اندیشه گران انتقادی مجموعه ای است که خوانندگان را با مهم ترین متفکران معاصر و موثر در عرصه های علوم انسانی (به ویژه مطالعات ادبی و فرهنگی) آشنا می کند. این مجموعه طیف متنوعی از فیلسوفان و نظریه پردازان را در برمی گیرد، اما این متفکران همگی اصحاب «اندیشهٔ انتقادی» بوده، هریک به سهم خود آثار ارزنده و راه گشایی برای نقادی وضعیت فکری و فرهنگی معاصر پدید آورده اند. این مجموعه می کوشد تا با معرفی مهم ترین آثار هر متفکر و مرور موشکافانهٔ اندیشه های مطرح در آنها، افزون بر آشنایی ابتدایی، انگیزه ای برای خوانش های پیشرفتهتر مهیا کند. هر مجلد این مجموعه می کوشد با گزینش دقیق، منسجم و هدف مند اندیشه های اساسی هر متفکر و آثار او، به جای دانشی سطحی، شناختی عمقی به خواننده ارائه کند.
بعد از خواندن كتاب نیچه از مجموعه بنيانگذاران فرهنگ امروز، قصد داشتم ديگر سراغ نيچه نروم، چون تصوير اصلى اى كه از نيچه در ذهنم ساخته شده بود (و تاريخ هاى فلسفه به هر چه پررنگ تر شدن اين تصوير دامن زده بودند) اين بود كه در نظرش اقويا بايد با خشونت ضعفا را له كنند و ارزش هاى خودشان را خلق كنند: ابرمرد! همين و همين
اما با بيشتر خواندن از پست مدرن ها (كه تقريباً همه بر بازخوانى نيچه متمركزند) متوجه شدم نيچه چيزى بيش از اين است، و خوشبختانه از قصد قبلى ام برگشتم و اين كتاب را خواندم.
تصوير فعلى ام از نيچه
نيچه متأثر از شوپنهاور است كه اساس زندگى بشرى را نه عقلانيت (آن طور كه دكارتيان مى گفتند) بلكه "اراده ى حيات" مى دانست. اما راه نيچه آن جا از شوپنهاور جدا مى شود كه شوپنهاور حيات و اراده ى حيات را چيزى پليد و منفور مى ديد، در حالى كه نيچه نگاهى بى اندازه مثبت به آن داشت و آن را منبع سرشار بارورى و خلاقيت و فعالانه زيستن مى دانست. در نتيجه، جايى كه شوپنهاور زهد و كناره گيرى هر چه بيشتر از حيات و اراده ى حيات را توصيه مى كرد، نيچه هر چه بيشتر و پر شورتر تسليم زندگى شدن را پيشنهاد مى كرد، و عقلانيت افراطى را از همين جهت مايه ى تباهى تمدن مدرن غرب مى دانست كه با نگاه انتزاعى و چهارچوب هاى بى پايان خود، سرشارى زندگى را به قيد كشيده است.
نيچه با همين ديد به بررسى تاريخ فرهنگ مى پردازد و توضيح مى دهد كه مفاهيم ايدئولوژيک (خدا، انسان، خير و شر، گناه، رستگارى، عقلانيت، عينيت، پيشرفت و...) همواره در طول تاريخ براى شكوفا كردن نوع خاصى از حيات ابداع شده اند، و توسط نيروهاى مختلف حيات تغيير يافته اند و بازتفسير شده اند، تا هر چه بيشتر اشكال غالب زندگى را تقويت و شكوفا كنند. اما زمانى كه آن شكل غالب زندگى از بين رفت، آن مفاهيم نيز بايد از بين بروند، و مفاهيم جديدى متناسب با اشكال جديد زندگى خلق شوند. در غير اين صورت، مفاهيم متناسب با زندگى قديمى، مانع شكوفايى و بارورى زندگى جديد مى شود. این ریشه یابی منشأ تاریخی مفاهیم فرهنگی، که خود نیچه آن را "تبارشناسی" می نامد، بعدها به ابزار پژوهش مهمی برای مطالعات علوم انسانی پست مدرن تبدیل شد.
باز تصوير قديمى ام از نيچه
هر چند نيچه ادامه مى دهد و معلوم نيست به چه دليل خشونت و له كردن ضعفا و رسيدن به قدرت سياسى را تنها مصداق شكوفايى زندگى مطرح مى كند، اما اين نيچه ديگر براى من بى اهميت است. اين همان نيچه ى منفوريست كه در كتاب هاى تاريخ فلسفه معرفى مى كنند و با تحريفات فراوان، چهره ى مطرح جهان سياست در طول جنگ جهانى بود. اما لازم نيست براى دوست داشتن يك متفكر تك تك كلمات او را دوست بدارم. مى توانم فعالانه دست به انتخاب بزنم و تنها بخشى كه به نظرم درست است را بگيرم و باقى را رها كنم. مفهوم "شكوفايى" و "آرى گويى به زندگى" را بگيرم، ولى تفسير آن به "خشونت" و "له كردن ضعفا" و "رسيدن به قدرت سياسى" را دور بريزم، و تفسيرى كه به نظر خودم درست تر است را جايگزينش كنم.
كتاب
كتاب و ترجمه هر دو خيلى خوب بودند. تنها چيزى كه به نظر نياز بود، اين بود كه كتاب فقط روى شرح و توضيح نيچه متمركز شده بود و بد نبود كه كمى هم به نقدها و نظرات مخالف اشاره مى كرد.
زیاد از ترجمش خوشم نیامد، ولی بهترین کتابی بود که برای آشنایی با نیچه خوندم و البته نسبت به کتاب های دیگه برای آشنایی، پیچیده تر و ثقیل تره و برای شروع مناسب نیست
Okay, I know this is supposed to be an introduction and stuff, but this is clearly undershooting. I kinda read it here and there and took a long time to finish it which makes the case for it being a bad book even stronger!