلیم شدن نیست. ما روحمون رو مفت نمی‌فروشیم. گوربابای همشون!
Profile Image for nat.
127 reviews
March 25, 2011
Aku ragu-ragu untuk mereview buku ini atau tidak, karena nanti bawaannya akan curhat.
Tapi akhirnya kuputuskan untuk menulis, setelah kejadian tadi sore.

Baiklah review ini akan kuawali dengan cerita, bahkan mungkin hampir seisi review ini adalah cerita.

Saat mengepak barang-barangku di tas menjelang jam pulang kantor sore ini, aku mengambil buku ini lalu mempromosikan pada ibu-ibu yang duduk di meja depanku. Ini bukanlah ibu yang sama dengan ibu yang pernah berkata sinis dulu padaku.
"Bu, buku ini bagus lho," ujarku, "tentang kisah korupsi di Maroko yang mirip banget dengan di Indonesia."
Si ibu kaget melihat judul bukunya: KORUPSI. Tidak dibukanya, hanya dilihat sampulnya, depan-belakang. Aku berlanjut berucap, " Yang menulis seorang Maroko yang terinspirasi untuk menulis kisah korupsi yang terjadi di negaranya, setelah dia membaca buku dengan tema serupa karangan Pramudya Ananta Toer. Keren kan PAT."
Bapak-bapak di seberang mejaku langsung berkomentar, "PAT itu kan pengarang komunis."
"Iya itu, tapi ya dasarnya sastrawan, karena karyanya yg komunis itu dia dipenjarakan, tapi masih menulis buku di penjara juga," sahut Bapak lainnya.
Degggg. hatiku langsung berdesir. Wah-wah, ini diceritain tentang buku korupsi, malah membahas pengarang Indonesia, sekaligus menghakimi kalau dia itu komunis. Memang mereka kenal sama PAT apa ? Trus apa mereka pernah membaca karya-karyanya ? Tapi itu pikirku dalam hati, tak usahlah aku bahas isu ini di depan mereka, toh ini pengalihan isu.
"Jadi, inti ceritanya, di novel ini tokoh ini mengambil gratifikasi..bla..bla..bla..lalu dijadikan kambing hitam bla..bla..bla.. Mirip banget dengan kejadian-kejadian di Indonesia," ujarku serya mengingat beberapa curhat dari teman atau kenalan yang pernah menjadi PNS di "orde lama."
"Nah, ternyata seorang istri itu bisa membuat suaminya korupsi ya, kayak di buku ini," lanjutku.
"Iya, betul itu, sebagian besar seperti itu," sahut sang ibu dengan lemah lembut. Si ibu ini memang terkenal lemah lembut dan santun.
"Tokohnya kasihan banget deh Bu, udah pengin menikahi seorang yang sangat dia kagumi dengan gratifikasi yang dia ambil, eh ternyata wanita itu mencintai kejujurannya, bukan kekayaannya. Trus dia jatuh pula di kantornya, jadi sudah jatuh tertimpa tangga," lanjutku.
Obrolan terhenti di situ karena jam pulang kantor, semua sibuk mengemasi barang-barangnya dan pulang.

Itu semua kisah nyata.
Ini pemahamanku ya, kalau ada seorang yang pernah menerima gratifikasi, pasti malas untuk membicarakan gratifikasi.
Kalau ada seorang yang pernah korupsi, pasti tak mau ikut dituding korupsi, paling-paling ikut menuding yang korupsinya jauh lebih besar nilai nominalnya.
Kalau ada yang pernah menerima penghasilan fiktif (dari apa yang sesungguhnya tidak dia kerjakan), pasti akan melonjak protes kala penghasilannya itu berkurang dengan alasan pelaksanaan sesuai ketentuan atau dibilang ikut menerima bagian dari korupsi.
Apalagi tentang suap, tambah merasa bersalah kali ya, kecuali kalau sudah nggak punya hati.

Di duniaku, tak mudah berdiri mempertahankan suatu prinsip.
Ada yang menatap dengan sinis atau menganggap remeh dengan kata-kata seperti ini:
"Jangan sok suci nggak mau terima lembur fiktif. Kamu sekarang mungkin nggak butuh duit, tapi tunggu nanti kalo udah punya anak dan kebutuhan macam2, paling2 ya sama kayak kami2 ini atau malah lebih parah."

Ada juga yang 'menasehati' dengan berbagai macam alasan agar aku ikut menerima sesuatu yang seharusnya tidak kuterima dengan berbagai analogi yang nggak nyambung.

Ada yang merasa kalau mengambil penghasilan fiktif itu tidak masalah karena sudah dianggarkan; ataupun mencari-cari kegiatan agar bisa dijadikan alasan untuk lembur dan mendapatkan imbalan uangnya.

Aku bersyukur saat awal menjadi abdi negara ditempatkan di sebuah kantor yang pemimpinnya jujur dan mengajari kami yang muda-muda untuk nggak ikut-ikutan 'yang senior' serta mempertahankan integritas, keteladanan hidup sederhana pun ia berikan.

Saat kulihat lembaran-lembaran daftar hadir lembur fiktif di sebuah kantor 6 tahun silam, aku bertanya pada senior yang dapat kupercaya dan mendapatkan suatu pelajaran yang sangat berharga. Aku bisa menolak lembur fiktif, dengan menyatakan seperti itu dari mula, mesti konsisten dan tidak berubah-ubah.

