گلستان یه آیینه تمام قد از تاریخ فرهنگی معاصر ماست. همینگوی و فاکنر رو شناسونده، فیلم ساخته ، با خیلی ها بوده؛ از هدایت و توده ای ها تا فروغ و سیمین و دریابندری و تقوایی و... شناخت درست و مطالعه فوق العاده ای داره. صراحت کلامش گزندست اما کم نظیر و به درد بخور.
يادمه وقتي منتشر شد سر و صداي خيليها در آمد. صراحت لهجهي ابراهيم گلستان كه در بسياري از مواقع به مذاق ديگران خوش نميآيد در اين كتاب به اوج ميرسد. وقتي داشتم اين كتاب را ميخواندم گلستان هشتاد و خوردهاي ساله را هنوز يك جوون بيست و هفت هشت ساله ميديدم با همان اداهاي روشنفكران دهه 50 و بسيار سوسول. واي بر ما جماعت بدبخت ايراني كه امثال گلستان ميشوند روشنفكر و انديشمندمان. واي بر ما
فرخ غفاري، إبراهيم كلستان، و فريدون رهنما، خلقوا سينما إيرانية مغايرة أو غير تقليدية في نهاية الخمسينات. "حركة الموجة الجديدة " التي تركت علامات فارقة في السينما الإيرانية ، وتأثيراً عميقاً على الجيل السينمائي.
و من هنا جاء هذا الحوار المطول مع إبراهيم كلستان، أحد مؤسسي السينما الإيرانية الوثائقية، و الذي استمر لما يقارب 18 شهراً على فترات زمنية متقطعة. "من يناير 2002 حتى ديسمبر 2003"
الكتاب مشروع أطروحة دكتوراه عن السينما الإيرانية تحت عنوان " التاريخ التحليلي للجذور الجديدة في سينما إيران." فحص عبرها برويز جاهد تاريخ جذور الموجة الجديدة للسينما الإيرانية بين العام 1959و 1969" أهم العقود من ناحية الإبداع الفني والأدبي والسياسي والثقافي في إيران." حيث صنع فيها فيلم "جنوب المدينة" ل فرخ غفاري و " الطوب والمرآة" ل كلستان حتى أول أفلام اشتهرت بالموجة الجديدة . كما راجت في نفس الفترة عدد من النظريات والحركات؛ ك نظريات التغريب ل جلال آل أحمد، و حركة العودة للعهد القديم بقالب حداثي؛ من رواد هذه الحركة المخرج المبدع و البارز فريدون رهنما .
إبراهيم كلستان جاء من أرضية سياسية واضحة في حزب توده وبأفكار حداثية ونقدية في السينما والأدب ونشط في مجالات عدة من ترجمة القصص الحداثية حتى الأفلام الوثائقية. وجهد طوال فترة عمله السينمائية في الكشف عن الاستعدادات البيانية ورقي اللغة السينمائية.
في الأدب قام بترجمة قصص أرنست همنغواي و فوكنر وتشيخوف وأصدرها في مجموعة واحدة تحت عنوان " سفينة المنكسرين"، وأعمال أخرى. رأى الكثيرون أنه تأثر بأسلوب همينغواي القصصي. كما كان ل آجاثا كريستي و سعدي تأثيراً عليه. أول قصة كتبها كانت في العام 1947 تحت عنوان "المسروقات"، وقصة " حب الأعوام الخضراء" (1952) ، وقصة " السمكة وقفلها (1962). بينما صدرت أول مجموعة قصصية له " آذر، آخر أشهر الخريف" في العام 1949. و المجموعة القصصية التي تلتها "اقتناص الظلّ" في العام 1955 .
