Jump to ratings and reviews
Rate this book

عیار تنها

Rate this book
فیلمنامه

102 pages

First published January 1, 1985

4 people are currently reading
238 people want to read

About the author

بهرام بیضائی

70 books23 followers
بهرام بیضایی: مروری بر زندگی و آثار یک اسطوره زنده

بهرام بیضایی، نویسنده، کارگردان، پژوهشگر و اسطوره‌شناس برجسته ایرانی، در ۵ دی ۱۳۱۷ در تهران چشم به جهان گشود. او به عنوان یکی از پیشگامان موج نوی سینما و تئاتر ایران و از تأثیرگذارترین چهره‌های فرهنگی معاصر شناخته می‌شود که با خلق آثاری عمیق و چندلایه، نقشی بی‌بدیل در غنای هنر و اندیشه ایرانی ایفا کرده است.


آغاز راه و شکل‌گیری اندیشه

بیضایی در خانواده‌ای اهل فرهنگ و ادب در تهران زاده شد. پدرش، ذکایی بیضایی، شاعر بود و این پیشینه، او را از همان ابتدا با ادبیات و هنر مأنوس کرد. علاقه‌ی وافر او به سینما و نمایش از دوران نوجوانی آغاز شد و همین علاقه او را به سمت پژوهش‌های گسترده در تاریخ نمایش ایران و جهان سوق داد. بیضایی تحصیلات خود را در رشته ادبیات فارسی در دانشگاه تهران آغاز کرد، اما آن را ناتمام گذاشت تا به صورت مستقل به تحقیق و آفرینش هنری بپردازد.


حاصل پژوهش‌های ژرف او در همان دوران جوانی، کتاب مرجع و ماندگار "نمایش در ایران" بود که به عنوان یکی از مهم‌ترین منابع در زمینه تاریخ نمایش ایرانی شناخته می‌شود و تسلط عمیق او بر ریشه‌های فرهنگی و نمایشی ایران را به نمایش می‌گذارد.


کارنامه هنری: از صحنه تئاتر تا پرده سینما

فعالیت‌های هنری بیضایی در دو حوزه اصلی تئاتر و سینما متمرکز است، هرچند قلم او در قالب فیلمنامه، نمایشنامه، پژوهش و داستان‌نویسی نیز آثاری درخشان خلق کرده است.


در عرصه تئاتر، بیضایی با نگارش نمایشنامه‌هایی چون "پهلوان اکبر می‌میرد"، "مرگ یزدگرد"، "چهار صندوق" و "افرا، یا روز می‌گذرد"، جانی تازه به تئاتر ایران بخشید. آثار نمایشی او با بهره‌گیری هوشمندانه از اساطیر، تاریخ و فرم‌های نمایش ایرانی (همچون تعزیه و نقالی) و ترکیب آن با تکنیک‌های مدرن تئاتری، به کاوش در مفاهیمی چون هویت، تاریخ، زن، مرگ و حقیقت می‌پردازند. زبان فاخر، ساختار پیچیده و شخصیت‌پردازی عمیق از ویژگی‌های بارز نمایشنامه‌های اوست.


در حوزه سینما، بیضایی کار خود را با ساخت فیلم کوتاه "عمو سیبیلو" در سال ۱۳۴۹ آغاز کرد و با اولین فیلم بلندش، "رگبار" (۱۳۵۱)، نام خود را به عنوان یک فیلمساز صاحب‌سبک و اندیشمند مطرح کرد. "رگبار" با نگاهی دقیق و شاعرانه به تحولات اجتماعی و تقابل سنت و مدرنیته، آغازگر مسیری بود که با شاهکارهایی چون "باشو، غریبه کوچک" (۱۳۶۴)، "شاید وقتی دیگر" (۱۳۶۶) و "مساف" (۱۳۷۰) ادامه یافت.


فیلم "مرگ یزدگرد" (۱۳۶۰)، که اقتباسی از نمایشنامه خود او بود، نقطه عطفی در کارنامه سینمایی او و سینمای ایران به شمار می‌رود. این فیلم با ساختاری مبتنی بر روایت‌های متناقض و تمرکز بر مفهوم نسبیت حقیقت، نمونه‌ای درخشان از سینمای فلسفی و تاریخ‌نگر است. "سگ‌کشی (۱۳۷۹) نیز پس از سال‌ها دوری از فیلمسازی، بازگشتی قدرتمندانه برای او بود که با استقبال منتقدان و تماشاگران روبرو شد.


