صمد بهرنگی در این کتاب به نقد سیستم آموزش و پرورش ایران می پردازد و از اولین کسانی است که پیشنهاد کرده اند زبان بومی هر قومی در مدارس به جای زبان فارسی به آنها آموزش داده شود. که در نهایت از طرف آموزش و پرورش شاهنشاهی می گویند آقای بهرنگی در کاری که به شما مربوط نیست دخالت نکنید! و فقط دَرسِتان را بدهید. بهرنگی در این کتاب درباره ی روش هایی که برای علاقه مند کردن دانش آموزان روستایی به درس و ادبیات امتحان کرده سخن می گوید. این کتاب کمیاب است اما روی اینترنت نسخه ی دیجیتال آن موجود است.
آدم گاهی خودش هم به شک میافتد که آخر مگر معلمی هم پیدا میشود که خودش متوجه این چیزها نباشد... ص110
هر چند کتاب در دههی سی و چهل ایران میگذرد ولی همچنان بسیاری از سخنانی که دارد، گریبانگیر ما هم هست. دیوانسالاری ما همچنان فاسد است، معلمان فاسد کم نداریم، مدیران کلان کشور فاسدند و مردم هم ناچار اینچنین هستند. سردمداران که کوششی ندارند چون این برایشان بهتر است... مردم هم که به واقعیت این مسائل آگاه نشدهاند و سودجویان هم که تنها به جیب و زندگی خود میپردازند. همیشه این آب و خاک به چنین فرزندانی نیازمند است، فرزندانی از جنس صمد بهرنگی... کسانی که میزان شرافتشان با متغیری مانند دستمزد تغییر نکند.
از نگاه عمومی کتاب خوبی است. به نظرم مسائل آن روز کماکان - حداقل اکثر آنها - مسئله امروز ما هم هستند. البته امروزه قدمهایی در جهت رفع مشکلات برداشته شده که لازم ولی ناکافی است.
آن که حقیقت را نمی داند بی شعور است؛ اما آن که حقیقت را می داند و آن را دروغ می نامد، تبهکار است
برتولت برشت
گزیده : (روستا و روستا زاده) خیلی معلم میشناسم که محض شنیدن فحش از دانش آموز به توپ و تشرش می بندند و کتکش می زنند و داد که: فضول احمق! این حرفهای بد چیه می گی؟ اگه یه دفعه دیگه از این غلطها بکنی دهنت را میدوزم و... نتیجه چنین توپ بستنهایی چیست؟
نهایتش این است که شاگرد پس از چند دفعه کتک خوردن و فضول احمق شنیدن، جلو معلم لب از لب بر نمیدارد و فحشهاش را نگه میدارد که دور از چشم او بدهد.
*معلم آگاه میداند که رفتار صحیح رفتاری است که در غیاب معلم هم روی شاگرد اثر داشته باشد*
class 3 ebtedayi boodam.zamane enghelab.yadam nemire ba madaram rafatm va in ketabo kharidam.hamasham khoondam va htta jomlehash yadame.vali inke too oon senn cheghadr fahmidam ya inke cheghadr in ketab baram monaseb bood ye chize digast!dar har haal avalin ketabe gheyre dastani bood ke kharidam.hanoozam daramesh.aslan yadam nemire.engar dirooz bood...
Merged review:
کتاب «کندو کاو در مسائل تربیتی ایران» از مهمترین آثار غیر داستانی صمد بهرنگی است. او در این کتاب با نقد روششناسی آموزش و پرورش و «وارداتی» دانستن آن در ایران، به آسیب شناسی روش آموزشی و تحلیل محتوای کتابهای فارسی و کتابهای آموزش زبان انگلیسی در مدارس ایران میپردازد. وی اعتقاد داشت این کتابها که بر اساس فرهنگ و شیوهی زندگی غربی طراحی شده است جوابگوی نیازهای کودکان محروم ایران نیست و با زندگی واقعی آنان بیگانه است.
شعور، آگاهی، احساس و دغدغه. نه تنها برای کسانی که در تعلیم و تربیت حضور و نقشی دارند بلکه برای همه ی کسانی که به طور کلی در ایران حضور و نقشی دارند توصیه میشه.
کتاب «کندوکاو در مسائل تربیتی ایران» نوشتهی صمد بهرنگی، نقدی بر نظام آموزشی ایران در زمان خود است. بهرنگی در این کتاب به بررسی مشکلات و نارساییهای سیستم آموزشی، بهویژه در مناطق محروم و روستایی، میپردازد و نشان میدهد که چگونه این سیستم به جای پرورش تفکر انتقادی و خلاقیت، دانشآموزان را به سمت حفظیات و تبعیت بیچونوچرا سوق میدهد.
وی معتقد است که آموزش در ایران بیشتر در خدمت منافع طبقات بالای جامعه است و فرصت برابری برای رشد و پیشرفت همهی کودکان فراهم نمیکند. او همچنین تأکید دارد که محتوای درسی و شیوههای تدریس باید تغییر کنند تا آموزش کاربردیتر و متناسب با نیازهای واقعی جامعه باشد. بهرنگی در این کتاب علاوه بر نقدهای خود، پیشنهادهایی نیز برای اصلاح نظام آموزشی ارائه میدهد، از جمله استفاده از زبان مادری (بعنوان مثل، آذری در تبریز) در آموزش، بهبود کیفیت تدریس معلمان، و توجه بیشتر به پرورش مهارتهای عملی در کنار آموزش نظری. به طور کلی، «کندوکاو در مسائل تربیتی ایران» اثری انتقادی و اصلاحگرایانه است که بر نابرابریهای آموزشی و نقش آموزش در بازتولید ساختارهای اجتماعی ناعادلانه تمرکز دارد.