في هذا الحوار الاستثنائي والنقدي، تحدث كلستان وبعمق عن نتاجاته الأدبية و السينمائية، وعن تأسيس استوديو كلستان، وتعاونه مع الشاعرة فروغ فرخزاد وإنتاج الأفلام الروائية الطويلة، والوثائقية وغيرها. قدم رؤيته في نظام النمو الفكري والاجتماعي في إيران، ورؤاه في في المجالات المرتبطة بالواقعية في الأدب والسينما، والاستعارة في نتاجاته. كما عبر عن رأيه في السينما الإيرانية والفيلم الفارسي. نقد وبشكل لاذع بعض الشخصيات المعروفة "وجوه أدبية- ثقافية، وسينمائية" . كذا قدم معلومات عدة؛ عن الادارة الثقافية للبلاد، الرقابة، الإدارة السياسية للبلاد، والتحزبات السياسية. ونقل صورة واضحة عن الثقافة والفن في تلك الفترة "الخمسينات والستينيات". و التواطئ الاداري الموجود آنذاك. أيضاً طرح وجهة نظره حول الحكومة ومشروع الحداثة في إيران، و نظرته ل المفكرون الإيرانيون، و خطاب معاداة الغرب. كما أنه يعيد النظر في بعض الظواهر السائدة أو الموصومة في الفكر، حول السينما الإيرانية وغيرها . حيث كان له رأي مغاير حول القصة المتعارف عليها لتاريخ السينما الحديثة الإيرانية.
من أشهر أو أهم أفلام كلستان؛ الوثائقية والقصصية والروائية الطويلة على حد سواء، والذي حاز بعضها على جوائز عالمية : مجموعة " نظرة على" الطوب والمرآة أسرار كنز وادي الجن البيت المظلم تلال مارليك النار الموج والمرجان والصوان من القطرة حتى البحر.
حوار اتسم بالجرأة والحدة والصراحة المفرطة التي تنم عن غضب على المنظومة الفكرية والتراث الفكري الذي يحمله الجيل الذي واجهه كلستان في صورة، أو منطلقات برويز جاهد الفكرية في الحوار؛ ما قرأه من نصوص ، أو ما قاله نقلاً عن آخرين .
الجميل في الحوار هو تحفيز و توجيه و نقد كلستان المستمر ل برويز جاهد للبحث عن صورته، وصوته هو، أن يصل إلى فكرته الخاصة دون الاستعانة بآراء الآخرين، أن يخلق وعيه الخاص عن الناس والأشياء حوله، دونما تأثر أعمى بما قرأ أو سمع. وأن يعيد النظر في هذه الذهنية التي حاوره بها، وأن يبني أساس عمله على نصوص لها قيمتها اذا وجد، لا على نصوص خاوية ولا أساس لها من الصحة . والأجمل هو تقبل برويز جاهد لكل ذلك وإتمامه لهذا الحوار الشاق و المجهد جداً.
في الجزء الأخير من الكتاب مجموعة ملحقات منوعة، لقاءات وغيرها، دارت حول الكتاب، ونقد ماجاء فيه من حوار.
من أجمل الكتب الحوارية التي قرأتها للآن . ممتع ومثير للغاية.
ابراهیم گلستان در کتاب "نوشتن با دوربین" طرف مصاحبه پرویز جاهد قرار می گیرد. جاهد که به دنبال تکمیل رساله دکتری اش درباره موج نوی سینمای ایران بوده، با پیگیری بسیار و پافشاری زیاد موفق می شود گلستان غربت نشین را راضی به مصاحبه کند. با وجود این گلستان در ابتدای مصاحبه با لحن تند و گزنده ای جواب سوالات جاهد را می دهد اما رفته رفته لحن گلستان بهتر می شود.
چهره ای که در این کتاب از ابراهیم گلستان دیده می شود، شخصیت منحصر به فرد و عجیبی است. در ابتدای امر چیزی که خیلی توی ذوق می زند، لحن تند و گزنده با رفتاری عجول و تا حدی پرخاشگر گلستان است که در مواردی مصاحبه کننده را وادار به سکوت می کند. اما در ادامه که کمی گرد و خاک اولیه می خوابد، گوهر درونی گلستان و به قول جلال شخصیت اصیل و اورجینالش خود را نشان می دهد و تازه متوجه می شوی که چرا مصاحبه کننده اینقدر پیگیر مصاحبه با این پیرمرد هشتاد و چندساله بداخلاق بوده و تا این حد بدرفتاری های او را تحمل کرده است.