سبک و مضامین کلیدی

آثار بیضایی، چه در سینما و چه در تئاتر، از ویژگی‌های منحصر به فردی برخوردارند:


زبان و دیالوگ: استفاده از زبانی فاخر، ادیبانه و در عین حال دقیق و حساب‌شده که به آثار او عمقی چندبعدی می‌بخشد.
اسطوره و تاریخ: بهره‌گیری از اساطیر ایرانی و بازخوانی رویدادهای تاریخی برای طرح مسائل جهان معاصر.
هویت زنانه: توجه ویژه به شخصیت زن و جایگاه او در تاریخ و اجتماع. زنان در آثار بیضایی اغلب شخصیت‌هایی قدرتمند، کنش‌گر و پیچیده هستند.
ساختار روایی: استفاده از ساختارهای روایی غیرخطی، روایت‌های تودرتو و شکستن مرز میان واقعیت و خیال.
پژوهش و دقت: تمامی آثار او بر پایه تحقیقات گسترده و دقیق در زمینه‌های تاریخی، اسطوره‌شناسی و فرهنگی بنا شده‌اند.


مهاجرت و تداوم فعالیت

بهرام بیضایی در سال ۱۳۸۹ به دعوت دانشگاه استنفورد به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کرد و به عنوان استاد مدعو در این دانشگاه به تدریس و پژوهش در زمینه ادبیات و هنرهای نمایشی ایران پرداخت. او در طول اقامت خود در آمریکا نیز از فعالیت هنری باز نایستاد و چندین نمایشنامه از جمله "طرب‌نامه" و "چهارراه" را با حضور بازیگران ایرانی در کالیفرنیا به روی صحنه برد و کارگاه‌های آموزشی متعددی برگزار کرد.


بهرام بیضایی، با بیش از نیم قرن فعالیت هنری و پژوهشی، نه تنها به عنوان یک هنرمند بزرگ، بلکه به مثابه یک اندیشمند و روشنفکر تأثیرگذار، جایگاهی رفیع در تاریخ فرهنگ و هنر ایران دارد. آثار او گنجینه‌ای گران‌بها از درام، شعر و اندیشه

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
111 (29%)
4 stars
147 (39%)
3 stars
80 (21%)
2 stars
29 (7%)
1 star
7 (1%)
Displaying 1 - 30 of 43 reviews
Profile Image for Dream.M.
1,038 reviews650 followers
September 20, 2023
عیار تنها، فیلمنامه ای به قلم آقای بیضایی ست که در سال ۱۳۴۹ نوشته ولی هرگز ساخته نشده.
داستان این فیلم در دوران آخرین روزهای حکومت سلجوقی و حمله مغول ها به ایران و  شهرهای ایران میگذره.
بیضایی توی این فیلمنامه بطور غیر مستقیم و در بک گراند یک داستان حماسی و عاشقانه، علل سقوط خوارزمشاهیان و تسلط مغول رو بیان کرده و در این میان به روانشناسی و جامعه شناسی مردم ایران هم پرداخته.
مثل اغلب آثار بیضایی نقش زن در این کتاب هم بسیار برجسته و تاثیرگذاره.
داستان این فیلمنامه خیلی خیلی جذابه، آقای بیضایی به تاریخ و اسطوره های ایرانی خیلی تسلط داره . اون اینجا هم با اتکا به دانش گسترده ادبی و اطلاعات تاریخی، دغدغه های سیاسی و اجتماعیش رو مطرح کرده و اثری چند بعدی، خلاقانه و غنی خلق کرده که خوندنش بدون شک باعث میشه سطح بالایی از مطالعه  رو تجربه کنید.
این فیلمنامه باوجود اینکه با زبان آرکاییک نوشته شده اما فارسی سخت نیست و خوندنش  و دنبال کردن داستانش خیلی آسونه.
خیلی پیشنهاد میشه.

.....
این کتاب رو بعد از تاراج نامه خوندم، بعد هم فتح نامه کلات رو بازخوانی کردم. انگار این برحه تاریخی ایران خیلی برای آقای بیضایی مهم بوده و ازش زیاد الهام گرفته.
.......