Bukan tanpa godaan. Kadang ada yang muncul dalam bentuk seperti ini. Aku membantu atasanku untuk mengajar atau mengisi acara di instansi lain. Saat aku diberikan amplop honor, aku bisa menolak, karena aku tidak masuk surat tugas, hanya membantu. Sesungguhnya yang tidak masuk surat tugas, berarti tidak dianggarkan untuk menerima honor. Aku rela, karena kapasitasku adalah membantu atasanku.
Pernah sekali aku salah menerima honor tanpa bertanya. Ternyata aku tidak mendapatkan surat tugas. Malamnya aku telepon panitia, dan esoknya pagi-pagi sekali aku kembalikan honor itu ke panitia, dengan penjelasan seperti tersebut di atas, serta meminta selembar kuitansi yang telah kutandatangani, yang ternyata "KOSONG!!"
Bayangkan, kuitansi yang kosong kok bisa kutandatangani begitu saja ? Kalau nanti diisinya dengan pembelian alat tulis kantor dll demi cairnya dana, berarti aku ikut menjadi sarana korupsi dong ?
Huh, hampir saja. Dan kuitansi kosong itu masih kusimpan sampai sekarang sebagai bukti, kalau-kalau ada yang mempermasalahkan penolakanku di kemudian hari.
Beberapa bulan berselang aku malah mendapat kabar dari panitia acara tersebut yang menghubungiku untuk meminta bahan yang diajarkan waktu itu, karena filenya hilang. Konon Bapak Ketua Panitia yang dulu menerima pengembalian honor dariku itu sedang di rumah sakit karena kecelakaan. Wah, kaget! Tak tahu lah ya, tak ada hubungannya mungkin, tapi sedih mendengarnya.

Nah, cukup sampai di sini cerita (curhatnya).
Aku menyukai novel ini karena kisahnya yang amat sangat mungkin terjadi, alias mendekati realita, bahkan dengan fenomena di Indonesia, bukan tak mungkin itu terjadi di banyak orang dengan 1-2 penyesuaian.
Aku suka dengan pergolakan isi hati Murad saat dia mau menerima atau menolak segepok uang dalam amplop, serta bagaimana rasa bersalah itu membelenggunya.

Mengapa hanya 3 bintang ? Karena endingnya kurang menggigit menurutku, terlalu tergesa-gesa untuk diakhiri. Mungkin juga karena aku sebenarnya lebih ingin endingnya itu Murad kembali ke jalan yang benar dan perjuangannya kembali di jalan itu.

Yang jelas novel ini menjadi semacam pengingat bagiku. Ingat Murad, ingat pergumulan batinnya, jangan berani coba-coba. Jangan mendasarkan prinsip itu pada sebuah idealisme atau karena ingin merebut hati seseorang, namun harus dengan dasar yang lebih kuat, apalagi kalau dasarnya bukan karena cinta pada Tuhan ? Kiranya Tuhan menolong saya.
Profile Image for G. İlke.
1,282 reviews
March 24, 2018
Harika bir kitap okudum. Kısacık bir roman ama okurunu sorgulatan cinsten. Ahlâk ve vicdan nedir? Kaybedilir mi? Kaybedilirse yeniden kazanılabilir mi? İçten mi gelir, sonradan mı öğrenilir? Ankara Kitap Fuarı'nda sahaftan aldığım saklı cennetlerden biriydi ve neden bilmem gerçekten çok, çok sevdim. Yazarın dilini de hikayesi kadar beğendiğim için, gönül rahatlığıyla yıldız da ekleyerek, tavsiye ederim. =)
Profile Image for JimZ.
1,297 reviews758 followers
January 11, 2020
This short novel is about a man, Mourad, who is an engineer and has a governmental job in Casablanca Morocco, and has a reputation of being incorruptible in an environment in which everybody else is corrupt. His wife is bitter because they are living close to the poverty line while her relatives are well off because they are corrupt. He finally gives in and accepts money for a favor, somehow sandwiched in between and during this after having a fight with this wife manages to sleep with two different female acquaintances of him, and then that is when his troubles begin. Because he gets caught accepting the money. That takes up the first third of the book and the rest of the book is about him and his ruminations about what he has done, what might happen to him, fantasizing about the two women, worrying about his daughter who has asthma and could get treatment but it's too expensive, how life is unfair for those who have nothing…in essence how those who are honest get screwed in life and those that accept bribes get ahead in life. I could have done without 90% of the bullshit ramblings going through this guy’s head. The writer of this novel received the Prix Goncourt for a prior book of his, The Sacred Night.
Profile Image for Bunga Mawar.
1,355 reviews43 followers
April 15, 2011
Lebih dari sepuluh tahun lalu, seorang teman meminjamkan buku "Korupsi" karya Pramoedya Ananta Toer. Si teman pakai bisik2 kalau buku2 PAT ini tidak boleh beredar dan dibaca. Memang tahun 2000 itu Soeharto sudah tidak menjabat sebagai Presiden RI, namun bayang2 bahwa PAT adalah "komunis" dan karya2nya pun dituduh beraliran komunis masih melekat di lingkungan masyarakat kecil tempat saya tinggal dan beraktivitas. Makanya saya yang masih muda belia dan gampang ditakut2i dengan film "Pengkhianatan G 30 S/PKI" ini, membaca buku PAT edisi fotokopian itu dengan agak khawatir. Takut masih ada intel yang menciduk saya karena ikut2an komunis. Tapi kalau pun memang saya komunis, apa sih kerugiannya buat si intel itu? (Kalau memang ada, hehe..).

Ternyata oh ternyata, di buku PAT yang pertama kali saya baca itu, kok tidak ada hal2 mengerikannya? Saya tutup buku itu sambil penasaran: apa sih yang ditakuti oleh rezim Orba dari karya semacam ini hingga sampai dilarang dibaca? Kan ceritanya biasa saja, ada di alam nyata sehari2, seorang pegawai kecil terhanyut lingkungan sekitarnya untuk mencatut barang inventaris lembaga negara tempatnya bekerja. Alasannya, karena rumah tangganya butuh anggaran tambahan. Dari mencatut kecil2an sampai membesar, dan bahkan punya istri lagi. Setting ceritanya adalah masa Orde Lama, di mana sepuluh rupiah itu begitu berharga dan punya seratus rupiah di saku artinya kamu kaya.