در این مصاحبه ی چند جلسه ای، گلستان به بهانه تشریح فعالیتهای فیلمسازی اش، درباره شخصیت های مشهور زیادی چون شاملو، فروغ، نجف دریابندری، اخوان ثالث، رضا براهنی، جلال آل احمد، ناصر تقوایی، هدایت، چوبک و ... اظهار نظر می کند که غالبا جالب و خواندنی هستند. وی شاملو، براهنی، تقوایی و چندین نفر دیگر را از دم تیغ گذرانده و در طرف مقابل از چوبک و هدایت و فروغ تمجید کرده است. نظرش در مورد جلال جالب توجه است. اظهارنظری توام با مهر و کین نسبت به دوستی که از او توقع نامهربانی نداشته است.
واقعیت این است که جلال در کتاب "یک چاه و دو چاله" به ماجرای خود با سه نفر اشاره می کند که رابطه با آنها در حکم چاه یا چاله ای بوده که از آن جسته است. یکی از این سه نفر ابراهیم گلستان است که به تعبیر جلال یکی از دو چاله را پیش پای او کنده است.
در مقام توضیح باید گفت که جلال از سفارشی کار کردن روشنفکری چون گلستان به شدیدترین شکل انتقاد می کند و توجیه او را که: "یک مدت برای پول کار می کنم و پس از اینکه وضعم خوب شد، کار درست و حسابی می کنم" (نقل به مضمون) را قبول نداشته. به تعبیر جلال: "راه ها شایسته تقوای بیشتری هستند تا هدف ها". حرفی که درستی اش در ادامه زندگی گلستان مشخص می شود.
گلستان در دوره بعد از کودتا، قبول می کند که در قبال دستمزد مناسبی که از کنسرسیوم بگیرد، برای صاحبان انگلیسی شرکت نفت فیلم تبلیغاتی بسازد. جلال مخالف این کار بوده اما گلستان توجیه خود را داشته و همین مسیر را ادامه داده است. در سالهای بعد او با دربار و شخصیتهای سیاسی چون هویدا رابطه نزدیک و دوستانه ای پیدا می کند و چندبار ملاقات خصوصی با شاه هم داشته است. پیش از انقلاب به انگلیس رفته و تاکنون در آنجا اقامت دارد.
فرق هدایت و گلستان در اینه که فحاشی های هدایت به دل می شینه و مال گلستان نه. لیلی دوست داشتنی تر از پدر هست .
Merged review:
گلستان با اون زبون تلخ و تندش زمین و زمان رو میکوبه به هم. کتاب مفرحی هست. لحن گلستان کلا طوری هست که به نظر میاد هیشکی به تخمش نیست. توی این کتاب هم که دیگه خون و خونریزی راه انداخته. فکر نمیکنم تاریخ هنر و ادبیات ایران کسی مثل گلستان یا براهنی رو تو بددهنی داشته باشه .
مثل همه ی ایرانی ها که دایم همدیگر را تخطئه می کنیم و همواره بدگویی ،گلستان هم همان رویه را در پیش گرفته است. مصاحبه های زیادی شنیده و خوانده ام که در آن از دیگر هم صنفان بدگویی شده است و یا کارهای دیگران بی ارزش و کارهای فردی پر ارزش شمارده شده،؛تنها تفاوت این است که در اغلب مصاحبه ها این صداقت وجود ندارد که حرف های مصاحبه شونده طابق النعل بالنعل ذکر بشود. تنها تفاوت کتاب همین است و شاید عمده دلیل جلب توجه به غیر از کمبود منابع در مورد گلستان،همین رک گویی و صراحتی است که از سوی مصاحبه گیرنده به چاپ رسیده است.
