مارک دو پلو مجموعه ای جدیدتر است از سفرهایی که در دو سال اخیر رفته ام. سفرهایی به این سوی و آن سوی جهان که نمی دانم هدف واقعی اش چه بوده و چیست. اما این را می دانم که با سفر، مفهوم لذت از جهان هستی را بیشتر دریافته ام و احساس خوشبختی بیشتری کرده ام. این احساس خوشبختی به واسطه ی بخش خوشگذرانه ی سفر نیست که در حضر هم می توان خوش گذراند، اما احساس خوشبختی نکرد. این احساس تنها با تجربه ی سبک زندگی مردم جهان است که پدید می آید. *** "Mark de Polo" is a newer compilation of my trips in the last two tears; trips to different corners of the globe, trips that I am not aware of their true objectives, then and now. But I'm aware that with travelling I have become known to the concept of enjoying the universe and I have felt happier. This feeling of happiness is not a result of joy of travelling, for one can feel joy at home, but not happy. This feeling is created only by experiencing the lifestyles of people of the world.
آشنایی با سرزمین های دیگر آدم را از چارچوب دگم فرهنگی اش خارج میکند و او را به این نتیجه میرساند که همه ی دنیا همین چارچوب محصور اطرافش نیست و تازه میفهمد که در گستره این جهان چقدر ناچیز است و دنیا چقدر شوخی تر از آن چیزی است که تصور میکرده.و در عین حال به این نتیجه میرسد که دنیا آنقدر ها هم که فکر میکرده بزرگ نیست و آدم های به ظاهر غریبه در جهان چگونه به فصل های مشترک هایی در فکر و احساس میرسند
نویسنده بنده خدا درست میگه واقعا دنیا چقدر شوخی تر از آن چیزی است که تصور میکنیم.
کتاب به نوعی ادامه کتاب مارک و پلو است و نویسنده به کشور های دیگری سفر کرده است.این کتاب را خیلی بیشتر از کتاب قبلی پسندیدم.روایت های هر سفر بهتر از کتاب قبلی بیان شده بود و طولانی تر و کامل تر بودند و مثل کتاب قبلی یهو یه فصل تموم نمی شد تا تو را تو خماری بذاره. کتاب خواننده را گام به گام همراه خودش به کشور های مختلف میبره و واقعا حس خوبی به آدم دست میده.البته اطلاعات جالبی نیز در میان سفر ها آدم به دست میاره. مثلاآیا میدانید یونانی ها به کسی که خیلی خوب و سلیس صحبت میکند چه میگویند؟ میگویند انگار دارد فارسی صحبت میکند!همه این اصطلاح میدانستند اما هیچکس نمی دانست ریشه اش در کجاست.
یا مثلا اینکه میتونی تو کافی شاپ های آمستردام بشینی و خیلی شیک ماری جوانا یا انواع مواد مخدر سبک سفارش بدی بدون اینکه عمل غیر قانونی انجام داده باشی و جالب اینکه هلند یکی از کمترین آمار مصرف اینگونه مواد در جهان دارد!!!
دقیقاً یادمه مارک و پلو رو که می خواندم همش احساس می کردم بقیه ش کو؟ چرا بیشتر نگفته؟ چرا انقدر سطحی رد شده؟ نه اینکه قشنگ نبود یا خوب ننوشته بود، نه، فقط دلم بیشتر می خواست، عمیق تر. مارک دو پلو فرق داشت، به نظر دوست داشتنی بود و عالی. حالا یا به سبک روایتش عادت کرده بودم، یا مدت هاست جدی کتاب نخوانده ام، یا اصلا همینکه آقای ضابطیان انقدر از کنیا تعریف کرده که آدم احساس می کنه از همه جا بیشتر خوش گذشته بهش، یا جون توی کربلا پی امیرکبیر گشته و یا به خاطر چتر آبی فیروزه ایش که رنگ باران به خودش ندیده، مارک دو پلو رو بیشتر دوست داشتم. همینکه یک نفر انقدر راحت سفر می رود، از بیمارستان بلند می شود می رود فرودگاه، خب خواندن سفرنامه ش لذت بخش می شود.