Saya tidak ingat lagi persisnya, seperti apa jalan ceritanya. Yang jelas saya geleng2 saja. Catatan korupsi di nusantara ini sudah terjadi jauh sejak masa VOC, hingga bisa menjatuhkan (sementara) rezim Orba. Kenapa sampai sekarang tidak hilang2, ya sebagian bisa jadi karena pihak yang seharusnya menindak malah ikut melakukan penghilangan terhadap bukti2 korupsi mereka :).

Nah, kenapa jadi cerita "Korupsi"-nya PAT, bukan bukunya Tahar ini? Baiklah begini saja awalnya. Begitu membaca bahwa buku ini diinspirasi oleh bukunya PAT, sebenarnya saya tidak berminat buru2 membacanya. Jarang2 kan kalau ada karya "diinspirasi" oleh karya lain maka karya itu bisa lebih menggugah daripada karya aslinya. Jadi saya cuek saja pada buku ini sampai berbulan2, sampai ternyata saya lihat di toko buku, harganya lumayan terjangkau lah. Ada diskon pula :p.

Saya mulai membacanya, dan kemudian menyelesaikannya, dan jadi agak jengkel. Dari sisi cerita, baiklah, garis besar ceritanya sama dengan karya PAT. Settingnya di Maroko. Seorang pegawai negeri dengan gaji kecil yang hanya sebagai "butiran pasir" tidak mau ikut2an berlaku tidak jujur tapi lama2 berbelok juga ke jalan yang becek. Ternyata main becek2an itu enak, tapi bikin gelisah. Apalagi dirongrong oleh istri dan mertua yang cerewet dan matre... mana tahan? Hal yang bikin jengkel saya adalah cara bercerita yang sangat naratif sekali. Memang wajar sih kalau kita mengambil sudut pandang cerita orang pertama. Tapi capek juga setiap saat melihat Murad terus. "Aku merasa...", "Aku jengkel sekali", "Seandainya aku dulu menikahi Nadia...", "Badanku terasa lelah...". Hih, saya jadi merasa tokoh ini banci tampil sekali, hehe...

Tibalah masa untuk pembaca ini memberi bintang. Bintang satu, untuk penggambaran cukup detil masyarakat menengah Maroko. Mayoritas penduduk Maroko memang Muslim, namun sebagian kalangan kelas menengahnya punya gaya hidup yang nyaris sama dengan kelas menengah Perancis. Minum sampanye dan bir untuk teman makan siang, melakukan seks bebas tanpa beban, atau ritual agama dijalankan hanya sebagai tradisi.
Bintang dua, karena ada pernyataan yang agak konyol waktu si tokoh, Murad, kena penyakit kulit. Kata orang kantornya, si culas H.H. dan dokter kulit, itu karena Murad kurang luwes. Di sini saya manggut2. Begitu yah, kalau satu kecurangan lama2 jadi kebiasaan, kita memang tidak bakal terganggu lagi dengan kecurangan itu. Hmmm... pantes orang2 curang gak mati2... wong udah kebal :p
Bintang setengah, karena buku ini sudah jadi, sudah terbit di mana2. Gak kayak buku saya, belum mau keluar2 dari komputer.

Begitu sajalah.

Profile Image for Philippine.
104 reviews2 followers
January 27, 2025
Bookclub avec les collègues #3
Livre tellement assomant, l'histoire d'un fonctionnaire complètement obsédé par son sens de la morale et qui perd complètement la boule quand il cède finalement à la corruption. Il est juste parano, lâche, incapable de faire des choix et profondément misogyne, il nous fait son monologue intérieur pleurnichard pendant 200 pages c'est super pénible. 
Même pas bien écrit.
Profile Image for htanzil.
379 reviews149 followers
January 13, 2011
Novel Korupsi ini ditulis oleh Tahar Ben Jelloun, seorang penulis dan penyair asal Maroko yang menuliskan karya-karyanya dalam bahasa Perancis. Novel ini mendapat ‘tempat’ tersendiri di kalangan sastrawan tanah air karena karyanya ini terilhami oleh novel “Korupsi” karya pengarang besar Indonesia Pramoedya Ananta Toer.

Pada awal tahun 1990-an Tahar Ben Jelloun berkunjung ke Indonesia. Saat itu ia ingin sekali bertemu dengan Pramoedya Ananta Toer yang sangat dikaguminya. Karena saat itu Pram tengah menjalani tahanan kota dan “demi kebaikan Pramoedya” maka ia mengurungkan niatnya untuk bertemu Pram. Namun walau tak sempat bertemu muka dengan Pramoedya, selama di Jakarta ia sempat membaca terjemahan bahasa Perancis novel Korupsi karya Pramoedya yang akhirnya mengilhaminya untuk menulis novel serupa dengan latar Maroko.

Pada tahun 1994 novelnya diterbitkan dengan judul L’Homme Rompu (Lelaki yang Patah). Dengan permainan kata “Rompu” (patah) adalah “corrompu” (korup) yang ia persembahkan untuk Pramoedya, tidak itu saja sebagian royalti dari penjualan novel ini juga ia berikan kepada Pramoedya. Sebagai ungkapan terimakasihnya Pramoedya mengirimkan sepucuk surat pribadi yang menurut Tahar “ditulis dengan sangat indah”.

Kini 16 tahun kemudian barulah novel Tahar ini diterjemahkan dan diberi judul yang sama persis dengan novel Pram yaitu ‘Korupsi’
Dalam novelnya ini Tahar mengisahkan tokoh Murad, seorang Insinyur lulusan perguruan tinggi di Perancis yang bekerja di Kementrian Pekerjaan Umum di Casablanca, Maroko. Ia adalah wakil direktur Perencanaan Pembangunan dan Pembinaan, salah satu tugasnya adalah mempelajari berkas pembangunan yang diajukan ke kementrian PU. Tanpa parafnya tak ada izin membangun, namun walau posisinya cukup tinggi gaji Murad tak mencukupi untuk menghidupi istri dan kedua anaknya.

