The Kār-Nāmag ī Ardašīr ī Pābagān ("Book of the Deeds of Ardeshir, Son of Papak") (New Persian: کارنامهٔ اردشیر بابکان), is a short Middle Persian prose tale written in the Sassanid period (226-651). The story narrates the story of Ardashir I, the founder of the Sassanid dynasty. His own life story—his rise to the throne, battle against the Parthian king Ardawān (or Artabanus), and conquest of the empire by the scion of the House of Sāsān, as well as episodes concerning his heir Šābuhr and the latter’s son, Ohrmazd
When Ardashir was born he spent his childhood in the court of Artabanus IV of Parthia and then ran away with a servant of the King. After several wars with Artabanus, Ardashir I defeated and killed the king, and thus could found the new empire. The Karnamag is permeated with Zoroastrian doctrine.
کتاب کارنامه ی اردشیر بابکان، کتابی است باقی مانده از عهد ساسانی، که روایتی کوتاه و افسانه ای از مؤسس سلسله ی ساسانی به دست می دهد که چگونه از ستورداری و آخورسالاری، به شاهنشاهی ایرانشهر رسید. ماجرا بسیار موجز است (من در یک ساعت خواندم) و صحنه هایی بدیع دارد (مانند جایی که اردشیر میرآخور با اسب می گریزد، و شاهدان قوچی زیبا را می بینند که به دنبالش می دود، و وقتی تفسیر آن را از وزیر می پرسند، می گوید: این قوچ فرّه ایزدی بود که از پی او می رفت و او به زودی پادشاه خواهد شد). اما چیزی که باعث می شود خواندن کتاب را به شدّت توصیه کنم، ترجمه ی خیره کننده ی قاسم هاشمی نژاد بود.
اصل کتاب به زبان پهلوی است و نسخه های آن نه در ایران، بلکه در هند یافت شده. "پارسی" های هندی، یعنی زرتشتیانی که قرن ها پیش از ایران کوچ کرده و به هند رفته اند، کتاب هایی از عهد قدیم را حفظ کرده اند که در میان ما مفقود است. صادق هدایت به هنگام اقامتش در هند، نخستین بار این کتاب را یافت، به فارسی ترجمه کرد و منتشر نمود.
دوستانِ گرانقدر، با خواندنِ این مطالب، در خصوصِ «اردشیرِ بزرگ» اولین نکته ای که به نظرم رسید: مقایسۀ «اردشیرِ بزرگ» و «رضاخان بزرگ» بود... از آنجا که هر دو میهن پرست بودند و با تلاشی غیرتمندانه ایرانی یکپارچه را ساختند و با ملوک و طوایفی به جنگ پرداختند... و دیگر اینکه هر دو مجبور به تن دادن به خواسته های دینی مردم شدند و عملاً دین پایه های حکومت بهتر و رو به پیشرفت آنها را ضعیف و شکننده کرد با وجود این شباهت ها میانِ این دو بزرگمردِ ایرانی و بی مثال در تاریخِ سراسرِ زمین... تفاوت هایی نیز میان این دو زنده یاد، در کار بود ... از آنجا که حکومتِ پیش از <اردشیر> و ساسانیان، امپراتوری اشکانیان یا همان پارتیان بود ، <اردشیر> نیاز نبود تا کارِ آنچنان سخت و زیربنایی انجام دهد، چراکه پارتیان خودشان حکومتِ قوی و مقتدر و رو به جلویی داشتند.. که ساسانیان آن را تکمیل نموده و با متحد نمودنِ ایران، به آن جامۀ عمل پوشاندند و همچنین لازم به ذکر است که در آن دوره، دغدغۀ خارج از مرزهایِ ایران تنها روم و یونان بود امّا تفاوت ها در اینجاست که: متأسفانه، حکومتِ پیش از <رضاخان پهلوی>، قاجارهایِ غیرِ ایرانی و خرافاتی و شکم پرست و خوشگذرانی