صمد بهرنگی در این کتاب به نکات جالب و قابل تأملی اشاره کرده است. یکی از موضوعاتی که در این کتاب به چشم میخورد، نقد نظام آموزشی ایران در آن دوره، بهویژه مقایسهی سیستم آموزشی شهر تهران با روستاهای آذربایجان و دیگر مناطق محروم کشور است. او معتقد است که مطالب آموزشی ارائهشده در تهران باید با آنچه در روستاهای آذربایجان تدریس میشود، متفاوت باشد. برای بیان این مسئله، بهرنگی مثالهایی ارائه میدهد. به عنوان نمونه، در یکی از کتابهای درسی تصویری از یک خانوادهی شهری وجود دارد که دور سفره نشستهاند و در حال صرف غذا هستند، در حالی که سبک غذا خوردن آنها با شیوهی معمول کودکان روستایی که بهرنگی در آنجا معلم بوده (روستای آخیرجان) تفاوت زیادی دارد. در این تصویر، اعضای خانواده با استفاده از کارد، چنگال و قاشق غذا میخورند، در حالی که این شیوه برای کودکان روستایی آن زمان که بهرنگی به آن اشاره میکند، کاملاً ناآشنا و غریب بوده است. این تفاوت باعث میشد که زمان زیادی صرف توضیح این تصویر به دانشآموزان شود تا درک کنند که سبک غذا خوردن در این تصویر مربوط به زندگی شهری است. از همین موضوع، بهرنگی این انتقاد را مطرح میکند که محتوای کتابهای درسی با در نظر گرفتن زندگی دانشآموزان شهری طراحی شدهاند و نیازها، تجربیات و شرایط کودکان مناطق دیگر را نادیده میگیرند.
با این حال، نکتهای که شاید بهرنگی به آن توجه نکرده این است که فرهنگ دقیقاً از طریق مواجهه با مفاهیم ناآشنا شکل میگیرد. اگر کودکان در مدرسه با سبکهای مختلف زندگی آشنا نشوند، چگونه میتوانند درک کنند که انسانهای دیگری با شیوههای متفاوتی در این جهان زندگی میکنند؟ برای مثال، اگر کودکی هرگز از وجود روشهای مختلف غذا خوردن در نقاط دیگر بیخبر باشد، مدرسه میتواند مکانی باشد که این آگاهی را برای او فراهم کند. اینکه مدارس روستاهای آذربایجان از امکانات مدرن یا حتی تجهیزات اولیهی آموزشی بیبهره بودند، دلیلی بر این نیست که سطح آموزش نیز به همان میزان پایین نگه داشته شود.
از سوی دیگر، توصیفات او دربارهی فاصلهی بین بخشنامههای آموزشی و محتوایی که در کتابهای درسی آموزش داده میشود، کاملاً دقیق و بجاست و میتواند باعث سردرگمی فراوان در دانشآموزان شود. به عنوان مثال، اشاره به شانه کردن مو در یک کتاب درسی میتواند این فاصله را نشان دهد، چراکه از یکسو، داشتن زلف بنا بر بخشنامههای آموزشی برای دانشآموزان ممنوع است و از سوی دیگر، “آخوند محل نیز شانه کردن موی مردان را حرام میداند.” از این رو، آنچه کودکان در کتاب میبینند، با واقعیتی که در زندگی روزمره با آن مواجه هستند، تفاوتی چشمگیر دارد. بهرنگی به عنوان یک معلم، دغدغههای خود و همکارانش را بیان کرده است. بدون شک، او از محدودیتهای سیستم آموزشی آذربایجان آگاه بوده، اما به نظر میرسد که با دیدگاه یک «دبیر» به مبارزه با نابرابریهای آموزشی پرداخته است، مانند فردی که در حوزهی سلامت روان تخصص دارد و به مشکلات اجتماعی از منظر روانی-اجتماعی نگاه میکند. در واقع، استفاده از تخصص برای مقابله با نابرابریها، روشی است که نیازمند تأمل و بهکارگیری تفکر انتقادی است تا بتوان مسیر اصلاحات را ردیابی و هدایت کرد.
در نهایت، نویسنده بر لزوم اصلاحات بنیادی در نظام آموزشی و تغییر رویکردهای آموزشی تأکید دارد تا دانشآموزان بتوانند نقد کنند، بیاندیشند، و برای ساختن آیندهای بهتر توانمند شوند.
کتابی از معلم مردم دوست ایرانی است که پیش از انقلاب نوشته شده.صمد بهرنگی بیشتر مسایل و مشکلاتی که در زمان معلمی در مدارس آذربایجان با آنها روبرو شده را توضیح داده است
بیانی بی پرده از واقعیات جامعه روستایی ایران در دهه 30 و 40. خاطرات نویسنده از برخورد با کودکان مدرسه ای روند کند نوشتاری بت وجود واقعیت های حیرت آور در طول داستان