Sebenarnya jabatan dan pekerjaannya yang ‘basah’ sangat memungkinkan ia memperoleh uang suap dari pihak-pihak yang membutuhkan legalitas dari dirinya, namun Murad memiliki prinsip untuk bekerja secara jujur dan tidak melakukan korupsi sehingga di kalangan rekan-rekan kerjanya ia mendapat reputasi sebagai “manusia besi”.

Sayangnya prinsip yg dipegang teguh oleh Murad tak sejalan dengan istri dan lingkungan kerjanya. Hilma, istrinya selalu mengomel dan menuntut ini dan itu, Hilma juga sering membandingkan kehidupan mereka dengan Haji Hamid, asisten Murad yang walau gajinya lebih kecil dari Murad namun Hamid lebih kaya daripada mereka.

Keteguhan Murad untuk bekerja secara jujur juga membuat ia menjadi ganjalan bagi rekan-rekan kerjanya yang berusaha mendongkel Murad dari kedudukannya. Ketika atasan maupun asistennya melakukan korupsi maka perilaku Murad yang bersih justru dianggap aneh sampai-sampai direkturnya sendiri memberi wejangan agar Murad lebih ‘luwes’ dalam bekerja dan memberikan alasan-alasan yang masuk akal agar Murad juga melakukan korupsi seperti mereka.

Kehidupan ekonomi keluarganya yang serba kekurangan, salah satu anaknya yang sakit-sakitan, tekanan dari istri dan rekan-rekan kerjanya yang terus menggodanya agar melakukan korupsi lambat laun mulai menggoyahkan keyakinannya. Iman dan keteguhan prinsipnya benar-benar diuji ketika didalam sebuah berkas yang harus ditandatanganinya terdapat segepok uang dirham. Ketika itu hatinya galau karena uang itu lebih dari cukup untuk melunasi hutang-hutangnya sekaligus untuk mengobati anaknya, namun jika uang itu diambilnya maka runtuhlah prinsip anti suap/korupsi yang selama ini ia pegang teguh.

Tahar Ben Jelloun mengemas kisah Murad ini dengan memikat dan begitu hidup, pergolakan batin Murad terdeskripsi dengan sangat baik sehingga pembacanya diajak merasakan kegalauan hatinya dalam mempertahankan prinsipnya. Wejangan panjang lebar dari atasan Murad yang mencoba merasionalisasikan tindakan korupsi terkesan begitu masuk akal dan meyakinkan sehingga tak hanya Murad tapi pembaca novel inipun mungkin akan sedikit membenarkan apa yang dikatakan direkturnya itu.

Kehidupan sosial masyarakat Casablanca dan suasana kota, angkutan umum, lalu lintas, dan perilaku korupsi yang terdapat dalam novel ini juga terasa memiliki banyak kesamaan dengan kota-kota besar di Indonesia sehingga pembaca sejenak akan lupa kalau setting kisah Murad itu berada ribuan kilometer dari Indonesia. Tak heran rasanya kalau Casablanca ini merupakan sister city dari Jakarta, dimana suasana kota dan perilaku korupsi pegawai negerinya memiliki kesamaan.

Munculnya tokoh Nadia seorang janda cantik yang merupakan selingkuhan Murad turut mewarnai novel ini. Bagi Murad hanya Nadialah yang mengerti akan prinsip yang dianutnya sehingga bisa dikatakan Nadia tempat dimana dia bisa melepaskan ketegangan yang dialminya baik di rumah maupun di pekerjaannya. Melalui perselingkuhannya dengan Nadia ini maka Murad bukan seorang manusia sempurna, di satu sisi ia begitu kokoh mempertahankan prinsipnya sebagai pegawai yang ‘bersih’ namun di satu sisi ia memiliki kelemahan dalam hal wanita. Moralitasnya hanya pada negara namun hal ini tidak berlaku dalam hal hubungannya dengan wanita.

Pergulatan batin Murad dalam mempertahankan prinsipnya dan bagaimana ketika akhirnya ia harus mengambil resiko atas keputusan yang diambilnya, serta kisah cintanya dengan Nadia mengalir tanpa jeda di novel ini. Sepertinya memang penulis tak memberi kesempatan bagi pembacanya untuk berhenti membacanya karena novel setebal 231 halaman ini ditulis tanpa ada pembagian bab. Untungnya kemahiran Tahar dalam merangkai kisah dan terjemahan yang enak dibaca membuat novel ini memiliki tingkat keterbacaan yang tinggi sehingga beberapa pembaca mungkin akan menghabiskan novel ini dalam sekali duduk.

Novel ini juga merupakan cerminan kehidupan birokrasi masyarakat Indonesia yang dikenal sebagai negara dengan tingkat korupsi yang tinggi karena korupsi sudah mendarah daging dan menjadi sebuah hal yang wajar. Di novelnya ini pada akhirnya Tahar memberikan gambaran pada kita bagaimana seorang yang memiliki prinsip yang teguh untuk bekerja secara ‘bersih’ harus melawan arus dan menghadapi berbagai tekanan dan sistem yang membuat perilaku korupsi menjadi begitu mudah dan mentradisi.

Selain tekanan lingkungan dan sistem, seseorang yang seperti Murad juga mungkin bisa dikalahkan oleh karena kemiskinan yang dialaminya, hal ini sesuai dengan apa yang ditulis Tahar dalam kata pengantarnya bahwa “Di bawah langit yang berbeda, dan berjarak beribu-ribu kilometer, ketika didera oleh kesengsaraan yang sama, kadang-kadang jiwa manusia menyerah pada setan yang sama” (hal 12)