من ابراهیم گلستان را بی اندازه دوست می دارم،یکی از بهترین و برترین نثر نویسانی است که تاریخ ادبیات ایران به خود دیده. خشت و آینه اش یکی از بهترین های سینمای ایران است و هرکدام از داستان هایش،با آن نثر زیبا و شیوایش ،جایگاهی ویژه در ادبیات ما دارد. به قول استاد نازنینیم،آقای آیدین آغداشلو:«آیا نثر فارسی بی آن دو گلستان این چنین فاخر بود؟» البته در این جمله کمی هم تعصب شخصی وجود دارد اما خب،حرف غلطی هم نیست. اما من معتقدم هر انسانی خوبی و بدی را با هم دارد،هر چیز خاکستری است. اما این کتاب چندان به دل من ننشست.همانطور که گفتم جایگاه گلستان،برای من محفوظ است اما این کتاب به نظرم چندان جالب نیست. گلستان کم گفتگو کرده و این به نظرم ضعیف ترین گفت گوی اوست.اولا که گلستان ،در این کتاب حرف چندانی،به نظر من ،برای گفتن ندارد و تنها و تنها درباره ی چیزهایی ساده و بدیهی در هنر حرف زده.ضمنا افرادی را بی رحمانه خرد کرده و اشخاصی را بی اندازه گنده کرده .تمام دستاوردها و شخصیت آن افراد،از قبیل استاد دریابندری،احسان طبری،یارشاطر،شاملو،تقوایی و خیلی های دیگر را بی رحمانه زیر سوال برده. یکی نیست بگوید آقای گلستان!نازنین من!اگر این افراد را دوست نداری،حالا به هر دلیلی،بگو من نمی پسندم،مطابق ذوق من نیست. چرا شخصیت طرف را خرد می کنید؟ چرا منکر جایگاه و دستاوردهایش می شوید؟شما که می گویی دریابندری خراب کرده با ترجمه وداع با اسلحه،در حالی که خودتان می گویید وداع با اسلحه و در مقدمه زندگی خوش و کوتاه فرانسیس مک کومبر فرموده اید::ترک سلاح. شما می گویید فلانی احمق ترین آدمی است که تابحال دیده ام،آیا طرف ویژگی های خوبی نداشته و بدِبد بوده؟ مشکل دوم این کتاب به نظرم نداشتن هدفی واحد ست.آقای جاهد منتقد بسیار خوبی هستند و بسیار دوستشان دارم،اما در این گفت و گو اشتباهات زیادی مرتکب شده: خودش گفته این کتاب درمورد سینمای ایران و کارگردانان ایرانی است در حالی که در این گفت و گو،فقط از این شاخه به آن شاخه پریده و از ری و رم و بغداد پرسیده. و در نهایت خود آقای گلستان گفته است:مرد حسابی ما قرار بود درمورد سینما حرف بزنیم و تو خیلی وقت است که از موضوع منحرف شده ای. اما کتاب خوبی هایی هم دارد؛مقدمه اش بسیار عالی است و برای هرکسی که می خواهد گلستان را بشناسد،مفید خواهد بود.صحبت هایش درمورد «خانه سیاه است ،صادق هدایت(روحش شاد و یادش گرامی) و جوبک(ر.ض) بسیار خواندنی و جذاب است. اما در کل به خاطر هتاکی های آقای گلستان و البته متفرق پرسیدن های آقای جاهد،این کتاب هدر رفته است. گلستان در این کتاب حتی به دوستان خودش؛فرخ خان غفاری و آل احد هم رحم نکرده و چنان،بی رحمانه مسخره شان کرده که آن سرش ناپیدا. آخر عزیز من!تو به چه جراتی کسی را خراب می کنی که دیگر توان دفاع از خودش را ندارد؟ البته نگفته نماند که صداقت آقای گلستان قابل تحسین است،اما کاش کمی لحنش بهتر بود.
نام اصلي كتاب نوشتن با دوربين است نوشتن با دوربین جنجالی ترین کتاب سال 1384 بود. لحن تند و صادقانه و بی رودربایستی ی گلستان با پرویز جاهد، و درباره ی اشخاص و اتفاقات زندگی اش چنان ولوله ای در ایران افکند که کمتر کتابی موفق به این کار شده است. مفهوم رایج روشنفکری،سیاست و نقد را زیر سئوال می برد و مفاهیم تازه ای را بازتولید می کند. گلستان پس از 25 سال دوری از ایران با این کتاب تاثیری بر مقوله ی نقد به جا می گذارد که دوامش به نفع هنر و هنرمندان ایران است. در جامعه ای که همه محترمند و منتقدان رعایت حال می کنند، گلستان بی پروا مرزهای تابو را می شکند و همه را از دم تیغ میگذراند. زمانی که منتقدان برای نقد کسی به جای نامش ( ... ) می گذارند، نه تنها نام ها را به زبان می آورد، هر صفتی را هم که شخص را لایقش بداند پشت نامش ردیف می کند. صاحب نام ها به اعتراض می پردازند و منتقدین او را بی ادب خطاب می کنند. عده ای در موافقت و عده ای دیگر در مخالفت چاپ کتاب مقاله در نشریات چاپ می کنند. عده ای به جاهد خرده گرفتند که چرا توهین های گلستان را تحمل کرده و عده ی دیگر بر او درود فرستادند که با صبر و شکیبایی ی خود باعث انجام گرفتن مصاحبه شده است. نشریه نگاه نو در شماره ی 67 ویژه نامه ای برای کتاب ترتیب می دهد و مجله فیلم در شماره 337 نقدهایی بر کتاب منتشر می کند و لحن تند و بیان اشکالات اشخاص با ذکر نام را به دور ازگلستان می داند.