من فایل کتاب رو دارم اگر کسی خواست
Profile Image for Rojita Rojîta.
132 reviews36 followers
September 30, 2022
توی این روزهایی که ایران بپا خاسته خوندن این کتاب حس عجیبی داشت.
داستان عیار تنهایی که میخواد با مغول‌ها روبرو بشه و مردم ایران که حمله مغول‌ها رو باور ندارن و اون رو به سخره میگیرن
Profile Image for Miss Ravi.
Author 1 book1,167 followers
December 26, 2019
برای دوست داشتن بهرام بیضایی بی‌شمار دلیل وجود دارد اما یکی‌ از دلایل من، اهمیت زن در کارهایش است. در کتاب‌هایی که ازش خوانده‌ام و چند تایی فیلم که ازش دیده‌ام، زن منفعل نیست. زن، لایه‌ی ضخیمی از جهل و تعصب و انقیاد را که خیلی‌هامان بهش عادت کرده‌ایم، پاره می‌کند و ناگهان در لحظه‌ای که بسیاری از زن‌ها منفعلانه تسلیم می‌شوند، تن می‌دهند به توهم سرنوشت و انتخاب می‌کنند که هیچ انتخابی نداشته باشند، زن‌های آثار بیضایی می‌ایستند و قدم جلو می‌گذارند. نایی در باشو غریبه کوچک، ماهرخ در مسافران، آسیه در کلاغ، گلرخ در سگ‌کشی، ساتی در عیّار تنها، افرا در افرا یا روز می‌گذرد، زینب در ندبه، همه سهم کوچک‌شان را می‌پردازند به دنیای بزرگی که نمی‌خواهد صدای آن‌ها را بشنود. و برای این‌ها و خیلی‌چیزهای دیگر من عاشق ذهن عجیب، خلاق و عاری از تعصب بیضایی‌ام و هر سال از میان همه‌ی نویسنده‌هایی که دوست‌شان دارم، فقط تولد اوست که در یادم می‌ماند. تولدت مبارک بهرام بیضایی.
Profile Image for Mehrshad Zarei.
147 reviews33 followers
January 21, 2020
خیلی عجیبه که یک ملت دربرابر ترس و موهوماتی که از دشمنش می‌سازه دست به خود ویرانگری دسته‌جمعی بزنه و در جهالت خودخواسته‌ش مستغرق بشه.
این رباعی از کمال‌الدین اصفهانی که در زمان حمله‌ی مغول (که موضوعِ این نمایشنامه هم هست) سروده با این کتاب قرابت نزدیکی داره و گویای حال درونشه:

کسی نیست که تا بر وطن خود گرید
بر حال تباه مردم بد گرید
دی بر سر مرده‌ای دوصد شیون بود
امروز کسی نیست که بر صد گرید


امان
بهمن ۹۸
Profile Image for Kiana.
134 reviews17 followers
October 11, 2025
ما سزاوار این نیستیم!
Profile Image for Fatemeh.
163 reviews15 followers
November 27, 2021
اولین کتابی که از بیضایی خوندم و چه انتخاب خوبی
موقعی که سواران مغول رو به تصویر میکشه ترس و وحشت رو کاملا میشه حس کرد .
کتابی که پر از غارت ،تجاوز و کشت و کشتاره ،قسمت ناراحت کننده ماجرا اینجاست که مردم حتی قبل رسیدن مغول ها هم به رحم نمیکنن .موقعی که پای جونشون وسط باشه حتی دختر خودشون رو هم میفروشن حتی از افراد کور هم دزدی میکنن و خوشون رو شکل مغول ها میکنند و....
سیر تکاملی شخصیت عیار خیلی عجیب غریبه.یه جا دلت میخواد باهاش گلاویز شی و بگی اخه مردونگیت کجا رفته و یه جا میخوای ایستاده براش دست بزنی .
تا جایی که دنبال یه ناجی میگشت(صالح مروی ) خودش رو کم میدید و کاری جز فرار و خبر دادن به مردم‌ نمی‌کرد اما وقتی دید کسی نیست نجاتشون بده خودش شد ناجی و رو سفیدمون کرد. البته نقش ساتی تو داستان هم کاملا پررنگه و پا به پای عیار داستان پیش میاد .
بعد از اینکه کتاب رو خوندم دنبال فیلمش بودم اما حیف که اثری به این زیبایی فیلمی ازش ساخته نشده .
Profile Image for Aroosha Dehghan.
Author 3 books94 followers
January 30, 2021
فکر می‌کنم ساتی یکی از جذاب‌ترین و دوست‌داشتنی‌ترین شخصیت‌هایی هست که بهرام بیضایی به تصویر کشیده.
البته زنان آثار بیضایی همیشه خاص بودند.
ساتی هم یک ویژگی مشترک با اون‌ها داره و این ویژگی، منفعل نبودنشه. سکوت نمی‌کنه و سرنوشتی که براش رقم خورده رو نمی‌پذیره. با واقعیت حال کنار میاد و آینده رو جوری که خودش دوست داره می‌سازه.
جایی که ازش انتظار دارند خودکشی کنه، برمی‌خیزه. جایی که انتظار دارند عقب بکشه، پیش میره و جایی که انتظار دارند رها کنه، دل می‌بنده.
در کنار همه‌ی صحنه‌های تامل برانگیز این فیلم‌نامه، جذاب‌ترین صحنه برای من جایی بود که ساتی ماجرای آشناییش با عیار رو برای فرزندش تعریف می‌کنه.
سخن آخر؛ هر چند که خواندن این فیلم‌نامه هم سرشار از لطفه اما چقدر حیف که نمی‌تونیم در کشورمون شاهد به تصویر کشیده شدن چنین داستان‌های زیبایی باشیم‌.
Profile Image for Ali_.
72 reviews16 followers
August 11, 2017
نوشتن در باب عشقی که پرسه زنان لابلای کوچه های نم دار تاریخ می گذرد. عیار تنها، حکایت شجاع دلی است که عاشق است بر همسر و کشورش. یک نفر باید مقابل قوم مغول بایستد. مقابل آنهمه وحشی گری که چندین قرن است سینه به سینه منتقل شده تا امروز نفرت همه ما را در سینه بپروراند. حکایت عاشقی در هنگام هجوم مغول حکایت غریبی است. جایی که همه به فکر نجات خود هستند. که از ترس خود و فرزندانشان را زودتر می کشند. اینجا مردی عاشق، تمام هستی جسمانی و روحانی خود را در راه دختری می دهد. اینجا کشور عاشقان است.