بودند که ایران را به واسطهٔ بی غیرت بودنشان، به زوال و نابودی کشانده بودند... و این مرد بزرگ، یعنی <رضاخان پهلوی>، غیر از مبارزه با خان و خوانینِ احمق و میهن فروش، باید با اجنبی هایی همچون انگلیس و شوروی که در تاریخ همیشه همچون زالو این سرزمین را مکیده و کماکان نیز میمکند، نیز مبارزه میکرد و بعد از یکپارچه ساختنِ ایران، تنها در 16 سال، دقت کنید عزیزانم تنها در 16 سال ... ایرانی ساخت که هنوز که هنوز است، در حسرتِ رشد و پیشرفت صنعت و فرهنگ آن دوره هستیم، که آن پدرِ مهربان و دلسوز برایمان پدید آورده بود... و صد البته منظور از دوره فقط و فقط دورانِ «رضاخان بزرگ» است.. و پیشرفت ایران بعد از رو به کار آمدنِ پسرِ بی لیاقتش <محمدرضا پهلوی> رو به افول نهاد
و این هم حال و روزِ امروز ماست که تنها باعثِ سرافکندگیِ نیاکانِ بزرگمان هستیم ******************************* یادِ «رضاخان بزرگ» و «اردشیرِ بزرگ» همیشه در یاد و در وجودِ ایرانیان زنده و گرامی باد «پیروز باشید و ایرانی»
من نسخهی نشر مرکز را خواندم و برگردان قاسم هاشمینژاد را. تلاش و همت مترجم در این کتاب مشهود است و ترکیباتی آفریده که شاید در کلیت داستان اثری نداشته باشد اما در خوانش هر خط لذتی مضاعف به خواننده میدهد. البته این را در مقام مقایسه نمینویسم چرا که ترجمههای قدیمیتر را نخواندهام.
صحنهای هست یکتا و مخصوص که در آن اردشیر و کنیزک اردوان سوار بر اسب در حال گریختناند و فرّهی ایزدی به شکل غُرم (میش کوهی) به دنبال آنان. این تصویر و به ویژه آن میش کوهی شبیه تقدیری ناگریز است و به سوی مردی میرود که قرار است بر ایرانشهر حکومت کند.
با تعریفی که از ریویوهای بچهها خوندم، لازم شد که حتماً سراغ ترجمهٔ استاد هاشمی نژاد هم برم. به حرف امیرحسین عزیز استناد میکنم که از اهمیت خوندن متون کهن زبان فارسی گفت.
داستان تاریخ آمیخته با اسطوره اردشیر ساسانی بود که بسیار خلاصه و کوتاه نوشته شده بود.
🔸 ترجمه هاشم نژاد براش به لحاظ نوشتاری و ادبیاتی خیلی خوب بود.
🔸 ترجمه باقری خیلی ساده و روان بود انتهایش هم شعرهای شاهنامه رو آورده بود.
🔸 ترجمه فره وشی اصلا یه چیز دیگه بود. یعنی کلا کتابش خیلی خوب بود. یکم از لحاظ نوشتاری برا خود ترجمه متن سنگین تر بود چون تلاش کرده بود کهن نوشته بشه اما پانویس های متعدد و پیوست های عالی ای داشت. خود متن پهلوی و متن پهلوی ویراسته شده هم آورده بود که خب من که پهلوی بلد نیستم به دردمنمیخورد اما در قسمت پیوست ها هم روایت شاهنامه رو کامل آورده بود، هم روایت تاریخ طبری رو آورده بود، هم الکامل، هم مروج الذهب(کلا شما بگیر هرجا قرار بوده روایتی از داستان اردشیر باشه آورده بود دیگه.) یه سری عکس و نگاره هم داشت. مشکلش این بود تو طاقچه هم به صورت پیدیاف بود و ایپاب نبود که البته بخاطر وجود متن پهلوی وسطش منطقیه، نمیخواستند به هم بریزه.
منتظرم بچههای گروه هم بخونند و وویس هاشون رو گوش بدم و چیزای جدیدتر از اونا یاد بگیرم.
نمیتونستم تصمیم بگیرم منطقیش چیه که چطوری بهش ستاره بدم: به خود موضوعش یا به ترجمههاش یا به اهمیت تاریخی و ایناش به حسم به آخرین ورژنی که ازش خوندم امتیاز دادم که در اصل ۳.۵ بود.(البته شاید بیشتر حقش بود چون حداقل سه بار خوندمش دیگه.)