ابراهیم گلستان عبوس ست ٬اما چون نویسنده سختگیری بوده آب بستن های ادبیات امروز را تاب نمی آورد.وقتی که در ایران بود وکار می کرد اهل هیاهو نبود٬ در زمانه ی خودش پیشگام بود به همان دلیلی که هنوز هم که هنوز است نشانه های نو گرایی را درکارهایش می بینیم .کاری به سیاست نداشت ٬فقیر نبود ٬اهل دفاع از مظلومان وپابرهنگان هم نبود ـآن طور که آل احمد بود ـ اهل غر زدن وچهره نمایاندن های روشن فکری هم نبود ـ آن طور که هدایت بود ـ شعر انقلابی هم نمی سرود یا حتا شعر سیاه ـآن طور که شاملو وفرخزاد بودند ـ اما بود وثابت قدم هم بود وهیچ کدام از این ها نه ارزشی از او کم می کند ونه چیزی از بزرگان نامبرده کم
قبل از خواندن گمان می کردم با مصاحبه ی جالبی روبه رو باشم، حتا تا یک سومِ ابتدایی هم تا حدی انتظارم برآورده شد اما هر چه که به جلو رفتم، ناامیدتر شدم. اظهارنظرهای گلستان در موردِ افراد، آثار تنها در حد یک نظر است، اگر استدلالی هم بیان می کند کاملن وابسته به شخص است و جامع نیست. عینِ همین استدلال ها (نظر) را می شود در موردِ آثارِ گلستان ارائه داد. درضمن خیلی از صحبت ها در دیدارها تکرار می شود که ملال آور است. با این حال کتاب تا حدی می تواند از ابهامِ پیرامونِ ابراهیم گلستان که رسانه گُریز است بکاهد.
گفتوگویی بلند با ابراهیم گلستان توسط پرویز جاهد صراحت و تندی گزنده گلستان در این کتاب حتما به چشم میآید و این صراحت نه از سر خودبرتربینی که ظاهرا ذاتی این فرد است. شاید در ابتدا کمی این صراحت توی ذوق بزند ولی پرویز جاهد سرسختی نشان میدهد تا گلستان کلامش منعقد شود و خوب است خواننده هم حوصله خرج کند تا در انتهاب تجربیاتی از این شخصیت هنری کب کند. اسیر تعارف نشدن مهمترین وجهی است که من در این کتاب از گلستان دیدم و به نظرم همین سبب میشود بدهکار کسی نباشد و شاید در ابتدا خیلیها از این بیتعارف بودن دلخور شوند ولی خب بهتر از تعارف کردن است.