از کتاب:

عیار با شمشیر و تیردان و کمان مغول، و چنته ی خوراک او پیدا می شود.
دختر: (رنگ برگشته و لرزان) اینطوری ور نمی افتند .. (از خشم صدایش در نمی آید) اینطوری ور نمی افتند!
عیار تکه نانی از چنته ی مغول به او می دهد.
عیار: خوشمزگی اش مال گرسنگی ماست!
دختر: خیلی جوان بود؛ بچه سال. شاید مادری داشت که دلش همراه او بود. شاید آرزوها داشت
عیار: (در حال خوردن) کی آرزو داشت؟
دختر: جوانک مغول، که کُشتی؛ آرزو داشت _ نه؟
عیار: من چه بدانم؟ من که نمی شناختم

اینها را که میخوانی و این حجم از انسان دوستی که در بدترین شرایط دختری همچنان به دل مادر دشمنش فکر میکند؛ اشک در چشمانت جمع می شود. بی نظیر است. قومی چنین می شناسید؟ کجاست عیاری؟!
Profile Image for Mahsa.
46 reviews29 followers
June 29, 2019
این کتاب مرا به یاد گذشته ها انداخت آن زمانی که بیشتر کتاب تاریخی می خواندم، چیزی که از خواندن اینهمه کتب تاریخی نصیبم شد تکرار و تکرار و تکرار حوادث بود، پادشاهی بی کفایت که تمام اموال مردم را صندوق صندوق غارت می کرد و می گریخت، این اتفاق ها بارها و بارها در تاریخ ایران تکرار شده، بی کفایتی و عدم تعهد ریشه ای دارد به اندازه عمق تاریخ فلات ایران و مردمی که همواره در تاریخ بی تفاوت و ساکت فقط و فقط نظاره گر بودند. این را در حمله اسکندر و چنگیز و تازیان و افغان ها و هون ها .... به خوبی می توانی مشاهده کنی. بیضایی دغدغه اش یاداوری گذشته است او نگران فرهنگ و تاریخ و زبان فارسی است او نمی خواهد نسل آینده ارتباطش را با تاریخ از دست بدهد. او می خواهد وقتی کسی طومار شیخ شرزین را می خواند با آن ارتباط برقرار کند و سطر سطرش را بفهمد. او همواره می گوید هیچ چیز مطلق نیست و باید همه چیز را از نو از صافی عبور داد و با عقل و اختیار آنها را تفسیر کرد و سنجید، او می گوید اسطوره هایت را بشناس تاریخ کشورت را بیشتر بخوان و اشتباهات گذشتگانت را دیگر تکرار نکن . همیشه بیضایی برای من متمایز از دیگران بود او برای من مثل تخت جمشید است انکار ناپذیر و در تاریخ ایران نامیرا و تاثیرگذار، یک عمر در زندگیش نه شنید ولی هیچگاه ساکت نماند، اگر دری به رویش بسته میشد از در دیگری وارد میشد، اگر فیلمش اکران نمیشد به تئاتر پناه می برد، اگر اجازه ورود به صحنه پیدا نمی کرد کتاب می نوشت و اگر ج��وی چاپ کتابش گرفته میشد به تدریس و مطالعه بیشتر روی می اورد، هم اکنون هم سالهاست که نمایشنامه می نویسد به امید اجرایش در ایران، و حیف از ما که هیچگاه قدر مفاخر کشورمان را ندانستیم و به جای تجلیل از او ، م��اسفانه ما شاهد دادن نشان میراث فرهنگی از دانشگاه استنفورد به او هستیم شاید آنها قدر امثال بیضایی ها را بیشتر بدانند. و با یک جمله زیبا از خود او ریویو را پایان میدهم : همه این سالها در انتظار باز شدن آسمان تهرانم و به امید باد و بارانی که هر هوای آلوده ای را بشوید .......