این کتاب در مقایسه با کتاب قبلی از همه نظر بهتر شده و سعی شده که بیشتر حالت سفرنامه بگیره و از خود سفر و تجربیات اون نوشته بشه. متن پیوستگی داره و در مورد سفر و مقصد بیشتر صحبت شده و کمتر از کتاب قبلی نظرات شخصی عجیب و بیاساس توش نوشته شده. البته سبک نوشتههای ایشون یخورده با سفرنامهها فرق میکنه و تا حدودی تبدیل به دلنوشته و خاطرهنویسی میشه که در بعضی جاها متن رو جذاب و جالب میکنه و در جاهایی کلا از موضوع اصلی خارج میشه. نکته مهم دیگه اینه که عکسها خیلی بهتر از کتاب قبلی انتخاب شدن. با اینکه هنوز انتخاب تصاویر ایدهآل نیست ولی حداقل به اندازه کتاب قبلی بیربط هم نیست در کل به کسانی که تو این سبک دوست دارن کتاب بخونن و حالشون بهتر بشه پیشنهاد میکنم.
برای کسایی که عاشقِ سفرن، خوندن این سفرنامهها پر از کِیف و لذته! من چون یونان رو خیلی دوست دارم، از خوندن بخش یونان بیشتر لذت بردم و بخش محبوبم بود تا این که یهو با خوندن بخش برزیل، عاشق برزیل شدم! مشتاق شدم یه روز مسیرِ بین سائوپائولو و ریودوژانیرو رو برم🥹 اما عراق رو اصلا دوست نداشتم و خیلی سعی کردم سرِ خوندنش مقاومت کنم ولی در نهایت تصمیم گرفتم شیفت کنم به بخش بعدی کتاب😂😅 یکی از ویژگیهای سفرهای ضابطیان اینه که بیشتر از مکانها، آدمها رو میبینه و این برام قشنگه. بیشتر از اینکه از مکانهای دیدنی و معروف اون کشور بگه، از آدمهاش میگه و اینه که زیباست. و خب به یک سری دلایل شخصی هم علاقهمو نسبت به نویسنده از دست دادم
خیلییی این کتابو دوست داشتم، واقعا منصور ضابطیان باید به خودش افتخار کنه که بعد از مارک و پلو، اومده و این کتابو نوشته، تقریبا تمام ایراد های مارک و پلو، تو این کتاب دیده نمیشد و خیلی خیلی خیلی بهتر شده بود، مارک و پلو این حسو میداد که انگار کامل گفته نشده یا خیلی کمه و آدمو راضی نمیکرد، ولی مارک دو پلو خیلی خوب و با جزئیات بیشتری بود، جمله های قشنگی در بخش های مختلفی از کتاب میشد دید و چندین بار موقع خوندنش به خودم اومدم و دیدم یه لبخند خیلی بزرگ رو صورتمه خلاصه اینکه لذت بردم از این کتاب، این جمله هم خیلی به دلم نشست: «شاید همه این کارهایی که میکنم معمولی باشد و به کار بردن واژه لذتبخش برایشان زیادی باشد، اما حتی اگر اینطور باشد، من در این لحظه خوشم و یاد گرفتهام چطور از معمولی ترین چیزها لذت ببرم.»