@htanzil
http://bukuygkubaca.blogspot.com
Profile Image for khashayar.
125 reviews9 followers
August 9, 2009
کتاب را در بساط یک فروشنده؛ نه در میدان انقلاب که در میدان ونک، پیدا کردم. بعد از چانه زنی های معمول با یکی دو کتاب دیگر خریدمشان و به منزل آمدم؛ به گمان اینکه چه معامله ای، بالاخره بن جلون برنده گنکور شده - و به خودم برای این به اصطلاح بزخری تبریک می گفتم! با خواندن چند صفحه اول، داستان آشنا و آشنا تر شد! بله، این همان کتاب فساد در کازابلانکا چاپ نشر مروارید بود که خیلی سال پیش خوانده بودمش! امیدوارم شما از این معاملات نداشته باشید
Profile Image for Eva.
55 reviews10 followers
May 23, 2018
Very particular. The interesting point is that in reality Mourad is honest because he isn't brave. When he overcomes his fear, his life will go better.
Profile Image for Moshtagh hosein.
469 reviews34 followers
January 1, 2023
فساد اداری تم غالب کتبی که از طاهر خواندم.اما این یکی رو راحت تر و یک نفس خواندم،از دید زاویه اول شخص و دائم در حال حرف زدن با خود و شما(شبیه داستایوفسکی یا رمان سقوط کامو).
ترجمه خانم سمیه نوروزی هم به غایت خوب بود.
Profile Image for Mark.
1,177 reviews167 followers
September 24, 2010

SPOILER ALERT: This review contains the book's conclusion in order to explain my feelings about this slim novel

Mourad is a petty functionary in a government office in Casablanca. His wife berates him constantly for his lack of success, his daughter has asthma, his son desperately wants to get into a good university. He has only one thing to cling to: his incorruptibility and refusal to take the bribes that everyone around him seems to benefit from.

And then, one day, he finds a thick envelope stuffed with banknotes in a folder put on his desk for approval, and he succumbs. What follows in an odd way is both a reawakening and an obsessive torment in his life. The money motivates him to tell his wife he doesn't love her, to finally express his longing for his widowed cousin, even to take his daughter on a holiday and to sleep with a prostitute.

But he can't even spend all the money before his life starts to unravel again. He is bullied and threatened at the bank where he tries to convert American dollars into dirhams, and then three government inspectors accuse him of stealing a useless typewriter years before and he is suspended from his job for a week.

When he finally rouses himself from his stupor of self-loathing and returns to work, he finds everyone welcoming, his job intact and a replacement typewriter sitting in the office, a symbol of how he has been manipulated. It then becomes clear he has been set up and threatened only so he can return and become part of the corruption that greases the wheels of his society.

In the first part of this book, when Mourad clings to his principles and seems to be punished for it by everyone, there is a sort of bracing bitterness that moves the book along. After he gives in to temptation, though, the book drifts toward an absurdist tone, and while it looks as though he will break through into some sort of new life, he simply is put through the wringer to continue on as the same person, absent the comfort of his pride.

Ben Jelloun, the first Arab winner of France's main literary prize, has a compelling way of getting you inside Maroud's mind and pulling you along, but in the end, the feverish thoughts and the enigmatic ending give you neither a compelling plot nor deep insights into life.



Profile Image for Bahman Bahman.
Author 3 books242 followers
November 4, 2021
راستی چرا اصلا با حلیمه ازدواج کردم؟ واقعا درست نمی‌دانم. به گذشته‌ها برمی گردم تا آن لحظه ی شومی را که تصمیم به این کار گرفتم به یاد بیاورم. حتی درست نمی‌دانم که واقعا خودم این تصمیم را گرفتم یا دیگری. به احتمال زیاد به اکراه تن به این کار داده ام. واقعا چرا آدمها اغلب اوقات تصمیم‌های بسار مهمی را در زندگی تا این حد سرسری و عجولانه می‌گیرند و اصلا متوجه نیستند که گرانبهاترین دارایی شان یعنی آزادی شان را و گاه کل زندگی شان را با این تصمیم به خطر می‌اندازند. همین آدم هنگام خرید مثلا ماشین، پیراهن، یا کراوات که هیچ اهمیتی هم در زندگی اش ندارد ساعت‌ها مسأله را سبک سنگین می‌کند و از این و آن راهنمایی می‌خواهد.
Profile Image for Mohanna.
116 reviews12 followers
January 10, 2024
امتیازم بهش ۳.۵
مرد خسته از اسمش پیداست که روایت مرد خسته ست:))
مرد خسته‌ای که از یک طرف با خانواده و مسئولیت برطرف کردن نیازهاشون درگیره و از طرف دیگه با خودش و میل به باشرف زیستن.
اینکه خواسته‌ی زنش، جمیله، که دنبال رفاه و سفر و پوله با خواسته‌ی خودش اینقدر در تضاد و تناقضه باعث خستگی و فرسودگی این کاراکتر شده. آخر نه خودش برنده می‌شه نه خواسته‌ی همسرش. تهش انگار باخته بدون اینکه ببازه. رشوه رو قبول کرده و از شرکت هم اخراج نشده اما درگیر یه هذیون دائمی با خودش شده. حتی همین هم مورد تردید قرار می گیره که خودش چی می‌خواسته؟ رشوه نگرفتنش به خاطر بزدلی و ترس از عواقب بوده یا اخلاقیات؟
Profile Image for ZaRi.
2,316 reviews876 followers
Read
April 7, 2016
گوش کنید ، ندایی در درون من دارد غر غر میکند: تو شهروند بی بضاعتی هستی ولی می توانی نباشی . سرنوشتت به دست خودت است . وقت خودت را با سوار شدن به این اتوبوس های بو گندو تلف نکن یه روز همین اتوبوسها میبرندت به یه کورستان دسته جمعی و خاکت می کنن ! بیدار شو به آینده بچه هات فکر کن چیزی رو که تو اسمش رو میزاری رشوه گرفتن در واقع راهی است که از طریق آن می توانی حقوق از دست رفته ات را جبران کنی . همه دارن با این اوضاع کنار می آن .یه کم انعطاف داشته باش ، رفیق ، زندگی یعنی انعطاف پذیری...!
Profile Image for Helvry Sinaga.
103 reviews31 followers
January 28, 2011
Korupsi bukan istilah baru bagi kita. Di belahan dunia manapun tidak bebbas dari korupsi. Hanya tingkat nya tinggi, sedang, ringan, atau bebas korupsi. Buku ini seolah cerminan negara kita, sama-sama negara berkembang, sama sama bekas jajahan negara Eropa. Tapi ada yang berbeda. Mereka dipimpin oleh raja yang pintar. Sebelum kita mengenal tokoh-tokoh maupun cerita dalam buku ini, mari kita intip sekilas data-data tentang Maroko.