این زبان چون سنگ و هم آهن وش است وانچه بجهد از زبان چون آتش است
نوشتن با دوربین، حاصلِ چهار جلسۀ طولانی مصاحبۀ پرویز جاهد با ابراهیم گلستان است و محور سخن، موج نو در سینمای ایران است که گلستان ضمن مصاحبه، پای شعر و سیاست و سانسور و پاره ای از ویژگیهای اجتماعی و سیاسی دهۀ چهل را هم به میان می کشد که جذابیتشان کمتر از مطلب اصلی نیست
گلستان روشنفکری صاحب نظر است، اهلِ مماشات نیست و به کسی نان قرض نمی دهد، هر چه در دل دارد، تند و صریح و صادقانه و بی پرده بر زبان جاری می کند، لذا پاره ای از اظهار نظرهای او می تواند تکان دهنده باشد ضمن اینکه با توجه به سابقۀ او در نوشتن و فیلمسازی، می تواند مهم، حساس و بحث برانگیز نیز باشد
گلستان اهلِ روتوش و بزک های قلابی نیست و همواره سعی می کند شرافت انسانی خود را حفظ کند، او معتقد است که برای تحلیلِ درست، ما نیازمندیم که دوباره بیاندیشیم، باید برگشت به عقب و بسیاری از منابع فرهنگی را مجدداً استخراج کرد و ناخالصی ها را زدود او بی پروا در بارۀ دیگران صحبت می کند از شاه و هویدا گرفته تا آل احمد و تقوایی و دریابندری و کیمیایی و شاملو، شاید خیلی ها لحنش را نپسندند، اما چه می توان کرد ابراهیم گلستان یعنی همین، مردی که شبیه هیچکس نیست، پُرکار و پر تحرک و حّراف و سرزنده ، اندکی متکبر ، سرشار از احساسات و حتی تناقض
گلستان عقیده دارد که قصه نوشتن دستِ کم یک تمرین فکری و یک ورزش اخلاقی برای خود نویسنده است اما با بوجود آوردنِ صحنه ای که در مقابل خواننده قرار میدهد ناگزیر اندیشه ای در ذهن خوانند�� ایجاد می شود و اگر اندیشه ای هم ایجاد نشود ربطی به نویسنده ندارد چون او در بند استعداد خواننده نیست، این وظیفۀ خواننده است که آنرا بفهمد
از متن کتاب:
تقصیر شاه این بود که به امکاناتِ موضعی خودش و کارهایی که می تونست بکنه، توجه کافی نکرد، روی یک سیستمِ خیلی ابلهانه، قدیمی و کهنه و از سکه افتاده از یک طرف، و از طرف دیگر غرور و شهوتِ تقلید از هر چه برق می زد و نو بود، کارهایی می خواست بکنه بی آنکه جلوی کثافت کاری هارا بگیره، خواه کثافت کاری های پولی و اقتصادی خواه کثافت کاری های فکری، جلوی این چیزها را نه فقط نمی گرفت بلکه توجیه هم می کرد یکی از احم�� ترین آدمهایی که من در عمرم بهش برخوردم احسان طبری بود، من او را از نزدیک می شناختم، من با او زندگی کردم اصلاً پرت پرت بود، ضعیف، هم در جسم هم در فکر
دریا بندری کجاش روشنفکر بود؟ اگر بعد از انقلاب شده باشد من نمیدانم، تا وقتی که او را می شناختم، می دانستم که چیزی نمی داند، دلش می خواسته باشد، اما اثری ما ازش ندیدیم
شاملو، این جاودانه ابرمردِ ادبیات معاصر ایران که شعر نمی فهمید، نقطه گذاری هم نمی فهمید و شاید خیلی چیزهای دیگر هم نمی فهمید جلال فحش خواهر و مادر هم به من داده، توی اون کتابِ یک چاه و دو چاله اش، در عین حال که داره فحش می ده و اون چیزها را می نویسد در همان حال مرا قیم خودش می کنه و این از یک عدمِ تعادلِ فکری حکایت می کنه، تو اگر به من بد می گی و می گی من آدم بی شرف و پستی هستم، چرا وصیت می کنی که من وصی اموال تو باشم؟
آقای بازرگان، اصلاً این دخالت در کار خداست، خدا چه حاجتی به علم و دلیل علمی تو دارد که بدوی از ته بازار بیایی بگویی من حرف خدا را درست می کنم، تو توی تفکرات خودت در همه چیز گیر کرده بودی
خیلی ها اخلاق گلستان رو پرخاشگرایانه و هتاکانه می دونن و تو این کتاب هم کلماتی مبنی بر همین نگرش هم وجود داره. اما خلط کردن اخلاق فردی و شخصی یه فرد با آثار خلق شده و جهان بینیش نسبت به یک موضوع، کار اشتباهیه به نظرم. نمونه هاش زیاده تو دنیای هنر، از همینگوی آمریکایی گرفته تا تد هیوز انگلیسی. آگاهی منتقدانه گلستان به اوضاع نابسامان دوره خودش جای تحسین داره. فیلم های مستند و داستانی گلستان حاکی از زیربار قدرت نرفتن و تعظیم نکردن در برابر حکومته وقته. کاری که خیلی از نویسندگان و هنرمندان اون موقع انجام دادن و الانشم دارن می کنن. تو این کتاب با جهان بینی، نگرش هنری و اوضاع احوال جامعه دهه 40 ایران و فعالیت های هنری گلستان آشنا می شید و می بینید که چقدر ما اسیر کلیشه ها شدیم و بند بند وجودمون به خاطر سنت اشتباه غل و زنجیر شده. تمام کار گلستان تو این کتاب زیر سوال بردن تقسیم بندی ها، اسطوره ها، سنت ها، فرضیات و دیدگاه های ناآگاهانه روشنفکرمآبانه ست. پیشنهاد می کنم این کتاب رو بخونید.