کتاب خوبی بود. راحت الحلقوم و سریعالهضم. مناسب برای خواندن در مسیر. پنجشنبه خریدم و امروز تموم شد. خوبی ضابطیان مرزبندی نداشتن با دین و رعایت یا حداقل احترام به آداب شرعیه. همین که در کنار برزیل و پراگ رفتن، از کربلا و نجف رفتنش هم تعریف میکنه و بدون عقده در مورد خوبیها و بدیهای هر جا که رفته حرف میزنه، همین که از ننوشیدن الکل میگه -و حتی به صورت افراطی اسم نیاوردن از نوشیدنیهای الکلی،- اینها باعث میشه که آدم دچار گیر و گرفتی نشه موقع خوندن کتاب. البته برای من به شخصه تحمل آدمی که با همه بتونه راه بیاد و اخلاقش با همه خوب باشه راحت نیست. آدم اخمو و بدعنق را انگار بیشتر میتونم تحمل کنم :)
سفرنامه ای است روان، با زبانی شیرین و با طنازی هایی که لبخند و حتی خنده را به خواننده ارزانی می دارد و شور و شوق سفر را در وی بر می انگیزاند. اما همین و بس... کتاب ژورنالیستی است و توریستی. همین دو مطلب جمع بندی ضعف و قوت آن است. ژورنالیستی است یعنی با اشارات طنازانه عواطف و کنجکاوی خواننده را تحریک می کند - بی آنکه مطالبی عمیق یا تحلیلی در میان باشد - و توریستی است - یعنی در پی لذت بردن از زندگی از طریق امور ناآشنا است در سطح همان عواطف و کنجکاوی ها
رویکرد توریستی اش به نظرم گاهی منزجر کننده می شود - مثلا در کنیا. برای توریست جایی خوب است که اهلش همه لبخند بزنند و در مقابل این مسافر "ارزآور و پولدار" دم تکان بدهند و خودشیرینی کنند و خلاصه عنتر او بشوند. اما اگر کسی بخواهد بداخلاق باشد یا تقاضای پول کند یکسره از تمدن دور است و فاقد "انسانیت" و "نیک طبعی بدون منفعت طلبی" - مگر نه این است که توریست پولش را حساب شده خرج می کند و نه صرف اباطیلی همچون این و آن آدم بدبخت؛ استدلال هم روشن است: "من مسئول بدبختی دیگران نیستم" و "انتظاراتم معقول است چون پولش را می دهم". خلاصه بگویم توریست شدن برای من یک وهن است و ترجیچ می دهم اینجا بنشینم و در مورد اینجا و آنجا کتاب بخوانم تا اینکه بروم آنجا و درگیر آبمیوه های مختلف و سیب زمینی ها و ... باشم - و بدون تردید اینگونه به فرهنگ آن مردم هم نزدیک تر می شوم
البته حرف های بالا همه جا در مورد این کتاب صادق نیست. و نویسنده هم فاقد رویکرد انسانی نیست واقعا. اما به هر حال او یک توریست است - مفهومی جدید که حاصل منطق سرمایه است و خوشی
با اغماض ۲ 🌟 متاسفانه این ریویو یخورده متناقضه🚶🏻♀️(ولی جالبه اگه تا آخر بخونید!) اولاً آقای ضابطیان شما با اینکه انقدر سفر کردی و کتاب نوشتی و با مردمان مختلف دنیا نشست و برخاست داشتی، پس چرا انقدر هنوز با تفکرات قالبی در موردشون حرف میزنی؟ این وطنپرستی رو هم نمیفهمم که هرجا میری سعی میکنی حتمن پز کشورت رو بدی و پوزه مردم دیگهی دنیا رو توی مجادلات به خاک بمالی و یهسری رفتارهای فرهنگیشون رو با لحن مسخره کردن اینجا بنویسی! You don't have to!
ثانیاً من از ضابطیان اولین بار "چای نعنا" رو خوندم و ۱۰۰۰۰۰ بار دوستش دارم؛ چرا؟ فضای خاص کتاب و مراکش رو که فاکتور بگیریم، یادمه اونجاییش که داشت از شهر شفشاون صحبت میکرد و من سر کلاس زیستشناسی دبیرستان بودم، انقدر خوندن توصیفات شهر شفشاون به جونم نشست که یک لحظه کاملن واقف شدم به شرایطی که توش بودم (اجبار خودم به خوندم رشته تجربی و ساختن هدف پوشالی پزشکی و کلن فضای ذهنی که مال من نبود و حالم ازش بد میشد!) و اونجا بود که زدم به بغلدستیم و بهش گفتم فلانی! من نمیخوام دکتر بشم، من میخوام خودم باشم و برم دنبال علایقم... اینه که از ادامه اون "تجربه آهان" الان بنده دارم روانشناسی میخونم و فردا صبح کنکور ارشد روانشناسی میدم!