Profile Image for Ali Karimi.
31 reviews
August 8, 2025
از آثار درخشان آقای بیضایی این اولین فیلمنامه ایی که من شروع کردم ( مرگ یزدگرد فقط فیلمش دیدم)
اثر شاهکار و تامل برانگیز دوران سقوط سلجوقیان حمله مغول ها دیدگاه و رفتار های مردم اون زمان (جهل، بی تفاوتی، تمسخر، غارت، تجاوز و....) تغییر رفتار شخصیت ها بخصوص عیار طی همین فیلمنامه کوتاه آقای بیضایی خیلی عالی توصیفش کردن و نقش زن در این فیلمنامه پررنگ و تاثیر گذار بود.
شروع تلخ با پایان حماسی
Profile Image for mohamad jelvani.
284 reviews66 followers
November 7, 2022
استاد خواب ما را برمی‌آشوبد
استاد با قصه‌هایش خواب را از سر ما می‌رباید
آن‌چه او می‌گوید تلنگری به ذهن ما نیست
کشیده‌ای است که برق از چشمانمان می‌پراند
ای وای
آیا این‌گونه بود؟
پس چرا ما سال‌ها و شاید قرن‌ها جور دیگر می‌اندیشیدیم؟
مگر مغول‌ها به ما حمله نکردند؟
سوختند و کشتند و بردند
و چه بی‌رحمانه
که قرن‌ها ما را بو سوگ نشاندند
پس ما چه؟
آیا ما هم مقصر بودیم؟
اصلاً ما چه بودیم و چه می‌کردیم وقتی فهمیدیم مغول دارد به سوی ما می‌آید
تا بسوزاند و بکشد و ببرد؟
چرا در تاریخ از خودمان چیزی نمی‌بینیم؟
ما باید چه می‌کردیم و چه کردیم؟
و استاد انگشت خود را بر این زخم ناپیدا می‌گذارد
آری
تقصیرها را به گردن دیگران نیندازیم
خودمان از دیگران مقصرتریم
چرا و چگونه؟
بیا و ببین
Profile Image for G.
155 reviews18 followers
September 24, 2020
دارم به این نتیجه می‌رسم که هر کدام از فیلم‌نامه‌های مربوط به دوران مغول بیضایی رو بخوانی انگار همه رو خونده‌ای و بقیه برایت تازگی نخواهند داشت.
Profile Image for Parisa.
99 reviews6 followers
June 5, 2017
شحنه: چيست اى خلق كه در هم افتاده ايد؟ اگر تيغتان هست به روى مغول بكشيد!
اين آتش خاموش! و شما سلاح برداريد ؛ دشمن به شمشير مى رانند نه رجز!
پير: باورهاى ما به محكمترين دعاها برآمده ، باكى نيست.
شحنه ها: اي پدر، مغول نيز با خود دعا و تعويذ ترا دارد و بر آن اضافه تر شمشير!

عيار تنها … بهرام بيضايي … ٦٩
Profile Image for Samira.
83 reviews34 followers
May 1, 2021
شاید فقط اینطور از مغول جان به در می‌برند؛ با مغول شدن! شاید برای زنده ماندن راهی جز این نمی‌دیدند!

