کارنامه سپنج مجموعه داستانهایی است که حدودا طی پانزده سال نوشته شده است: سفر، بیابانی و هجرت، از خم چنبر، گلدستهها و سایهها، ادبار و آیینه، آوسنه بابا سبحان، با شبیرو، عقیل عقیل، دیدار با بلوچ، روز و شب یوسف، گاواربان
Mahmoud Dowlatabadi is an Iranian writer and actor, known for his promotion of social and artistic freedom in contemporary Iran and his realist depictions of rural life, drawn from personal experience.
برنده لوح زرین بیست سال داستاننویسی بر کلیه آثار، به همراه امین فقیری ۱۳۷۶ دریافت جایزه یک عمر فعالیت فرهنگی، بدر نخستین دوره جایزه ادبی یلدا به همت انتشارات کاروان و انتشارات اندیشه سازان ۱۳۸۲ برنده جایزه ادبی واو ۱۳۹۰ Award for International Literature at the House of Cultures in Berlin 2009 Nominated Asian Literary Award for the novel Collon Collin 2011 Nominated for Man Booker International prize 2011 برنده جایزه ادبی هوشنگ گلشیری برای یک عمر فعالیت ۲۰۱۲ English translation of Colonel's novel, translated by Tom Petrodill, nominee for the best translation book in America 2013 Winner of the Literary Prize Ian Millski Switzerland 2013 Knight of the Art and Literature of France 2014
«کارنامه سپنج » انتشارات نگاه مجموعه ی داستان های کوتاه و بلندی که محمود دولت آبادی در ابتدای مسیر نویسندگی اش در سالهای ابتدایی دهه چهل تا میانه های دهه پنجاه رو نوشته،در این مجموعه جمع آوری کرده و حاصل اون شده مجموعه دو جلدی 1032 صفحه ای کارنامه سپنج..این داستان ها در دهه های گذشته به صورت جداگانه و توسط انتشارات های مختلف به چاپ رسیده.اسم داستان ها رو در انتهای معرفیم مینویسم. دولت آبادی در این داستانها که اکثر اون در روستاها میگذره به بیان درد و رنج و مشقت و چالش ها و زندگی روستاییان با موضوعات گوناگون میپردازه.سعی میکنم در ادامه به صورت کلی حال و هوای داستانهای این مجموعه ارزشمند رو یه توضیحی بدم. -رنج نامه: میتونیم اسم این کتاب رو رنج نامه هم بذاریم.محمود دولت آبادی در قصه های خودش در این مجموعه، به بیان رنج روستاییان پرداخته.رنجی که گاه بر اثر زندگی سخت در روستا به اونها تحمیل شده و گاه دعوا و مرافعه بر سر تکه زمینی.گاهی چنان درد و رنجی به شخصیت ها وارد میشه که در انتها به جنون میرسند و گاه سرانجام شخصیت داستانی به گورستان میرسه.از درد و رنج نوشتن از قدیم تا به امروز در ادبیات ایران بوده و چیز جدیدی نیست،منتهی چی باعث میشه این رنج نامه های دولت آبادی علی رغم تلخی که دارند،خواندنی شوند؟ به گمان من صدق گفتار دولت آبادی.محمود دولت آبادی چیزی تصنعی برای روایت زندگی افراد خلق نکرده.سعی نکرده به زور سفیدی رو سیاه نشون بده.نه! یک سیاهی رو با قدرت و قوت قلمش برای مخاطب مرقوم کرده که قطعا حاصل زیست و زندگی خودش در روستا بوده.روایت صادقانه به علاوه قوت قلم دولت آبادی ترکیبی خواندنی پیش روی مخاطب قرار داده که باعث میشه سختی و تلخی داستانها رو تحمل کنیم. -واگویه های درونی: شخصیت های دولت آبادی در تعدادی از داستانها مشغول واگویه ذهنی هستند.او این واگویه ها رو برای ما مینویسه و چه قدر زیبا از درون اعماق ذهن این مسائل رو نوشته.به خوبی با ترس و دلهره و تشویش و احساسات درونی شخصیتها آشنا و همراه میشیم.در داستانی مثل روز و شب یوسف این واگویه ها و دغدغه ها به اوج میرسه و با ترس و لرز و تفکرات درونی یوسفی که به بلوغ رسیده و چالش هایی که داره همراه میشیم.