هگل در درسگفتارهای زیبایی شناسی خود، درباره شعر حماسی می نویسد:
"حماسه کتاب یک قوم است. یک قوم برای اولین بار در یک اثر حماسی است که به کلیت خویش به عنوان یک قوم، آگاه می شود...همهی حماسه های کهن، بینشی درباره روح قومی ارائه می دهند و جنبه های مختلف آن؛ مانند آگاهی دینی، مناسک، اخلاق خانوادگی، خلق و خوی آن قوم به هنگام جنگ و صلح، نیازها، هنر و علائق و خلاصه تصویری از شیوه تفکر آن قوم، چنانکه مطالعه حماسه، روح قوم را دربرابر ما زنده می کند."
کارنامه اردشیر بابکان از معدود متون حماسیای است که از عهد ساسانی به دست ما رسیده و از دست دستبرد زمانه در امان مانده. متنی منثور درباره سرگذشت موسس سلسله ساسانی، اردشیر بابکان، از کودکی تا هنگامه ای که سرنوشتی که برای او و نوادگانش مقدر شده، رقم می خورد: ایران را از نو یکپارچه کردن، از چندگانگی به یگانگی آغازین رسیدن و آیین یکخدایی را در سراسر ایرانشهر مستقر ساختن. این سرنوشتی که نویسنده کارنامه آن را تقدیر ملتش می داند_چرا که بودنی خواهد بود_ریشه گرفته از همان آگاهی است که هگل از آن سخن گفته. آگاهی یک ملت از کلیت خویش؛ ان چنان که در کارنامه به ظهور می رسد.
هر چند که قدمت متن تقریبا به دو هزار سال پیش می رسد و قاسم هاشمی نژاد آن را مستقیما از متن پهلوی ترجمه کرده، با این حال آن چنان شیرین است و نغز که میتوان بدون لحظه ای زمین گذاشتنش، تا انتها پیش رفت. شاید دلیلش این است که نویسنده کارنامه، بیشتر از آنکه در بند دقت تاریخی و صحت اخبار باشد، هدفش پی افکندن سرگذشت یک ملت بود؛ سرگذشت ملتی که در قامت قهرمان حماسه، اردشیر بابکان، تجلی پیدا کرد. ملتی که هیچ گاه در بحبوحه طوفان حوادث هم، زمانی که باد بی نیازی خداوند میوزید، کیستی خود را فراموش نکرده. ملتی که ما باشیم. مردمان ایرانشهر.
این نسخه از این جهت که متن پهلوی رو داره بسیار مفیده. البته اگر خط پهلوی رو بلد نباشید خیلی به دردتون نمیخوره.😅 فقط کاش واژهنامه کمی کمتر در هم بود...
در پیشگفتار کتاب میگوید: «این پنج نسخه (خدایار دستور، احمد کسروی، صادق هدایت، محمدجواد مشکور و بهرام فرهوشی) از ترجمهٔ فارسی را من در اختیار داشتم روزی که کمر به این کار بستم. اولبار که کارنامه را خواندم نوجوان بودم. بر خامی و سربهوائیِ خاصِ آن سنین نیروی جوشنده از متنِ «هدایت» فائق آمد. بعدتر، بیستوچند سالی بعد، روزی چنان افتاد که به همان متن برگشتم. باز آن نیروی جوشنده برآمد و کلان شد و غلبه کرد. شور کارنامه در سرم افتاد؛ مصمّم شدم آنرا، با حفظ دقائق اثر اما با برجسته کردن خصائص داستانیش، بهعنوان داستانی زنده به معاصرانم بسپارم. اینقدر هست که سهسال از عمر من بر سر این کار رفت. نه عذری در میانست و نه افتخاری. در چنین موقعها پ��ران دنیادیده زبانزدی دارند: پول عاشقی به کیسه برنمیگردد.»
یکم. «واماند اردشیر که این دید. دلسوزه گشت. اسب بازگردانید اندیشهکُنان که وای بر مردم بادا که چارپای گُنگ، به نادانی و بیزبانی، مهری چنان یکدله با دیگری دارد که جان خویش به راه زن و فرزند میسپارد. او را بیکباره یاد آمد آن زن با آن فرزندی که در شکم داشت. نشسته همچنان پشت اسب گریست به بانگ بلند.»