بگو آخر دنیاست؛ آخر دنیا!
Profile Image for محمدحسین بنـکدارتهرانی.
219 reviews66 followers
September 28, 2025
مضمون غر و لندهای همیشگی و تلخ و گزنده‌ی بیضایی. به انضمام مشتی شعار پوچِ بی فرجام. طنز او و تیزهوشیش در تمسخر همه کس و همه چیز گاهی خنده آور بود.
Profile Image for Fatemeh.
14 reviews
July 24, 2020
در تمام لحظات خواندن کتاب ترس را که درون رگهایم به جریان افتاده بود حس می‌کردم. در تاریکی اتاق سرم را روی زمین گذاشتم. هنوز صدای سم اسبان سربازان مغول به گوش می‌رسد که بی‌رحمانه می‌تازند به مردمی که به خودشان هم رحم نمی‌کنند و هنوز بازی شروع نشده بازنده‌اند.
قهرمان داستان برای من نه عیار وحشت‌زده که ساتی مهربان بود.
Profile Image for Nesa.
22 reviews5 followers
December 7, 2009
یکجایی از کتاب نوشته بود: دختر و عیار یکدیگر را در آغوش می کشند و در گوش هم نجوا می کنند:
دختر: خسته ای؟
عیار: گرسنه م
دختر: مثل همیشه
عیار: بیشتر از همیشه
...
من این گفتگو را خوب می فهمیدم
Profile Image for Fateme.
64 reviews17 followers
July 22, 2021
برای ما روز خوش به قلم کبریا نرفته!
Profile Image for Arad Jamshidi.
60 reviews3 followers
March 20, 2022
...

دختر:  شاید فقط اینطور از مغول جان به‌در می‌بردند؛ با مغول شدن! شاید برای زنده ماندن راهی جز این نمی‌دیدند!

عیار:  بگو این‌جا آخر دنیاست؛ آخر دنیا!



...
Profile Image for Mohsen.
84 reviews11 followers
March 25, 2010
مثل تمام کتاب های دیگر آقای بیضائی خواندنی و لذت بخش. شاید نه بهترین اثر، اما زیبا بود.عناصری در غالب آثار آقای بیضایی هست که در این کتاب هم احساسسشان کردم. نقش زنان، نشان دادن ضعف های اجتماعی مانند نادانی، خرافات، سست عنصری، دروغ و ... و تنهایی معدود قهرمانان دانای داستان مثال هایی از این عناصر است. از خواندنش در اولین روز سال 89 لذت بردم.
Profile Image for Mehran.
63 reviews4 followers
Read
February 19, 2016
بيضايي جزو معدود هنرمند هاي اين مملكت كه ريشه ي اصلي مشكلات جامعه و مردم ما رو پيدا كرده و حالا توي آثارش داره سعي ميكنه اين مشكلات ريشه اي رو هم براي خودش مرور كنه هم براي ما
اين دومين كاري بود كه ازش خوندم خوب بود ولي نه بهترين
ولي در كل آدم هايي با چنين تفكراتي به شدت براي هر جامعه اي مفيدن هر چند اون جامعه در اون زمان نتونه اون آدم رو بفهمه
Profile Image for Amir Sahbaee.
389 reviews21 followers
January 22, 2024
فیلمنامه‌ای از بیضایی که در سال ۴۹ نوشته شده و هیچوقت فیلمش ساخته نشده.
--
بستر این فیلمنامه،حمله‌ی مغول‌ها به ایرانه.وضعیتی پر از ترس و قتل و خون و خون‌ریزی.
ماجرا از "ترس" و "ناامیدی" شروع می‌شه.افراد حاضر در اولین صحنه‌ها،تحت تاثیر این ترس و ناامیدی،بدترین و سیاه‌ترین ابعاد وجودشون رو نشون می‌دن.
پیرمردی که "عیارنامه" می‌نویسه خیلی زود با عیاری مواجه می‌شه که باورش سخته براش.