Hari Kemerdekaan : 2 Maret 1956 (dari Perancis)
Sistem Hukum : berdasarkan Hukum Islam dan Perancis dan
Sistem hukum sipil Spanyol.
Kepala Negara : King Mohammed VI (Sejak 30 Juli 1999)
Kepala Pemerintahan : Perdana Menteri Abbas El Fassi (Sejak 19 September 2007)

Maroko terletak di utara Afrika, masih terdapat sengketa daerah Sahara Barat dimana antara Maroko dan Sahrawi Arab Democratic Republic (yang berkantor di Algeria) masih belum sepakat mengenai status wilayah itu. sementara itu, menurut situs www.cia.gov, Maroko merupakan point transit penjualan kokain yang berasal dari Amerika Selatan yang ditujukan ke Eropa Barat.

Kembali ke buku ini, menceritakan seorang pegawai negeri yang bekerja di Kementerian Pekerjaan Umum Maroko. Namanya Murad. Posisinya cukup berpengaruh, ia menjabat sebagai Wakil Direktur Perencanaan dan Pembinaan. Ia cukup terdidik. Ia memperoleh gelar sarjana ekonomi dari Universitas Mohamed V di Rabat, serta gelar insiyur dari sekolah di Perancis.

Jabatannya sangat penting dan diincar orang. Ia mempelajari berkas proyek dan jika ia menyetujui, ia akan memberi paraf. Tanpa parafnya, tak ada izin membangun. Pilihan hidupnya untuk tidak menerima amplop atau sejenisnya dari pihak rekanan, ternyata memiliki konsekuensi yang besar. Gajinya yang kecil, ia alokasikan untuk membiayai hidup bersama istri dan kedua anaknya. Tak cukup dengan gajinya, ia pun berutang dengan pemilik warung. Istrinya, Hilma, terus memprotes Murad. Bahkan Hilma mengina Murad dengan mengatakan bahwa Murad bukanlah laki-laki sejati.

Sebenarnya dengan latar belakang Murad yang berpendidikan sarjana ekonomi dan insinyur, merupakan nilai tambah untuk pilihan hidup yang lebih baik. Ia sebenarnya dapat menjadi Akuntan di perusahaan besar. Namun, mungkin Ben Jelloun ingin tampaknya memberi nuansa pada cerita ini dimana mencari pekerjaan tanpa melibatkan orang dalam adalah sesuatu hal yang hampir mustahil. Murad pun 'terjebak' dengan pilihannya sebagai pegawai negeri. Keluarga baru terbentuk. Anak-anak bertambah besar, kebutuhan keluarga meningkat seiring dengan deret hitung, sementara pertambahan gaji mengikuti deret ukur.

Konflik besar terjadi. Antara Hilma dan Murad sudah tak terjalin lagi cinta. Yang muncul dalam rumah tangga mereka lebih sering pertengkaran. Dan parahnya, Hilma menyerang Murad dengan kata-kata, yang lebih tepat penghinaan, "kamu seperti bapakmu!" (Hlm 54). Bagi Murad, harga dirinya sebagai laki-laki betul-betul pada titik nadir. Konflik rumah tangga ini menarik bila kita kaitkan dengan sebuah penelitian yang dilakukan oleh Shaunti Feldhan (dalam For Women only, 2004), yang menyimpulkan: banyak lelaki akan lebih memilih untuk tidak dicintai, daripada tidak dihormati. Berkebalikan dengan perempuan, justru dalam benak perempuan rasa dihormati bukanlah sesuatu yang terlalu penting jika dibandingkan dengan rasa dicintai dan diperhatikan.

Apa yang dialami oleh keluarga Murad, saya yakin banyak terjadi juga di Indonesia. Jika kita bertanya, mengapa ada korupsi? tersedia banyak jawaban. Saya kutip dari buku "Korupsi Mengorupsi Indonesia" (2010) tulisan "Memahami Korupsi" sebagai berikut.

Menurut Arvin K Jain, "Corruption: A Review", Concordia University, Journal of Economics Survei, Vol.15 No.1, 2001. Korupsi terjadi jika tiga hal terpenuhi, yaitu:
1) Seseorang memiliki kekuasaan termasuk untuk menentukan kebijakan publik dan melakukan administrasi kebijakan tersebut,
2) Adanya economics rents, yaitu manfaat ekonomi yang ada sebagai akibat kebijakan publik tersebut, dan
3) Sistem yang ada membuka peluang terjadinya pelanggaran oleh pejabat publik yang bersangkutan.



terlepas dari aspek di atas, masih banyak penyebabnya. Entah karena harga diri atau karena membandingkan diri dengan kehidupan rekan sejawat yang hidupnya berkelimpahan harta. Maka tak heran, kasus pajak yang melibatkan Gayus Tambunan. Orang-orang seperti senior maupun rekan kerjanya turut berkontribusi membuat Gayus ikut "meniru" perilaku tersebut.

Apa langkah yang selanjutnya yang diambil oleh Murad adalah membiarkan dirinya pada pilihan-pilihan yang dilema itu. Antara menerima dan tidak amplop yang disisipkan di berkas, meninggalkan Hilma serta berpaling kepada Nadia, sepupunya, atau pergi meninggalkan semuanya? Mungkin sisi karakter laki-laki inilah yang hendak ditonjolkan oleh Ben Jelloun. Betul bahwa buku ini adalah semacam tribute pada Pramoedya Ananta Toer yang juga menerbitkan buku serupa, namun konflik tokoh di dalamnya jauh menurut saya lebih menarik didalami daripada korupsinya itu sendiri. Sebab korupsi sendiri adalah deviasi dari kemurnian, kejujuran, keadilan dan ketulusan manusia.