و من گریستم کنار اردشیر. از ضعف انسان، از پشیمانی، از درد، از استیصال، از گذشته، که قدم به قدم دست برنمیدارد از آمدن.
دویّم. شور و شعف و ذوق و لذت و سرور و وجد برآمده از خواندن هربارهی متنی که مایهی لحن و زبانش فارسی کهنست، روح رو از کالبد خارج میکند و تا مرز مدهوش شدن میبرد. و این زیبایی قانعکنندهست، برای خیلی چیزها.
من خودم دنبال ترجمه ی هاشمی نژاد از این کتاب بودم اما چون فعلا در دسترسم نبود، این ترجمه رو خوندم. چنانکه در مقدمه هم آمده منظور از این ترجمه فراهم آوردن امکان خواندن این داستان بدون آن دشواری های کهن نویسانه ی ترجمه های از پهلوی است - خلاصه اینکه ترجمه بر روان بودن و داستانی بودن تأکید دارد البته با حداقل افزوده ها
متن واقعا روونه و داستان هم فی حد ذاته جذاب. البته بماند که از حیث سیاسی و دینی و باورهای عامه گاه گاه رو اعصابه
در باب خودِ روایت کارنامه اردشیر بابکان یکی از متون پهلوی بازمانده از عصر ساسانی است؛ روایتی بیشتر اسطورهای و کمتر تاریخی از سرگذشت مؤسس سلسله ساسانیان. درونمایهٔ اصلی متن همان کهنالگوی آشناست که حاصلش تولد اسطورهای بنیادگذار است: - تولد پنهانی، پرورش غریب و نجاتیافتنهای متعدد از خطر - آمیخته بودن قهرمان با فرّه ایزدی - آزمونهای متوالی برای اثبات شایستگی - تقابل با نیروی اهریمنی و کامیابیِ از پیش تعیینشده - و در نهایت، استقرار قدرت
در باب ترجمه ترجمه قاسم هاشمینژاد؛ ترکیبی درست و اصولی از سادگی و تعهد به زبان کهن و ادبی که ترجمهای متعادل و خوشخوان را ساخته است. ترجمه بهرام فرهوشی؛ زبانی سنگینتر و کلاسیکتر دارد، اما ارزش این نسخه بیش از خود ترجمه، در پیوستها و تعلیقات مفصل آن است. در این پیوستها روایاتِ اردشیر از منابع مختلف کنار هم آمده، از جمله: - شاهنامه - تاریخ طبری - تاریخ بلعمی - مجمل التواریخ و القصص - فارسنامه ابن بلخی و ... ترجمه محمدجواد مشکور؛ (که فقط بخش «کارنامه و شاهنامه» را خواندم)
در باب رابطه کارنامه اردشیر بابکان و روایت اردشیر در شاهنامه
1. کارنامه و شاهنامه از یک ریشه مشترک تغذیه میکنند مشکور توضیح میدهد که روایت فردوسی و متن پهلوی چنان به هم نزدیکاند که نمیتوان شباهتشان را تصادفی دانست. بهعقیدهٔ او، منبع مشترکی در دورهٔ پیشا-ساسانی وجود داشته که هر دو از آن بهره بردهاند؛ زیرا کارنامهٔ فعلی مختصرتر از آن است که منبع مستقیم فردوسی باشد.
2. شباهتها مشکور دهها شباهت روایی را مثال میزند، مانند: - خوابدیدن پدر و پیشبینی بزرگی اردشیر - داستان شکار گور - ماجرای هفتواد و کرم - نشانهای فرّه و برگزیدگی - شیوهٔ رسیدن به پادشاهی و نشان میدهد شاهنامه در بسیاری موارد صورتِ شعری همان روایت پهلوی است.
3. تفاوتها چند تفاوت نیز برجسته است، مثل: - تعداد و مضمون خوابها - نحوهٔ توصیف فرّه - تغییرات بزرگ در داستان شاپور این تفاوتها نشان میدهد که کارنامه موجود نسخهای خلاصهشده است.