مثل بیشتر آثار بیضایی،"زن" نقش مهم و فعالی در داستان بازی می‌کنه.هم‌زمان که پر از لطفات و مهر و عشقه،شمشیر دست می‌گیره و برای خواسته‌هاش مبارزه می‌کنه و نقش بازی می‌کنه.
--
این فیلمنامه همه‌چیز داره.ناامیدی و ترس،امیدواری و خنده،مرگ،تعلیق،شوک،بی‌رحمی،مروت،جنگ،عشق و...
هنر بزرگ همینه که تو چیزی بنویسی که فراتر از زمان باشه و بشه در شرایط مختلف تفسیرش کرد.چیزی که ۵۳سال بعد از نگارشش معنی داشته باشه و با تجربه‌ی بخشی از جهان مشابهت داشته باشه.مثلا بتونی در ایران ۴۰۲ بخونیش و تطبیقش بدی و ازش چیزی یاد بگیری.
--
ترس و ناامیدی بلایی سر آدما میاره که پهلوان‌ترینشون تبدیل میشه به مستِ آزارگر.که پهلوان تبدیل میشه به متجاوز.
ترس و ناامیدی باعث فعال شدن حرص و آز بعضیا میشه.بازرگانایی که فکر میکنن الان مردم حاضرن همه‌چیزشون رو ارزون بدن و فرار کنن.که فکر میکنن میشه ارزون خرید و سود کرد!
واکنش بعضیا به این وحشت و ناامیدی انکاره.که بگن چیزی که ندیدن رو باور نمیکنن.
وحشت و ناامیدی برای بعضی‌ها فعال کننده‌ی خرافاته.اونایی که امیدوارن یک دعا باعث بشه زنده بمونن و کلی براش پول خرج میکنن.
بعضیا هم فک میکنن لازمه باج بدن.بعد دیگه لشکر وحشی مغول کاریشون نداره.
بعضیا هم معتقدن تفرقه‌اندازی آبی‌ست به آسیاب مغول.
ما کدومشیم؟دنیای عصر ما به کدوم سمت میره؟
--
توی این داستان بیشتر افراد اسم ندارن.شاید چون وقتی توی فیلم باشن ��قط پیرمرد و مرد و بچه و جنگجوان.شایدم چون برای مغول فرقی نداره کی و چه هویتی جلوی راهشون باشه.دونفر توی این داستان اسم دارن.یکی دختری که نقش اسطوره‌ای داره و یکی اسطوره‌ای که پهلوان پنبه‌ست!
--
داستانی که با رفتارِ پلیدِ ناشی از ترس و ناامیدی شروع میشه،با عشق و امید تموم میشه.درواقع در خلال داستان میبینیم که شخصیت‌ها،همچنان که میتونن خدای‌گونه رفتار کنن،میتونن جلوه‌ی شیطان باشند.امید و ناامیدی،عشق یا ترس میتونن تعیین کننده‌ی عرش و فرش باشند.
33 reviews5 followers
December 5, 2018
Fereshte Alijani:
بیضائی زبان سالم و استواری دارد. درخشان و یگانه در سبک خویش. برخی تا آنجا پیش رفته‌اند که او را شکسپیر ایران می‌خوانند.
عیار تنها فیلمنامه‌ای کم حجم است که از حمله ی مغول حکایت می‌کند و در طی آن عیاری سرخورده و آشفته و سست عنصر به قهرمانی بدل می‌شود که یک تنه مقابل مغول می‌ایستد.
عیار وقتی می‌فهمد سردار سپاه صالح مروی که آن همه به او ایمان داشت جان سالم به در برده اما در گوشه ای به می‌خوارگی و مستی روی آورده از دیگران امید می‌برد و یک زن است که در او انگیزه ی زندگی می‌رویاند، زنی که از او می‌خواهد رسم شمشیر بیاموزدش. زنی مغرور که عیار از جنگ برگشته به اجبار او را تصاحب کرده و او ناچار به دنبال عیار راه می‌افتد و نخست با بی مهری مواجه می‌شود.
غرور و دوری‌گزیدن دختر باعث می‌شود عیار دل و بازی را ببازد.
مغول و هراس از آن در تمام داستان حضور دارد. صدای سم اسبانشان و گریختن پرندگان. عیار و دختر به شهرها خبر حمله ی مغول می‌برند اما مردم طمع‌کار چنان غرقند و مشغول سودجویی از شرایط بحرانی که گوش نمی‌گیرند.