خلاصه که آقای ضابطیان با اینکه گلهمند بودم نسبت بهت، ازت ممنون هم هستم✋🏾
کتاب مارکوپلو و مارکدوپلو از این نویسنده به هیچ وجه در سطح کتابهای بعدی مثل استامبولی و سهرنگ و سباستین و ... نیستن. بیشتر دستگرمی بودن برای پیدا کردن سبک و تثبیت قلم نویسنده.
منصور ضابطیان از جمله افراد جالب و فرهنگیِ تقریبا نامداریه که اکثر ما متولدین دهه ۶۰ و ۷۰ با فعالیت های فرهنگیش کم و بیش آشناییم. بچه های نسل ما خیلی از شبهاشون رو با برنامه های تلویزیونی و رادیویی ضابطیان سپری کردن. ماها خاطرات خوب و آرومی از فعالیتهای فرهنگی ایشون داریم. از چاپ نوشته هاش تو مجله ی چلچراغ دوران اصلاحات گرفته تا برنامه های رادیو هفت و رادیو شب و صد برگ، وقت خواب و ... . شخصا محتوای کلی این برنامه هارو مثل شعر خونی، دکلمه ، روخونی بخش هایی از کتابها، پخش موسیقی های اروم و قدیمی رو دوست داشتم و گاهی که فکر می کنم می بینم حتی سبک نوشتاری اقای ضابطیان چندان بی تاثیر در سبک نگارشی خود من هم نبوده. فعالیتهای این شخصیت در ذهن و نوع نگاه من به جهان هم تاثیر گذار بود و با وجود تغییرات فکری که در طول سالها داشتم این تاثیر همچنان با من و شاید هم با نسل های من خواهد موند. با گذر زمان وقتی بیشتر با کارهای ادبی ایشون آشنا و در فعالیت های تلویزیونی و رادیویی شون دقیقتر شدم، متوجه یک نوع دیدگاهی شدم که کمی آزاردهنده بود تا جایی که امروز که این مطلب رو می نویسم، شدم منتقد آثارش به خصوص سفرنامه هاش؛ چه از منظر عکاسی، چه از منظر اطلاعات تاریخی و باستانی و چه موضع سیاسی. قبلا اگر که هنرمندها در برنامه هاش شرکت داشتند می تونستم پای صحبت هاشون بشینم اما الان با توجه به زوال و نابودی مفهوم "هنر و هنرمند" در این سالهای بحران سیاسی و اجتمای و جایگزینیِ واژه هایی مثل "سلبریتی" در شبکه های اجتماعی و سو استفاده از اعتماد مردم توسط این جامعه ی رو به زوال_یعنی جامعه به اصطلاح هنرمند_ هیچ جای صبوری و مدارا با هیچیک از این به اصلاح هنرمندان نمی بینم. اما از طرف دیگه، حضور مهرداد مهدی، اکاردئون نواز بسیار با استعداد که چند سال پیش ممنوع الکار شد در برنامه ی یوتیوبی رادیو هفت یادم انداخت این برنامه ها این دلگرمی رو به من می داد که هنوز میشه دلخوش کرد که آدمهای نابی که دیده نمی شند و کمرنگ هستند، باز به روی صحنه بیان.... اما این امید آیا برای نسل ما یک فریب و یک امید واهی نبود؟...