سایر داستانها هم از این جنس مونولوگ ها وجود داره. -موضوعات مختلف: داستانها تنوع موضوع خوبی دارند.از عشق و خیانت میخوانیم تا دعوا و مرافعه بر سر زمین.از داستانهایی با تم سیاسی میخوانیم تا داستانهایی که بیشتر حول محور دغدغه های یک فرد میگذرند.از داستانهایی دیالوگ محور تا داستانهایی که توصیفات ناب دولت آبادی در اون نقش پر رنگی دارند.در این مجموعه ارزشمند حتی سفرنامه هم هست.دیدار بلوچ سفرنامه ایست حاصل پنج روز سفر دولت آبادی به سیستان و بلوچستان و مشاهدات و گذران عمری که در اون مدت داشته.از بازماندگان زلزله اواخر دهه چهل گناباد و درد وحشتناکی که کشیدند میخوانیم تا پیرمرد خبیث و تنهایی که سر به بیابان میذاره تا پسر بچه ای رو اغفال کنه و به خانه ببره! به قدری دیالوگها واتفاقات بین افراد واقعی است که کاری جز لذت بردن نمیتوانیم انجام دهیم. -اقتباس سینمایی: از دو تا از داستانهای مجموعه فیلم هایی ساخته شده. فیلم "خاک" از مسعود کیمیایی که از داستان "اوسنه بابا سبحان" ساخته شده.البته آقای نویسنده از مسعود کیمیایی گلایه هایی هم داشته بابت ساخت فیلم که اگر علاقه مند باشید با یک سرچ کوچک در نت به اون میرسید. فیلم سینمایی "زمستان است" از رفیع پیتز هم اقتباسی است از داستان "سفر" دولت آبادی. -همبستگی داستانها: همونطور که ابتدا نوشتم این داستانها، داستانهایی است که دولت آبادی در ابتدای مسیر نویسندگی و در پانزده سال نخست کارش اینها رو نوشته.ما تو این داستانها ارتباط و همبستگی مستقیمی نمیبینیم که مثلا فلان داستانک ادامه داستانک دیگری باشه،بلکه منظورم از همبستگی اینه که به خوبی با دغدغه های نویسنده در ابتدای مسیر راهش آشنا میشیم ..شاید خواندن این داستانها کنار هم و در یک مجموعه لذت مضاعفی داشته باشه تا اینکه جداگانه اونها رو بخونیم. پ.ن 1 : نام داستانها به ترتیبی که در کتاب آمده :ادبار،مرد،بند،ته شب(از کتاب ادبار و آینه) پای گلدسته امامزاده شعیب و سایه های خسته(از کتاب گلدسته و سایه ها) هجرت سلیمان و بیابانی(از کتاب بیابانی و هجرت)، آوسنه باباسبحان و گاواره بان و با شبیرو وعقیل عقیل و سفر و از خم چمبر و دیدار بلوچ و روز و شب یوسف. پ.ن2:بسیار بسیار بسیار لذت بردم از خواندن این مجموعه فوق العاده.این مجموعه باعث شد دولت آبادی به لیست نویسنده های محبوبم اضافه بشه.خداوند ایشون رو حفظ کنه و ما بتونیم همچنان بخوانیم و لذت ببریم و بخوانیم و لذت ببریم.
کتاب بسیار ارزشمند و در حال حاضر نایاب (روزگار سپنج) حاصل پانزده سال تحریر پانزده داستان بلند و کوتاه از نویسندهایست که این کتاب را سالهایِ سال است که اجازهی چاپش نمیدهند و به ناچار برخی از داستانهای این کتاب را به صورت مستقل به چاپ رسانده است
از تحریر اوّلین داستان (تهِ شب) تا آخرین آن یعنی داستان (دیدار بلوچ) که تاریخ چاپ دیماه هزار و سیصد و پنجاه و سه را بر خود دارد پانزده سال میگذرد و در این مجموعه میتوان دیدگاه و تکنیک داستان نویسی (محمود دولتآبادی) را به خوبی و روشنی ملاحظه نمود
نویسندهای که علارغم امکان سفر و سکنی گزیدن در چند کشور اروپایی در این سرزمین باقی ماند و با همهی سختیها و دشواریها و نامردمیهایی که نثارش کردند، برای غنیتر شدن ادبیات داستانی زبان فارسی نوشت و مینویسد؛ چرا که چراغش در این خانه میسوزد
در این مجموعه، قصه های "آوسنه ی باباسبحان"، "گاواره بان"، "باشبیرو"، "مرد"، "از خم چنبر" و "عقیل، عقیل" و... آمده. این قصه ها را در چاپ اولشان که بصورت جداگانه منتشر شد، خوانده ام و یکی دوتای آنها؛ "آوسنه ی بابا سبحان" و "باشبیرو" از کارهای خوب اولیه ی دولت آبادی اند.