از تاثیری که گلستان روی آدمایی که میشناسم و "قبولشون دارم" خبر داشتم ولی راهی برای شناخت بیشتر طرز فکرش نداشتم تا بالاخره دستم به این کتاب رسید. حرفای گلستان باعث شد به سینما کنجکاو شم. (هرکسی و هرچیزی کنجکاوی منو برانگیزه منو مدیون خودش میکنه چون کنجکاویه که زندگی رو جذاب میکنه و راه فرار از روزمرگی رو باز میکنه). تو مدتی که این کتاب رو میخوندم به خودم و سبک زندگیم فکر کردم و سبک سنگینش کردم، چندین بار تو ویکی پدیا گشتم،چندین فیلم دیدم، چند تا کتاب به لیستم اضافه کردم و حس میکنم آمادهام برای جهش به سمت چیزهای جدیدی که به لطف گلستان قراره بخونم و ببینم و یاد بگیرم. مهمتر از همه،مرسی که به من جرئت دادی مستقلانه فکر کنم و تو موضعگیری شجاعتر شم، آقای گلستان
حالم به هم خورد از این همه تفرعن و بد دهنی و تکبر. نمی دونم آقای جاهد چطوری طاقت آورد که رو در روی این به اصطلاح آدم نشست و اون حرف های مضحک و سخیف رو شنید. کتاب پر است از اهانت به بزرگان فرهنگ این سرزمین که ما و آیندگان ما مدیون اون ها هستیم. تقوایی نمی فهمه، شاملو که اصلا شعر نمی فهمه، دریابندری هم نفهمه و این وسط تنها ابراهیم گلستان است که تافته ای جدابافته است و مملو از شعور و درایت!! به قول اون دوستمون، بدبخت ما که روشنفکر و اندیشمندمان امثال ابراهیم گلستان است.
ابراهیم گلستان به طرزی دوست داشتنی صریحه و از تعارفات معمول به دور.در مورد هرکسی خیلی صریح و صادقانه نظرش رو گفته و بدون محافظه کاری.شاید خیلی ها شیوه ابراز نظراتش رو دوست نداشته باشند و یا باهاش مخالف باشند اما نمیتونن صداقت گلستان رو انکار کنند .کتاب خواندنیه و نظرات ابراهیم گلستان واقع بینانه و جذابه.
از چاپ این کتاب ۱۰ سال میگذره و طبیعتا گفتنیها گفته شده. این کتاب و نظرات گلستان، صریح، بی پرده، بدون تعارف و نزدیکترین روایت به واقعیته. همینطور که تو مقدمه و موخره گفته شده ممکنه بعضی قسمتها با "سلیقه" بعضی جور نباشه ولی حتما روایت مهمیه و از طرف دوستداران سینما و ادبیات باید مطالعه شه.
بدونِ خود سانسوري حرف زدن و نوشتن رو تو اين كتاب ديدم. گلستان به جايِ به به و چه چه داره نظره شخصي ش رو مي گه. پرويز جاهد هم به اختيار تصميم مي گيره اين گفتگو انجام بشه و ادامه پيدا كنه. همه ي داستان هاي بعدِ اين كتاب مبينِ اين حرفِ گلستانِ كه تو ايران روشنفكر نداريم.
کتاب «نوشتن با دوربین» حاصل چهار گفتوگوی پرویز جاهد با ابراهیم گلستان در سالهای ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳ میلادی است. کتابی که ابراهیم گلستان در آن با صراحت بهذکر افکار و عقایدش میپردازد و از اینرو برخی گفتههای او را فحاشی و اندیشههای نادرستی پنداشتهاند که نباید اجازۀ انتشار میگرفت!