4. حدس دربارهٔ نسخه کهنتر مشکور به منابع مختلف اشاره میکند—از طبری تا مسعودی و بلعمی—که نشانههایی از بخشهای حذفشدهٔ داستان در آنها دیده میشود. نتیجهٔ او این است که: «نسخه اصلیِ کارنامه احتمالاً مفصلتر، رواییتر و نزدیکتر به سنت اسطورهپردازیِ ایرانی بوده است.»
در پایان ترغیب شدم به سراغ دو متن دیگری که مشکور در پیشگفتار به آنها اشاره کرده بود نیز بروم: «عهد اردشیر» و «یادگار زریران».
کارنامه اردشیر بابکان که رساله نیمه حماسی و یادگاری از روزگار ساسانی میباشد کتابی است به زبان پهلوی راجع به سرگذشت داستانی اردشیر بابکان بنیادگذار پادشاهی ساسانی که درضمن آن از شاپور پسر اردشیر و هرمزد پسر شاپور نیز سخن رفته است. این کتاب که تقریباً در حدود ششصد میلادی تدوین شده دارای 5600 کلمه پهلوی میباشد و بنا به برخی احتمالات خلاصه شده کارنامه مفصلتری از اردشیر بابکان است که فعلاً در دست نیست. کارنامه در لغت کار و هنر و صنعتی را گویند که کم کسی تواند کرد و به معنی جنگ نامه و تاریخ نیز آمده است و به اصطلاح کتابی است که در آن از کارهای برجسته و شگفتآور مردان بزرگ یا پهلوانان سترگ سخن رفته باشد. (از مقدمه چاپ اول کتاب به اهتمام دکتر محمد جواد مشکور) . . . به این فکر میکنم که چقدر مفاهیم اولیه زندگی در طول تاریخ بدون تغییر باقی میمونه. در این کتاب چطوری ازدواج کردن و به پادشاهی رسیدن و از بین بردن دشمنان اردشیر بیان شده. اما از همه جالبتر برای من بیان بعضی تفکرات و احساسات شخصیتها بود. مثل جایی که اردشیر به شکار میره و گور نر خودش رو فدای گور ماده میکنه و گور ماده هم خودش رو فدای بچهش میکنه تا بچه زنده بمونه. اونجا اردشیر با خودش فکر میکنه که: «وای بر مردم باد که این چارپای گنگ با نادانی و ناگویایی به یکدیگر چنین مهری ورزند که جان خویش برای زن و فرزند بسپارند» و یاد زن و بچه خودش میافته که گفته بود بکشندشان. و بعد گریه و زاری سر میده و...
بعضی وقتا کتابهایی که فکرش رو هم نمیکنی یه جوری روت تاثیر میذاره که مگو!
پینوشت: همین جای کتاب رو برای هم اتاقیهام تو خوابگاه خوندم. یکیشون گفت مادرش همیشه همین داستان رو (البته بدون نام شخصیتها) براشون تعریف میکنه و میگه بچه که بوده یه پیرمرد دانایی تو دهاتشون براشون تعریفش میکرده. روایتهایی که سینه به سینه نقل شده و باقی مانده...
An old text inherited from Sasanid (before Islam) written in Pahlavi (old Persian language), translated to new Persian از کتاب ها و متون بسیاری که از دوره ی ساسانیان تا زمانی پس از اسلام در ایران بر جای مانده بوده، و تا پایان قرن چهارم هجری یکی یکی به شکلی از اشکال نابود شده اند. آنچه باقی مانده در اصل متونی ست مذهبی که پارسیان هنگام فرار، از اسلام به هند، با خود برده اند. تنها چند متن محدود غیر مذهبی در میان این متون دیده می شود. کارنامه ی اردشیر بابکان که از انگشت شمار متون باقی مانده از عهد ساسانی ست، که به واسطه ی پارسیان (زرتشتیان) هند که اعقاب زرتشتیان ایرانی اند، به دوران ما رسیده. گویا در دوران فردوسی این کتاب در ایران موجود بوده چرا که او از کارنامه ی اردشیر بابکان به عنوان یکی از منابع خود در پرداخت شاهنامه (بخش ساسانی) نام برده است. نخستین ترجمه ی به پهلوی توسط "خدایار دستور شهریار ایرانی" صورت گرفته و چاپ بمبئی است (1891). ترجمه ی هدایت(1318) در هنگام اقامت او در هند صورت گرفته و ترجمه ی دیگری به فارسی توسط احمد کسروی انجام شده و نسخه ای از آن در 1342 منتشر شده. ترجمه ی بعدی توسط محمدجواد مشکور در 1329 منتشر شده و شامل لغت نامه و حواشی