رمان خوندن ب صورت حرفه ای رو با این کتاب های کوچک شروع کردم، بعضی شامل چند داستان کوچکتر می شد، از همونجا عاشق کتاب های دولت آبادی شدم و ب رمان خوندن اعتیاد پیدا کردم
یک. "مِرگان که سر از بالین برداشت، سلوچ نبود." جای خالی سلوچ را به خاطر ارائۀ یک تحقیق دانشگاهی خواندم و چون پدرم سری کارنامۀ سپنج را داشت، من هم این داستان را از جلد سوم این سری خواندم. رمان دولتآبادی با جملهای که ابتدا آوردم آغاز میشود. بهتر است بگویم تمام اتّفاقات داستان با این جمله آغاز میشود. سلوچ به ظاهر رفته است و به جز تصویر سورئال ابتدای داستان و تصویر نمادین پایان داستان خبری از سلوچ نیست. امّا نبودن سلوچ بر تمام حوادث، فراز و فرودها، کشمکشها و بحرانها سایه انداخته است. وجود تمام عناصر پیرنگ در طول داستان به خاطر نبود سلوچ است. داستان بیش از همه بر دوش مرگان است. زنی تنها میان مردهایی که به خانوادهاش، خانهاش، زمینش، اموالش و خودش چشم دارند و از هر فرصتی برای تجاوز به حریم تک تک اینها استفاده میکنند. دو. جای خالی سلوچ روایت روستایی به نام زمینج و مردم آن، در زمان اصلاحات ارضی است. همین همزمانی سبب برداشتهای متعدد سیاسی و اجتماعی از فضای داستان میشود. داستان بر محور مفاهیم مختلفی چون، مردسالاری، نظام طبقاتی، اصلاحات ارضی، فقر، استعمار و جامعۀ عقب افتاده میچرخد. سه. نثر رمان آکنده از واژگان محلّی و بعضاً قدیمیست. (واژههایی مانند تیجاندن و شپات، کلپیسه، بیاچۀ، واژگویه، خوریژ و ...) کثرث این واژگان خواندن رمان را اندکی سخت میکند. امّا آنچه خواندن رمان را خسته کننده میکند، دستهای از توصیفات دولتآبادیست که نه در فضاسازی داستان موثر هستند و نه در پیشبرد داستان. برخی از این توصیفات بندها و بلکه صفحات ادامه پیدا میکنند و خسته کننده میشوند. امّا در نهایت دولتآبادی سعی کرده است با تمهیدات ادبی مختلف (از جمله آرایههای ادبی مختلف و یا بحث روایت و کانونیسازی) و بعضاً نمایشی متعدد، داستانی در نهایت جذّاب را خلق کند و در این امر نیز به نظر موفّق بوده است. هرچند شاید اگر متن را دوباره بازنویسی و ویرایش کند، داستان چندین پله از جایی که هست، بالاتر رود. چهار. داستان از حیث روایت، شخصیّتپردازی و مکان بنیاد بودن حائز اهمّیّت است. روایت خطی که در برخی جاها برای شخصیّتپردازی سلوچ گذشتهنگر میشود و از آن مهمتر روایتی که راوی، داستان را به دست سه کانونیساز (مرگان، عبّاس و ابراو) میسپارد. از نظر مکانی نیز، بیشک چنین داستانی را در یک شهر مدرن یا حتی یک روستای متمدنتر نمیتوان تصویر کرد. مکانهایی چون زمینج، زمینخدا و تنور خانۀ سلوچ اهمّیّت بالایی در متن دارند. در نهایت یک بار خواندن جای خالی سلوچ، قطعاً میتواند تجربۀ خوبی باشد..