دکتر محمدعلی موحد در آبان ۱۳۸۴ طی مصاحبهای با نشریۀ "نگاه نو" پس از تمجید از ابراهیم گلستان، در پاسخ به مخالفان این کتاب و در دفاع از چاپ شدن چنین اثری میگوید:
رفقایی که همیشه از سانسور نالیدهاند باید بدانند که سانسور فقط دولتی نیست. همین که میگویند چرا چنین کتابی منتشر شده، خودش سانسور است (جاهد، ۱۳۹۴: ۲۹۳-۲۹۴). ابراهیم گلستان، نویسنده، مترجم و فیلمساز شیرازی ساکن در انگلیس (همان: ۲۴۷) که خالق داستانهای «اسرار گنج درّۀ جنّی» و «مَدّ و مِه» است، در پارهای از این کتاب میآورد:
طوسی حائری زن خیلیخیلی فوقالعادهای بود که البته خیلی هم باهاش بدرفتاری شد. [شاملو] تمام ثروتش را بالا کشید و بیرونش کرد از خانه (همان: ۱۶۸). فروغ تحت تأثیر چیِ شاملو بود؟ فروغ با اون درجۀ هوش و فعالیتش تحت تأثیر آدمهای اسفنجی نمیرفت (همان: ۲۴۳).
اون میخواست پول هروئینش رو دربیاره مینوشت که ویرگول را جایی بگذارید که موقعی که دارید میخونید، نفستون میخواد تنگ بشه (همان: ۲۴۲). شاملو زبان نمیدانست (همان: ۱۶۸). شاملو، این جاودانه اَبَرمرد ادبیات معاصر ایران شعر نمیفهمید. نقطهگذاری هم نمیفهمید و شاید خیلی چیزهای دیگه هم نمیفهمید... شاملو وقتی مُرد، شعرش هم تمام شد (همان: ۶۳). دریابندری کجاش روشنفکر بود. اگر بعد از انقلاب شده باشد، من نمیدانم. تا وقتی که او را شناختم، میدانستم که چیزی نمیداند (همان: ۲۳۴). این ابله خانلرخان (همان: ۲۴۷) خودش را کاندید کرده بود که مهمترین شاعر شناخته بشه. تو کافه فردوس، هدایت و صبحی و چوبک و نوشین و رحمت الهی برایش تره هم خرد نمیکردند و دستش میانداختند... با آن قطعۀ مطلقاً تکراری و پیشپاافتادۀ «عقاب» که به نظم درآورده بودش... میخواست یک کاری بکنه بگن خانلری آورندۀ شعر نو است. اگرچه اصلاً همچین غلطی نکرده بود و نمیتونست از این حلواها بخوره (همان: ۲۳۰-۲۳۱). من طبری را از نزدیک میشناختم. یکی از احمقترین آدمهایی که من در عمرم بهش برخورد کردم احسان طبری بود... اصلاً پرت پرت بود (همان: ۲۳۱-۲۳۲). بهکلّی آدم چرت و پرتی بود (همان: ۱۰۰). مزخرف مینوشت (همان: ۱۱۳).
آقای خمینی تحصیل کرده بود و متخصص فلسفۀ ارسطو بود (همان: ۷۴). گلستان در این کتاب ضمن تمجید از صادق هدایت، صادق چوبک، عباس کیارستمی و زکریا هاشمی، به نقد برخی از اندیشههای هدایت نیز پرداخته است.
ابراهیم گلستان ضمن اینکه صادق هدایت را عزیزترین و یکی از مهمترین و درستترین افراد میشمرد، اما نظر او پیرامون دلایل عقبماندگی ایرانیان بهسبب حملۀ اعراب را مستحقّ انتقاد میداند و حسرت خوردن وی از دورۀ ساسانیان را اشتباه میپندارد؛ چراکه بهزعم گلستان فتح ایران توسط اسلام به علّت ظلم آن دوران بود و حال آنکه مطالب نگاشته شدۀ هدایت پیرامون زرتشتیِ دورۀ ساسانی چرت است و او توان درک این مطلب را نداشت (همان: ۱۸۶). منبع:
_ جاهد، پرویز، ۱۳۹۴، نوشتن با دوربین: رودررو با ابراهیم گلستان، تهران، اختران.