و مقایسه ی آن با روایت فردوسی (شاهنامه) نیز هست. ترجمه ای هم توسط دکتر بهرام فره وشی در 1354 منتشر شده که همراه متن پهلوی و آوانویسی و واژه نامه است. ترجمه ی حاضر از قاسم هاشمی نژاد از اصل پهلوی صورت گرفته و بنظر کامل تر از ترجمه های دیگر می آید. هاشمی نژاد متن را، هم چون هدایت، افسانه و قصه قلمداد کرده و سعی داشته زبان قصه و ادبیت آن را در فارسی امروز رعایت کند. کارنامه ی اردشیر بابکان با توجه به خیال پردازی ها و افسانه سازی ها در مورد تولد و زندگی اردشیر، اولین پادشاه ساسانی، با روایت تاریخی زندگی ��ردشیر همخوانی ندارد و بیشتر به قصه و افسانه می ماند تا یک روایت تاریخی. به اعتبار خانم "مری بویس" که "گوسان"ها را اولین داستان سرایان ایرانی در دوره ی اشکانیان بحساب آورده، می توان گفت که داستان سرایی در زبان پارسی، قدمتی بیش از دو هزار سال داشته است. تلاش قاسم هاشمی نژاد در برگردان این اثر به فارسی ستودنی ست.
یاد آر از ستمگاری ضحّاکِ تازی و افراسیابِ تور و سکندرِ رومی که یزدان که دیگر ازیشان خرسند نبود، با آن همه فرّ و ارج، چگونه تباه کردشان و خوار که جهان آشناست.
یادم است اولین بار که خیلی هم اتفاقی کارنامه را دست گرفتم از شدت هیجان نثر قرص و محکمی که داشت بلند بلند برای روح الله یک سالهام خواندمش. به هفته نکشیده بود که سه بار کتاب را خوانده بودم. تازه این غیر از بارهایی بود که بخشی از کتاب را از سر هیجان برای دوستانم از رو میخواندم. کارنامه را که خواندم فهمیدم باید به کسی که برای زبان فارسی اینقدر احترام قائل است احترام گذاشت.
از مردهریگِ فرهنگِ ساسانی، بخصوص ادبیات مکتوب آن، چیز چندانی به ما نرسیده- خواه به سبب گزند روزگار خواه ناسپاسی فرزندان که ما باشیم.
آثار بجای ماندهی امروزی را روحانیونِ زرتشتی گریزان به هند از دستبرد زمانه بیرون کشیدند. و طبعاً، در آن هنگامه، همراه جان و رخت و پختشان، بیشتر متون دینی را در بردند. میان آنها رسالههائیست، اغلب دینی، که چند صد صحیفه را در بر میگیرد تا نوشتههائی به چند سطر. سیاههی این از آب گذشتهها به صد و خردهئی سر میزند- که برای چنان تمدن عظیم با چنان پایهئی از فرهنگ چیز دندانگیری نیست. (صفحههای ۷ و ۸)
آن فرزندان ناسپاس که ما باشیم اکنون ارث پدری را از پارسیان هند طلب میکنیم. باید سپاسدار آنها بود که در جزو متون غیر دینی که در بردند، و تعدادشان انگشتشمارست، یکی هم کارنامهی اردشیر بابکان بود. (صفحه ۸)
کارنامهی اردشیر بابکان، بظاهر، دربارهی شخصیت تاریخی اردشیر، موسس سلسلهی ساسانی، و کارهای کیائی اوست در دوران انتقال پادشاهی از پارتها به ساسانیان، در نتیجه، محدودهی زمانی داستان از مقدمات مربوط به تولد اردشیر تا پایانهای زندگی او را در بر میگیرد. اما مایه و موضوع اصلی داستان چیز دیگرست. مایه و موضوع کارنامه آراستن ایرانشهر به "یکخدائی" است- آن چیزی که ما امروزه "ایجاد حکومت مرکزیِ" مقتدرش میخوانیم. (صفحه ۱۶) ولی کار کیائی اردشیر منحصر به ایجاد حکومت مرکزی مقتدر با احیاء سنتهای داریوش کبیر نمیشود. تبدیل دین زرتشتی به دین رسمی کار مهمتر اوست. (صفحه ۱۷)
نخستین ترجمهئی که از متن پهلوی مورد نظر به فارسی میشناسیم ترجمهئیست به دستِ خدایار دستور شهریار ایرانی (چاپ بمبئی، ۱۸۹۹)، که اهمیتش در فضل تقدّم آنست. ترجمهی دیگر به دستِ احمد کسروی صورت گرفت با عنوان کارنامک اردشیر بابکان که تکّهی اول آن در دورهی سال هشتم مجلهی "ارمغان" درآمد و سپس به ضمیمهی آن مجله منتشر شد. ترجمهی صادق هدایت با نام کارنامه اردشیر پاپکان در سال ۱۳۱۸، هنگام اقامتش در هند، به کمک انکلساریا صورت گرفت. ترجمهی محمد جواد مشکور با نام کارنامه اردشیر بابکان در ۱۳۲۹ درآمد. ترجمهی دکتر بهرام فرهوشی با عنوان کارنامه اردشیر بابکان در سال ۱۳۵۴ منتشر شد. (صفحه ۹)