در طی داستان مدام با اعمالی از جانب عیار رو به رو می‌شویم که از او کینه به دل می‌گیریم، او که به عشق دختر اعتراف کرده قصد فروختن او را می‌کند اما تاب نمی‌آورد که همخواب شدن او با تاجر را ببیند، در ادامه خود با زنی کولی درمی‌آمیزد اما بازمی‌گردد. مردی که احساس نفرت و ترحم را توامان برمی‌انگیزد اما زن قصه ی بیضائی طبق معمول یک فرشته و قدیسه، یک نجات دهنده‌ی ستایش ‌شده است. ساحت خداگونه‌ای دارد که هر بار می‌بخشد و از باز آمدن عیار استقبال می‌کند. البته چاره‌ی دیگری هم ندارد اما دلیل مهم‌تر دلبستگی به عیار است تا وابستگی به او.
این روایت تاریخی خواندنی به دلم نشست اما پرده ی نئی، پرده خانه، فتحنامه ی کلات، طومار شیخ شرزین و سگ‌ کشی را بیشتر دوست می‌دارم.

بیضائی شکوه مردی یکه و تنها را به تصویر می‌کشد، باشکوه اما ناقص.
بیضائی جنگیدن از برای زن و فرزند و وطن را در یک ردیف قرار می‌دهد و مقدس می‌شمارد. مردی که اراده و توان پاسداری از همسرش را ندارد هیچ وقت مرد کارزار نخواهد شد. عیار پیش از برخورد با دختر موجودی سرخورده و بلاتکلیف است، همراه دختر از مرگ و جنگ می‌گریزد و در نهایت به پختگی‌ای می‌رسد که یک تنه مقابل مغول می‌ایستد.
«یکی باید بایستد»
Profile Image for Hassan Zakeri.
96 reviews9 followers
June 21, 2023
به باور من یکی از بهترین آثار بیضایی است و بلوغ و ذوق نویسنده در حد اعلای آن است. انتخاب مدیوم فیلمنامه برازنده‌ی آن است زیرا از دیالوگ‌های طولانی و خسته‌کننده در آن اثری نیست ولی مملو از تصاویر و صحنه‌هایی است که روایت را پیش برده و کنشگری در آن‌ها جریان دارد. در مضمون نیز بیضایی بسیار بی‌پرده و صریح نفرت سزاوار خود را بر تمامی رذایلی که در این سرزمین دیده است نثار کرده و از این منظر قابل توجه است. فراموش نمی‌کنیم که مولف بارها نشان داده که هنرمندی تاریخی/سیاسی است و مضمون این اثر که در سال ۱۳۶۴ به اتمام رسیده با مشاهداتی که احتمالن وی در شهرهای ایران در این سالها داشته است بی‌مناسبت نیست. در انتها، باعث تاسف است که این اثر هنوز به فیلم در نیامده است در حالیکه در چارچوب و قالبهای فعلی سینمای ایران قابل پیاده‌سازی است.
Profile Image for Ebrahim Barzegar.
Author 6 books12 followers
September 28, 2018

عیاری نیمه جان توسط پیرمردی به خانه برده می شود و پس از پرستاری نجات پیدا می کند. عیار که به جوانمردی، فتوت و مروت شهره بود از دختر پیرمرد وحشیانه کام می گیرد و بعد از ربودن اسب و جعبه پول جهیزیه دختر از آنجا می رود. دختر که دیگر طاقت رو در رو شدن با خواستگار خود را ندارد به همراه عیار راهی سفری دراز می شود. سفری اجباری از ترس مغولان خانه کوب و خانمان سوز. در حالی که سلطان خوارزمشاهی با زن و زر می گریزد، عیار و ساتی شهر به شهر پیش می روند تا مردمان شهر را فراری بدهند، اما دریغا که سکه ها چشمان مردمان را کور کرده و عقلاش را ربوده. تلخ ترین و دهشتناک ترین فیلمنامه ای بود که از بیضائی خوندم.
Profile Image for Farzad Gunner.
69 reviews2 followers
December 6, 2022
عیار تنها ب قلم استاد بهرام بیضایی روایتگرحمله مغول به ایران و روزگار آشفته مردم ایران در آن برهه حساس تاریخی است. نمایشنامه عیار تنها روایت دگردیسی عیاری است ک سرخورده و آشفته از جنگ بازگشته است و مال و ناموس دختری بینوا را تصاحب کرده است. بتدریج عیار دل ب دختر می بازد و دختر از او قهرمانی میسازد ک یک تنه در برابر لشگر مغول می ایستد. بهرام بیضایی ب زیبایی هراس از مغول و نابودی ایران پس از حمله مغول را به تصویر کشیده است . عیار و دختر شهر به شهر خبر حمله مغول را می برند اما مردم چنان در خرافه و سودجویی غرق اند که صدای آنها را نمی شنوند. صحنه پایانی داستان به راستی بی نظیر و تاثیر گذار است .
“یکی باید بایستد”
نمره من ب داستان : ۳ و نیم از پنج
Profile Image for Babak Bakhtiyari.
12 reviews
August 8, 2024
فیلمنامه ای که بنظرم می بایست یکی از هزاران باشد و افسوس که رنج هایی که بر ما رفته چقدر کم نوشته داریم و چه بسیار ناگفته!

((دختر: ساکت باش طفلکم، بالاخره قصه ای پیدا می کنم. بیا، قصه ی عروسیم را بشنو. برات نگفتم، هان؟ عروسی ما عروسی عجیبی بود. یک روز او آمد، از راه دور؛ و سوار اسب سفیدی بود. ما به هم برخوردیم و به یک نظر عاشق من شد؛ و من، خب، من هم دلم فروریخت. ما هر چه داشتیم برداشتیم و سوار اسبی شدیم که او داشت. ما چیز زیادی نداشتیم. پدرم از او شیربها نخواست؛ و او هم نپرسید جهیزت کو؟ ما فقط عاشق بودیم؛ و از مال دنیا فقط یک شمشیر داشت.))
[از متن فیلمنامه پاراگراف آخر صفحه ۸۴ و اول ۸۵]
Displaying 1 - 30 of 43 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.