در باره آثار ادبی ضابطیان موضوعی که زمخت دیده شده و شاید مخاطبان دیگه هم متوجه اون شده باشند، احساسات شدید او را رابطه با ایران، یا احساسات شدید وطنیه. چنین احساسات افراطی_ که ناشی از سالها نابسامانی اوضاع سیاسی و اجتماعی و اقتصادیه و تلاش هر روزه ی مسئولین برای تسریع پروسه ی تخریب پتانسیل ها و ارزش های این سرزمینه_ قابل درکه و جای سرزنش نداره. این نویسنده، نماینده ی خیل مردمی با چنین احساساتی شدیده. باید دونست که تاریخ با این احساس، تحریف می شه و آینده با فرمون چنین نگاهی به بیراهه خواهد رفت. نگاه تحلیل تاریخی هم، همسو با این حرف منه. حس شدید ناسیونالیستی رو نمی شه در جامعه نادیده گرفت، چرا که به سطح وسیعی رسیده و جزو واقعیت روزگار ماست و ضابطیان نماینده و بازتاب این تفکر اجتماعه که رو به کدوم سمت و سو داره حرکت می کنه. ما به دلیل تجربیات و درد مشترکی که همگی در ایران داشتیم، گاهی با ضابطیان همراهیم اما نباید فراموش کرد که میشه ازین چارچوب خارج شد و از بیرون به احساساتمون نگاه کنیم، راه درست قضاوت بیرون اومدن از خودمون و از بیرون به خودمون نگاه کردنه... جدا از این، محبوبیت برنامه ها و آثار ضابطیان نشون میده تلاشش در راستای ارتقا سطح فرهنگی و هنری نسل های ۶۰ و ۷۰ موثر و انکار ناپذیر بوده و جزئی از نوستالژی بچه های این نسل شده. من به مجموع کتابای ضابطیان سه ستاره از پنج میدم. شاید همین نوستالژی رو نمره دهی من سایه انداخته باشه و شاید آثار ضابطیان به مرور زمان نمره ی کمتری از آن خودش بکنه...
یک مشکل سفرنامه خواندن شاید این باشد که مجبور هستیم در طول سفر عقاید نویسنده را «تحمل» کنیم. عقایدی که ممکن است خیلی هم خوشایندمان نباشند و در جلد قبلی هم دیده می شوند. اینکه ژاپنی ها خنگ هستند، آمریکایی ها خودخواه و اروپای غربی ها مغرور. جدا از این ها، سفرنامه خواندن خیلی هم خوب است و خیلی هم لذت بخش است و از آن بهتر این است که بدانیم بقیه چه جوری سفر می کنند و کجاها می روند و چه کار می کنند
× لازم شد یک سفر برویم کنیا، بس که کشور قشنگی به نظر می رسد. زرافه؟ بوفالو؟
کتاب که به دستم رسید چون عکساش رنگی نبود یکم ناراحت شدم،حسِ بچه هایی که بستنی عروسکی میخرند ولی وقتی بازش میکنند تو ذوقشون میخوره رو داشتم..ولی همین که شروع کردم به خوندن از لحن خودمونی و طنز نویسنده خیلی خوشم اومد، از اونجایی که عاشق سفرم تصویر سازی های خوبی حین خوندن کتاب داشتم و به اندازه ی 200 صفحه همسفر نویسنده شدم.
مثل مارک و پلو بسیار دوست داشتنی و جذاب بود و تقریبا یک سره خوندمش . انقدر ضابطیان تعریف کرد و کرد این مدت برام که حس میکنم الان از سفر برزیل و بلژیک و کنیا و یونان و آلمان و ... برگشتم . بسیار خواندنی و دلپذیر هست این کتاب و به نظرم بیشتر از کتاب قبلی بار اطلاعاتی داشت . از کتاب:
بانک های چک در اختیار آمریکایی هاست، کارخانه های مهم چک را آمریکایی ها و اروپایی ها خریده اند، ارتش چک منحل شده و نیروهای ناتو عهده دار برقراری امنیت در مرزهای این کشورند... این یعنی فروش کامل استقلال در مقابل خرید رفاه عمومی!