- حالا چی شد که آقای قاسم هاشمینژاد تصمیم گرفتند روی این کتاب کار کنند؟
این پنج نسخه از ترجمهی فارسی را من در اختیار داشتم روزی که کمر به این کار بستم. اول بار که کارنامه را خواندم نوجوان بودم، بر خامی و سربهوائی خاص آن سنین نیروی جوشنده از متن هدایت فائق آمد. بعدتر، بیست و چند سالی بعد، روزی چنان افتاد که به همان متن برگشتم. باز آن نیروی جوشنده برآمد و کلان شد و غلبه کرد. شور کارنامه در سرم افتاد. چه میدیدم دستانسرائی از پس هزار و چهارصد سال میتواند هنوز مهر و خشم و کین و همدلی و درد را در من برانگیزد. مصمّم شدم آنرا، با حفظ دقائق اثر اما با برجسته کردن خصائص داستانیش، به عنوان داستانی زنده به معاصرانم بسپارم. برای آنکه پختهخواری نکرده باشم دست بکار آموختن مقدمات پهلوی شدم.......(صفحه ۹)
کتاب خوبی بود، البته کمی سختخوان بود. پیشگفتار کتاب به قدری کامل بود که برای من جذابتر از متن اصلی کتاب شد.
This book is like a story, but one could say that the author intended to leave behind a guide for future generations and whoever will rule in the future. It seems to be a collection of the collective historical memory of that era, and it is a very good book for understanding Iran and the circumstances this land has gone through. However, the narrative aspect of the work is much more prominent. Alternative, slightly more concise translation: Although this book is a narrative, it feels as if the author intended to leave a guide for future generations and for the one who will rule. It appears to be a compilation of the collective historical memory of that time, making it an excellent resource for understanding Iran and its experiences. Still, the storytelling element remains the most prominent feature. این کتاب داستان گونه است اما میشه گفت که انگار نویسنده قصد داشته یک راهنما برای آیندگان و کسی که در آینده پادشاهی میکنه به جا بزاره. یک مجموعه از تاریخ حافظه جمعی اون زمان به نظر میرسه و برای شناخت ایران و احوالاتی که به این سرزمین گذاشته کتاب خیلی خوبیه. البته که روایت داستانی اثر خیلی پررنگ تره
نمیدونم چرا همیشه از گذار حماسه به تاریخ شنیدم و خوندم ولی از گذار حماسه به دین چیزی ندیدم. کارنامه اردشیر بابکان رسما یه متن با ویژگیهای کتابهای مقدسه. اردشیر بیش از یه قهرمان و پهلوان، یه برگزیده س مثل پیامبرها. آمدنش یوسفوار مژده داده میشه با هدف مشخص. موقع مناسب از آسمان بش رسونده میشه و امر میشه که از بندگی سلطان دربیاد تا بندهی خدای یکتا باشه. برخلاف داستانهای حماسی، اردشیر اینجا، بیشتر گره گشایی ها و پیروزیهاش به کمک امداد غیبیه نه زور بازو و هوش خودش. مردان و زنانی که دوتا دوتا جلوش ظاهر میشن و کمکش میکنن یا بش مژده میدن. این ترسیدن و مایوس بودن قهرمان در لحظات سرگردانی و مژده و قوت قلب دادن خداوند، الگوی مشترک کتابهای مقدسه که تو این کتاب چند باری تکرار میشه. و آخر اینکه، داستان طوری نوشته شده که اردشیر نقش اول نباشه. شخصیت اول اون برنامهی طولانی مدت برقرار کردن تک خدایی در ایرانه که بعد اردشیر توسط فرزندانش دنبال میشه
خود داستان هم خیلی کامل بود و گیرا و ایجاز داشت. ترجمه هم که خود قاسمی نژاد میگه تقسیرهای کهن قرآنی رو هم پیش چشم داشته.