Ada sebuah disertasi yang membahas karakter laki-laki dan perempuan pada novel yang berjudul asli "L'Homme rompu" ini. Namun sayangnya, saya tidak berhasil mendapatkan softcopynya. Judul lengkapnya adalah Male-female relations in Tahar Ben Jelloun's "L'Homme rompu" and "La Nuit de l'erreur" oleh Shonu Nangia, Wayne State University.

Sosok Ben Jelloun juga masih baru bagi saya. Masih ada novel karangan beliau yang sudah diterjemahkan ke dalam bahasa Indonesia. Saya pernah lihat covernya di web, tapi susah menemukannya kembali. Menurut saya, karya Ben Jelloun ini layak mendapat perhatian, mungkin karya beliau yang lain perlu juga dibawa ke Indonesia agar kita pun tahu cerita di dunia sana, seperti pada penutup kata pengantarnya: Cerita yang sepintas sama tetapi sesungguhnya berbeda ini, baik secara lokal maupun universal, adalah hal yang mendekatkan kami. Ya, kami, para pengarang dari Selatan, meskipun wilayah Selatan ini berada di timur jauh.

Ben Jelloun lahir di Maroko pada 1944. "Ibu saya buta huruf Ayah tahu cara membaca tapi. adalah seorang penjaga toko. Kami memiliki kehidupan yang sangat sederhana, tanpa musik atau buku, kecuali Al Qur'an." katanya.

Ia belajar filsafat di universitas Rabat, dan, setelah dibebaskan dari kamp militer di Ahermemon tahun 1968, ia mengajar selama tiga tahun di sekolah di Tetuan dan Casablanca, sebelum pemerintah memutuskan bahwa filsafat dapat diajarkan hanya dalam bahasa Arab klasik. Pada tahun yang sama, 1971, souffle jurnal sastra, yang ia tulis, dilarang, dan ia berangkat ke Perancis.

Di Paris dia meraih gelar doktor dalam psikiatri sosial, meneliti impotensi seksual di kalangan migran Afrika utara di rumah sakit. "Saya bukan dokter, taorang kepercayaan, "kata dia. "Luka-luka migrasi memukul saya di wajah:.. laki-laki yang hancur secara psikologis. aku pikir, seksualitas naluriah atau alami, tapi itu sangat terkait dengan perlindungan dalam dan konteks budaya." (sumber: http://www.guardian.co.uk/books/2006/...)

@hws27012011
Profile Image for rachid  idjiou.
301 reviews60 followers
June 29, 2018
Toute sa vie il a résisté tout ce qu il a pu contre la corruption . Sa femme et sa famille lui reprochent d'être resté pauvre . Pourtant la plupart des fonctionnaires pratiquent la souplesse, lui refusa de toucher à l'argent sale jusqu'à un jour où il a cédé sous la pression des autres . Citations : 1 A moi on ne manque pas de respect, mais on m'ignore
Profile Image for Negin.
24 reviews2 followers
February 12, 2024
کتابی خیلی سریع پیش رفت و جایی گیر نکردم. با اینکه داستان خیلی یکنواخت بود ولی هیچ‌جا دلم رو نزد.
کتاب برای ما ایرانی‌ها خیلی قابل درکه و به‌سبب علاقه‌ای که به نویسنده دارم میگم: قطعا ارزش یک‌بار خوندن رو داره.
Profile Image for Persephone Abbott.
Author 5 books19 followers
September 8, 2016
I really believe I should have read this novel in French and now having read one book by the author I would willingly read any other book by Mr. Ben Jelloun, should it come across my path and be in French. What fascinated me, having read the English translation, were the blurbs across the front and back such as:

“The philosophical sophistication of an Albert Camus novel….and the fast tempo of a good yarn.” SF Examiner and Chronicle.

Right, as if corruption is not present in SF. Moving backwards, the novel is inspired by and dedicated to Pramoedya Ananta Toer, an Indonesian novelist, not Mr. Camus. Perhaps it is the location that has stymied the Western reviewer, Gosh o Darn it.

“Ably translated from the French by Carol Volk, this novel works like a bolt of lightning to illuminate the mysterious shadows of Casablanca….Ben Jelloun carries on the intellectual heritage of Albert Camus and is also a master minimalist.” Washington Times.

Mr. Ben Jelloun had already won the Prix Goncourt by the time this book was published, and Humphrey Bogart was long dead.

Listen up people, corruption is everywhere. The novel, although set in Morocco, arguably more overt about and to corruption than perhaps other countries, is about the psychological complications of entanglement and secrecy which arise from the act of taking bribes. The part that most fascinated me was the false freedom of monetary gain and the mire of ostentation; descriptions of those vain and vicarious webs were riveting, grasping at the churning, leaf mulching demise of community connections and social services across all levels of the population. Where is value? Survival, and that's not 100% minimalist.