نمی توانم چک ها را سرزنش کنم اما این پرسش تمام ذهنم را اشغال می کند که کدام یک بر دیگری برتری دارد؟ حالا چک ها به راحتی می توانند به عنوان یک شهروند اتحادیه اروپا با گذرنامه هایشان به هر نقطه از دنیا بروند، می توانند حرف هایشان را در رسانه هایشان بزنند، می توانند لذت های یک زندگی آزاد را مزه مزه کنند... اما آیا این ها لذت های واقعی اند یا کاغذ رنگی هایی که بر حراج چک کشیده شده؟ شاید هم تلقی آن ها از زندگی متفاوت باشد و آن کاغذ رنگی ها را بر محتویات جعبه زندگی ترجیح بدهند... قضاوت نمی کنم، فقط می پرسم.( از توصیف منصور ضابطیان از زیبایی چک همین بس که اسم این فصل رو گذاشته :چک؛ردیف کارت پستال ها)
من از نوشتههایی که مدام میخواهند مشکلاتمان را به رخمان بکشند و ایران را با سرزمینهای دیگر مقایسه کنند، بدم میآید. معتقدم هر سرزمینی ویژگیهای منحصربهفرد خودش را دارد که قابل انطباق با جایی دیگر نیست. اما چه کنم که اینجا پشت این پنجرهی بازشده به دلپذیری راین دلم میگیرد. من دلم میگیرد وقتی میبینم مردمان خوزستان، بزرگترین مصیبتدیدگان جنگی که همین آلمانها هم در آتش آن دمیدند، نشسته بر تختی از ثروت، کارونشان خشکیده و در غبارآلودگی و تشنگی به سرفه افتادهاند. من دلم میگیرد وقتی در بوشهر میبینم آرزوی یک جوان تحصیلکردهی پر از شور و استعداد این است که خود را به سراب دبی برساند. من دلم میگیرد وقتی میبینم فرهنگ سرزمینم افتاده دست چند رقاص لسآنجلسی، و چند میلیون ایرانی خارج از وطن بهجای آنکه رابطهشان با زمان مادری از طریق شعر حافظ و سعدی باشد، فارسی را با ترانههای مسموم زنده نگهمیدارند. من دلم میگیرد وقتی میبینم خط هوایی کشورم روزبهروز دارد کهنهتر، کثیفتر و زار و نزارتر میشود. من دلم میگیرد وقتی امروز صبح با صدای جاروی رفتگر پیر شهرداری کلن، از خواب بیدار میشوم که میان جاروکشیدن دارد «الههی ناز» بنان را میخواند. من اینجا در کنار راین، وقتی به کرخه فکرمیکنم، دلم میگیرد. نق نمیزنم... غرغرو نیستم. مرا ببخشید، فقط دلم گرفتهاست.
-بخشی از کتاب-
این کتاب، سفرنامه به معنای دقیق که نه، اما روایتهای بیاندازه جذاب و دوستداشتنی منصور ضابطیان است از سفرهایش به بعضی نقاط دنیا.
~ نمیدونم چرا خوندنش ُ این همه به تعویق انداختم.
ضابطیان خوشصحبت است. و این باعث میشود که کتاب، خیلی زود تمام شود. بیان جزییات اتفاقات سفر، کمک میکند که خودمان را همراه و همدل او کنیم و مقداری از لذت سفر را بچشیم. حالا که این کتاب را خواندهام، بیشتر از قبل مشتاق سفر و رفتن شدهام. سفرنامههای این کتاب به ترتیب علاقهی من: یونان، برزیل، کنیا، بلژیک، چک، هلند، آلمان، پرتغال و عراق.
خب به قطع میتونم بگم که مارک و پلو رو بهتر از مارک دو پلو میدونم ! البته ممکنه به حال و احوالم حین ِ خوندنشون هم ربط داشته باشه اما در کل به نظرم مارک و پلو بهتره !