اول ترجمهٔ هدایت رو خونده بودم، ترجمهٔ سخت اما نزدیکتر به متن اصلی. خوندنش البته جانفرسا بود.:))))) ترجمهٔ هاشمینژاد اما عالی بود، نثر بسیار زیبا. آدم از خوندنش لذت میبره.
از پیشگفتار کتاب به قلم دکتر بهرام فره وشی: کارنامۀ اردشیر بابکان که یکی از متن های آسان و زیبای پهلوی است، از دیرباز برای آموختن زبان پهلوی بکار میرود. این متن را در سال 1899 میلادی خدایار دستور شهریار ایرانی در بمبئی بپارسی گردانده و همراه با آوانویسی بخط اوستایی بچاپ رسانده است. ترجمۀ او درست و خوب و پاکیزه است و همان است که رهنمای روانشاد صادق هدایت در ترجمۀ کارنامه بوده است. دوست دانشمند آقای دکتر جواد مشکور نیز ترجمه ای خوب همراه با متن پهلوی این نامه بدست داده است که در سال 1329 در تبریز بچاپ رسیده است. انگیزۀ من در فراهم آوردن این چاپ، تهیۀ یک خودآموز پهلوی است. از اینرو متن کارنامه را همراه با آوانویسی لاتینی و ترجمه و شرح واژه ها، بگونه ای آورده ام که متن و آوانویسی و ترجمه سطر بسطر برابر افتند تا خواننده بتواند در برابر هر واژۀ پهلوی، آوانویسی همان واژه و ترجمه و شرح آن را در یابد. در پایان نیز فرهنگی شامل 1200 واژۀ پهلوی که در کارنامه، بکار رفته آمده است. برای آگاهی بیشتر درباره متن اصلی کارنامۀ اردشیر بابکان به صفحه آن در دانشنامۀ ایرانیکا نگاه کنید: http://www.iranicaonline.org/articles...
يك داستان جالب و خواندني درباره به تخت نشيني اردشير يكم بنيادگذار شاهنشاهي ساساني.نويسنده كتاب كه در روزگار ساساني و شايد پس از اردشير بهع نوشتن آن پرداخته سعي كرده اردشير را نه از خاندان بابك و ساسان در استخر كه از بازماندگان اردشير بهمن پاه اساطيري كياني معرفي نمايد.دليل ان هم معلوم است چون شاهان كياني فره ايزدي داشتند و از اين طريق به سلسله ساساني رنگ و بويي مقدس و مذهبي داده مي شد. كتاب از جهت داستان پردازي بسيار خواندني است به ويژه ما را با نثر روزگار ساساني آشنا مي كند از همه جالب تر تطبيق آن با متون ديگر اين دوره چون ارداويراف نامه هماهنگي و يكساني جمله بندي هر دو را آشكار مي كند. ديگر اين كه يك منبع با ارزش در پژوهش هاي تاريخي-اساطيري است و البته منبع فردوسي در شاهنامهنيز مي باشد
سرگذشت اردشیر بابکان نخستین پادشاه ساسانی است و داستان های زیبایی در این سرگذشت رخ می دهد. متنی که در سایت آریارمن به صورت پی دی اف قرار گرفته برگردانی است به پارسی که تلاش داشته واژگان متن اصلی کتاب به زبان پهلوی را چندان دگرگون نکند