5 reviews4 followers
April 29, 2013
Si uno se deja llevar por la contraportada, "El hombre quebrado" de Tahar Ben Jelloun parece una simple historia hecha a modo para justificar un Tema, en este caso, la corrupción gubernamental. Sin embargo, al avanzar uno se cerciora del proceso total que conlleva a la corrupción, y, a través de frases simples, reflexiones perturbadoras y tristemente profundas, llega a comprender que la corrupción se vive todos los días, desde el momento en que uno acepta casarse con una mujer que en realidad no lo quiere; que asume una forma de ser impráctica, moldeada por otros, que no lleva a los resultados deseados. El personaje principal, en un momento dado, tras caer en la "tentación", se da cuenta de su traición, pero no sólo a su familia, sino la que se hizo a sí mismo, tratando de satisfacer los caprichos de todos y dejando que se le usara como instrumento para que otros alcanzaran la dicha. Tarde en la novela, cerca de la sensación de muerte, llega el momento liberador en el que nuestro héroe asume su nuevo compromiso consigo mismo: ser un ente creador, de riqueza, de felicidad, de su propio destino.
Profile Image for Josh Boardman.
114 reviews14 followers
October 15, 2013
The spiritual successor to The Stranger. The minimalism here doesn't seem as intentioned as that in Camus' novella, and it seems like there were lapses in voice. However, the story was powerful, and the philosophy surrounding the ending is enthralling. Pretty good, but I'd like to see other books by this fellow before making a decision.
Profile Image for Μιχάλης Παπαχατζάκης.
371 reviews20 followers
December 17, 2021
Ο Μπεν Ζελλούν με κοφτές προτάσεις σε όλο το βιβλίο αποδίδει όλη αυτήν την σύγχυση και το άγχος του πρωτοπρόσωπου πρωταγωνιστή και δείχνει και το γενικότερο πρόβλημα της διαφθοράς. Τον ψυχικό κόσμο των διεφθαρμένων και μη διεφθαρμένων. Η σύγκρουση είναι πολύ πολύ ενδιαφέρουσα.
Profile Image for Rand Safi.
147 reviews25 followers
December 31, 2022
أن تكون بريئاً ، فهذا لا يكفي ، و لا يكفي أيضاً أن تكون محقاً و على صواب فالقانون لا يطبّق ابداً بكل دقة.

رواية حزينة صالحة لكل زمان و مكان عن الفساد و الرشوة و المحسوبية و الفقر و الضمير و العائلة و الرغبات و الأحلام و الأوهام و المال و الحب و اللاحب.
Profile Image for khashayar.
125 reviews9 followers
August 9, 2009
دوستان عزیز توجه داشته باشید که این داستان توسط ققنوس هم چاپ شده و این بار به اسم مرد خسته، الیته گویا این آخری از متن قرانسوی و نه انگلیسی ترجمه شده
Profile Image for Thuya Bennoudi.
12 reviews
August 18, 2024
Honestly, the book wasn't bad—it actually serves as a sharp commentary on the pervasive corruption throughout Morocco, particularly in Tangier and Casablanca. The representation of this corruption through the eyes of our main character, Mourad, is raw and compelling, offering an unflinching look at the moral decay around him. However, while Mourad's depiction is realistic and well-done, I found him too morally grey to fully sympathize with.

One aspect that particularly bothered me was the portrayal of Hlima, Mourad's wife. She is presented as one of the villains in the story, but I found this portrayal unfair. All she wanted was for Mourad to do what was necessary to provide for their children. Given that his failure to do so is harming them, and considering how common such actions are in his line of work, I believe this was a completely reasonable expectation. Despite this, the narrative seems to cast her in a negative light, while Mourad, who never loved her and cheats on her repeatedly throughout the book, is somehow justified through his actions.

It was hypocritical, which is my main issue with Mourad as a whole—he leaves his wife, blaming her for pushing him toward corruption, yet he goes on to be corrupt himself anyway.

To me, Hlima wasn’t the real villain. I found myself sympathizing with her instead. Mourad, on the other hand, was too unlikable for me to connect with, and perhaps that was the author’s intention—but if so, it didn’t fully land with me. Despite this, I do think the book succeeded in illustrating the day-to-day corruption that the government in Morocco allows to flourish.

This entire review has been hidden because of spoilers.
Profile Image for Farah Adnan.
61 reviews3 followers
April 6, 2025
تتناول رواية "الرجل المحطّم" للطاهر بنجلون صراعاً داخلياً مريراً يعيشه موظف نزيه، لطالما رفض الرشوة وتمسّك بمبادئه، إلى أن يقع في لحظة ضعف، ويقبل مبلغاً من المال يزلزل كيانه ويقلب حياته رأساً على عقب. الرواية تستعرض هذا الانهيار النفسي بتفصيل دقيق، ولكن بأسلوب قد يبدو بطيئاً مكرراً في بعض المواضع، مما يُضفي شيئاً من الملل.

البطل يُصوّر بشكل مثالي إلى حدّ المبالغة؛ رجل مستقيم، حساس، نزيه إلى درجة تجعله غير واقعي أحياناً، وكأن كل من حوله فاسدون وهو النور الوحيد في الظلمة. أما زوجته، فلم تكن بالصورة السيئة التي رسمها في ذهنه، وعداؤه الشديد لها لم يكن مدعومًا بأسباب كافية تقنع القارئ، مما أفقد هذا الجانب من الرواية شيئاً من التوازن والموضوعية.

الرواية كذلك تحتوي على قدر كبير من التكرار والحشو، خصوصًا في تأملات البطل وندمه، وكأن الكاتب أراد أن يطيل في عذاب الضمير بشكل يرهق القارئ أكثر مما يؤثر فيه.

في المجمل، الرواية تقدم موضوعاً مهماً وحساساً، لكن معالجة هذا الموضوع كان يمكن أن تكون أكثر إحكاماً وتنوعاً. قد يجدها البعض مؤثرة وصادقة، بينما قد يراها آخرون مطوّلة أكثر مما ينبغي، ومثقلة بالتفاصيل النفسية التي تُعاد مراراً.
Profile Image for Maria Teresa.
747 reviews59 followers
January 19, 2018
L'ingegnere Mourad è un uomo onesto e colto, eppure fatica a garantire alla famiglia un livello di vita decoroso. Così quando un giorno trova un mazzetto di banconote nel fascicolo di una pratica che sta seguendo, intasca e tace. Ma quel gesto trasforma la sua esistenza. Certo può condurre una vita più agiata, offrire ai figli ciò di cui hanno bisogno, riprogettare il proprio futuro anche lontano dalla moglie. Ma la vertigine della trasgressione e della paura si è insinuata dentro di lui fino a stravolgere i più consueti momenti della quotidianità. Mourad apprende quale sia il vero prezzo della corruzione: il sospetto e l'angoscia.

Ho trovato l'argomento interessante ma un po' troppo prolissa la parte sulle paranoie del protagonista. Nel complesso mi è abbastanza piaciuto e vorrei leggere altro di questo scrittore in futuro.
Displaying 1 - 30 of 62 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.