یه سفرنامه ی فوق العاده جذاب دیگه از منصور ضابطیان عزیز:) این سفرنامه مجموعه روایاتی از سفر به کنیا، عراق، یونان، چک، هلند، آلمان، بلژیک، برزیل و پرتقاله... با خوندن این سفرنامه فهمیدم چقدر دلم میخواد بقیه کشورای دنیا رو ببینم 🥲 واقعا بهم چسبید...
مارک دو پلو نسبت به مارک و پلو خیلی بهتر، منسجمتر، سفرنامهطور بود و میشه گفت از صرف خاطره نویسی برعکس کتاب اول بیرون اومده. روایت کشورها از جایی آغاز و در جایی خاتمه پیدا میکنه. سادگی کلمات و صداقت نویسنده، در انتقال بهتر حس و حال اتفاقات، کمک بسزایی داشته. پر از اتفاقهای خوب و روایات شنیدنی و گاه خندهدار. تنها ایراد وارده، تصاویر ساده و بیشتر بدون ارتباط بود. میشد در همون فضا از تصاویری استفاده کرد که در متن در موردش توضیح داده میشه.
من برای اولین بار سفرنامه خوندم و واقعا دوست داشتم. احساس میکردم خودم هم اونجا هستم و عکسا به تصویرسازیم خیلی کمک میکردن. دوستش داشتم واقعا و باز هم سفرنامه خواهم خواند و نوشتههای آقای ظابطیان رو هم دنبال خواهم کرد.
سومین کتابی است که از ضابطیان میخونم ولی از دو کتاب دیگه اش یعنی مارک و پلو و برگ اضافی به نظرم کمتر جذابیت داشت. قلم ضابطیان رو دوست دارم و سبکی رو که برای گفتن خاطرات و تجربیاتش انتخاب کرده اما در این کتاب کمی گسستگی رو هم احساس کردم. بخش کنیارو بیش از همه دوست داشتم و به حدی جذاب بود که شوق سفر رو در من خواننده ایجاد می کرد اما رو به آخر، کتاب کمتر من رو جذب می کرد. در کل نگاه بی غرض نویسنده به آدم ها و جای جای دنیا و توصیف اونها همونجور که هستن از نقاط قوت کتاب هست. عکس های این کتاب هم مثل مطالبش که هر چی جلوتر میره کمتر جذاب میشه، گسیخته تر بود یعنی بعضی از عکس هارو که اصلا مطلبی در موردش نمیدیدی و بعضی عکس ها هم خیلی زودتر از موعد اومده بودن و به مطلبش که میرسیدی تازه باید برمیگشتی و یه دور دیگه عکس رو نگاه میکردی. اما همچنان می بینم که سفرنامه ها جزو کتاب های محبوبم هستن و شوق ویژه ای برای خوندنشون دارم.
....خيلي خوب بود بخصوص سفر به برزيل ،سفرنامه اي با چاشني طنز و واقعيت البته به نظرم قيمت كتاب كمي بالاست كه اونم به خاطر كيفيت كاغذ و چاپ عكسهاست ولي ميشه با قيمت كمتر و قطع كوچكتر هم چاپ بشه تا هم خوندنش راحتتر باشه و هم خريدش براي خيلي ها ،مشكلي كه به نظرم خيلي از كتابها ي چاپ شده دارند .انگار براي قرار دادن تو كتابخونه منتشر ميشن :)
کتابهای دوجلدیای که تا الان خوندم جلد دوم بهتری داشتند و این کتاب هم از این قاعده مستثنی نیست. مارک دو پلو از نظر ادبی و جذابیت بهتر از مارک و پلوئه و توضیحات هر سفر منسجم تره. ولی همچنان معتقدم اگه عکسهای بهتر و مرتبطتری به جای عکسهای فعلی انتخاب میشد کتاب رو خیلی جذابتر میکرد.